incision

/ˌɪnˈsɪʒn̩//ɪnˈsɪʒn̩/

معنی: برش، شکاف، چاک
معانی دیگر: بریدگی، (جراحی - برش یا شکافی که در بافت ایجاد شده است) شکاف، برندگی، تیزی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a cut, esp. one made during surgery.
مشابه: section

- The surgeon made an incision in the patient's abdomen.
[ترجمه گوگل] جراح برشی در شکم بیمار ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان] جراح یه شکاف تو شکم بیمار ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the act of making a cut.

- Incision is not the most difficult part of the operation.
[ترجمه گوگل] برش سخت ترین قسمت عمل نیست
[ترجمه ترگمان] incision دشوارترین بخش عملیات نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: perceptiveness; acuteness.

- Her comments were made with incision.
[ترجمه راد] نظرات او تقطیع شده بود
|
[ترجمه گوگل] نظرات او با برش داده شد
[ترجمه ترگمان] comments را با برش درست کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the incision was sewn up
شکاف را بخیه کردند.

2. a crucial incision
شکاف خاجی،برش صلیبی شکل

3. to close an incision
شکاف زخم (یا بریدگی) را بستن (معمولا با بخیه)

4. the knife had made a deep incision
چاقو بریدگی عمیقی ایجاد کرده بود.

5. Through this incision, the abdominal cavity is distended with carbon dioxide gas.
[ترجمه گوگل]از طریق این برش، حفره شکمی با گاز دی اکسید کربن متسع می شود
[ترجمه ترگمان]از طریق این برش، حفره شکمی با گاز کربن دی اکسید تکه تکه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Make a small incision below the ribs.
[ترجمه گوگل]یک برش کوچک زیر دنده ها ایجاد کنید
[ترجمه ترگمان]یک برش کوچک را در زیر دنده ها درست کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. An incision was made into his hand to take out the splinter.
[ترجمه گوگل]برای بیرون آوردن ترکش، برشی روی دستش ایجاد کردند
[ترجمه ترگمان]یک شکاف در دستش ساخته شده بود تا آن تراشه را بیرون بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The surgeon makes a small incision into which a tube is inserted.
[ترجمه گوگل]جراح یک برش کوچک ایجاد می کند که یک لوله در آن وارد می شود
[ترجمه ترگمان]جراح یک برش کوچک را به درون آن وارد می کند که یک لوله در آن وارد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Longitudinal dorsal incision of the constricting band followed by transverse suture results in a fully mobile foreskin.
[ترجمه گوگل]برش طولی پشتی نوار منقبض و به دنبال آن بخیه عرضی باعث ایجاد یک پوست ختنه گاه کاملا متحرک می شود
[ترجمه ترگمان]شکاف برشی بعد پشتی یک باند محدودکننده که توسط بخیه عرضی دنبال می شود، در یک ختنه گاهش کاملا سیار منجر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In one, his incision caused paralysis of the right limbs; in the other he caused deafness.
[ترجمه گوگل]در یکی، برش او باعث فلج اندام راست شد در دیگری باعث ناشنوایی شد
[ترجمه ترگمان]در یک لحظه، شکاف او باعث فلج و فلج شدن پای راستش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This time Peter completed the incision without any visible resistance from the patient.
[ترجمه گوگل]این بار پیتر برش را بدون هیچ مقاومت قابل مشاهده ای از جانب بیمار تکمیل کرد
[ترجمه ترگمان]این بار پیتر محل برش را بدون مقاومت ظاهری بیمار کامل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Top left: failed wound: a clean contaminated abdominal incision.
[ترجمه گوگل]بالا سمت چپ: زخم شکست خورده: یک برش شکم آلوده تمیز
[ترجمه ترگمان]چپ بالا: زخم شکست خورده: یک شکاف شکمی آلوده به شکمی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The best example is a surgical incision, which is sutured and heals without complication of infection.
[ترجمه گوگل]بهترین مثال برش جراحی است که بخیه می شود و بدون عارضه عفونت بهبود می یابد
[ترجمه ترگمان]بهترین مثال یک برش عمل جراحی است که بدون پیچیدگی عفونت درمان و درمان می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her mouth was a thread-like incision above almost a double chin.
[ترجمه گوگل]دهان او یک برش نخ مانند بالای یک چانه دوتایی بود
[ترجمه ترگمان]دهانش یک شکاف شبیه یک شکاف در بالای یک چانه اش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برش (اسم)
cut, cutting, abscission, incision, section, slice, dissection, mammock, borsch, borscht, broach, slash, clip, concision, scissoring, truncation, slicing, hack, excision, resection, snip, snipping

شکاف (اسم)
crack, fracture, break, hiatus, breach, cut, incision, gap, craze, chap, split, flaw, chink, slot, notch, fraction, nick, breakthrough, seam, slit, slash, chasm, chine, suture, crevice, rip, cleft, rake, hair crack, interstice, scar, stoma

چاک (اسم)
cut, rift, incision, slashing, scissor, tear, split, chink, slot, slit, slash, suture, fissure, kerf, rip, hack, scotch, interstice, stoma

تخصصی

[عمران و معماری] بریدگی - شکاف

انگلیسی به انگلیسی

• cut; act of cutting into something (generally for surgical purposes)
an incision is a careful cut made in something, for example by a surgeon; a formal word.

پیشنهاد کاربران

[پزشکی] برش: 1. بریدن قسمتی ( مثلاٌ به منظور عمل جراحی ) 2. عمل بریدن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : incise
✅️ اسم ( noun ) : incision / incisiveness
✅️ صفت ( adjective ) : incisive
✅️ قید ( adverb ) : incisively
شکاف
بریدگی
( جراحی ) : برش تیغ جراحی بر روی بافت، ایجاد شکاف

بپرس