ingrained

/ˌɪnˈɡreɪnd//ˌɪnˈɡreɪnd/

عجین شده، (در نهاد) سرشته شده، جایگزین، نیوشیده، تمام و کمال، کامل، پر و پا قرص، رنگ آکند، پیش رزیده، رنگرزی شده، نبافته رنگ شده، دیرینه، ریشه کرده، ذاتی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: ingrainedly (adv.), ingrainedness (n.)
(1) تعریف: firmly impressed or fixed.

- ingrained habits
[ترجمه گوگل] عادت های ریشه دار
[ترجمه ترگمان] عادت های ingrained
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- ingrained ideas
[ترجمه گوگل] ایده های ریشه دار
[ترجمه ترگمان] ایده های اصلی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: worked deeply into the fiber or grain.

جمله های نمونه

1. ingrained moral principles
اصول اخلاقی که ملکه شده اند

2. ingrained suspicion
سوظن ریشه دار

3. an ingrained liar
دروغگوی اصلاح ناپذیر

4. what is ingrained in her consciousness
آنچه در ضمیر او نقش بسته است.

5. prejudices that are so ingrained that it is impossible to erase them
پیشداوری هایی که آنقدر جایگزین شده اند که زدودن آنها محال است

6. Such ingrained prejudices cannot be corrected easily.
[ترجمه گوگل]چنین پیش داوری های ریشه ای را نمی توان به راحتی اصلاح کرد
[ترجمه ترگمان]چنین تصورات والا نمی توانند به آسانی اصلاح شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Prejudice remains deeply ingrained in many organizations.
[ترجمه گوگل]تعصب در بسیاری از سازمان ها عمیقاً ریشه دوانده است
[ترجمه ترگمان]تعصب در بسیاری از سازمان ها ریشه دوانیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The associative guilt was ingrained in his soul.
[ترجمه گوگل]گناه تداعی در روح او ریشه دوانده بود
[ترجمه ترگمان]احساس گناه شرکت در روحش به اوج رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The oil had become ingrained in his skin.
[ترجمه گوگل]روغن توی پوستش رسوب کرده بود
[ترجمه ترگمان]روغن در پوست او عجین شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The idea of doing our duty is deeply ingrained in most people.
[ترجمه گوگل]ایده انجام وظیفه در بیشتر مردم عمیقا ریشه دوانده است
[ترجمه ترگمان]ایده انجام تکلیف ما عمیقا در اکثر مردم ریشه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Their faults seem so deeply ingrained, from quantitative measures and bogus statistics to valueless currencies and not caring about the environment.
[ترجمه گوگل]ایرادات آنها بسیار عمیق به نظر می رسد، از اقدامات کمی و آمارهای جعلی گرفته تا ارزهای بی ارزش و بی توجهی به محیط زیست
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که اشتباه ات آن ها عمیقا از معیارهای کمی و آمار جعلی به واحدهای پولی بی ارزش شده و توجهی به محیط نداشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Ingrained attitudes and habitual ways of thinking are very difficult to change.
[ترجمه گوگل]تغییر نگرش‌های ریشه‌دار و روش‌های عادی تفکر بسیار دشوار است
[ترجمه ترگمان]تغییر رفتار و روش های عادی اندیشیدن به آن ها بسیار دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. These traits are ingrained and stable dispositions to respond to certain situations in particular ways characteristic of the personality.
[ترجمه گوگل]این ویژگی‌ها تمایلات ریشه‌دار و پایداری برای پاسخ دادن به موقعیت‌های خاص به روش‌های خاص مشخصه شخصیت هستند
[ترجمه ترگمان]این ویژگی ها برای واکنش به وضعیت های مشخص در ویژگی های خاص شخصیت، ingrained و پایدار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This is so ingrained and so influential, I shall have occasion to come back to it many times.
[ترجمه گوگل]این بسیار ریشه‌دار و تأثیرگذار است که بارها فرصت خواهم داشت به آن بازگردم
[ترجمه ترگمان]این خیلی عمیق و با نفوذ است، من مجبور می شوم بارها به آن برگردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Lying to ourselves is more deeply ingrained than lying to others. Fyodor Dostoyevsky
[ترجمه گوگل]دروغ گفتن به خودمان عمیق تر از دروغ گفتن به دیگران است فئودور داستایفسکی
[ترجمه ترگمان]دروغ گفتن به خود عمیق تر از دروغ گفتن به دیگران است فیودور پاولوویچ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. His Southern Baptist upbringing was still too ingrained.
[ترجمه گوگل]تربیت باپتیست جنوبی او هنوز خیلی ریشه دوانده بود
[ترجمه ترگمان]تربیت فرقه تعمید دهنده جنوبی او هنوز خیلی زیاد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• imprinted, firmly fixed, deeply rooted; dyed before being woven (of fiber)
ingrained habits and beliefs are difficult to change.

پیشنهاد کاربران

deeply - embedded
دیرینه ریشه دار
deep rooted
نهادینه شده
اصلاحا می گن تو ذهنش عجین شده ، ملکه ذهنش شده تو ذهنش جاخوش کرده ، عادتی که نمی شده ماریس کرد ingrained habits

بپرس