glide

/ˈɡlaɪd//ɡlaɪd/

معنی: سر، سبک پریدن، سر خوردن، سریدن، اسان رفتن، نرم رفتن، پرواز کردن بدوننیروی موتور
معانی دیگر: به آسانی و نرمی حرکت کردن، لیز خوردن، به آسانی روان شدن، سراندن، سر دادن، (زمان و غیره) به تدریج گذشتن، (کم کم و بدون جلب توجه) سپری شدن، خرامیدن، عمل سر خوردن، لیز خوری، سر خوری، دزدکی راه رفتن، پاورچین رفتن، (بی سر و صدا) سینه خیز رفتن، سینه مال رفتن، (هواپیمایی) بی موتوریا با موتور خاموش پرواز کردن، با هواپیمای بی موتور (گلایدر) پرواز کردن، (موسیقی) از پرده ای به پرده دیگر به طور غیر محسوس گذشتن، مالش دادن، (زبان شناسی) حرف صدادار تک هجایی در اصوات مرکب (دیفتانگ)، آوای میان هجایی، واج غلتان، واج چرخشی، (قطعه ی لیز پلاستیکی یا چرخک که زیر میز و صندلی و نیمکت قرار می دهند تا به آسانی سر بخورد) لیزانک، خرامش، خزیدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: glides, gliding, glided
(1) تعریف: to move in a smooth and seemingly effortless manner.
مترادف: float
متضاد: hunch
مشابه: coast, flow, glissade, romp, sail, skate, skim, slide, slip, soar, waft

- The bird glided through the air.
[ترجمه گوگل] پرنده در هوا سر خورد
[ترجمه ترگمان] پرنده از میان هوا رد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to move silently and stealthily.
مترادف: slide, slip
مشابه: float, steal

- She glided along the shadowy passageway.
[ترجمه گوگل] او در امتداد گذرگاه سایه دار سر خورد
[ترجمه ترگمان] او از راهروی تاریک عبور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to pass smoothly or easily, without attracting attention.
مترادف: slide, slip, steal
مشابه: elapse, flow, roll

- The summer days glided by.
[ترجمه گوگل] روزهای تابستانی در حال عبور بودند
[ترجمه ترگمان] روزه ای تابستان سپری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: of airplanes, to descend gradually, with engine power diminished.
مترادف: volplane
مشابه: coast, descend

(5) تعریف: to fly in a glider.
مشابه: soar, volplane
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to glide.
مشابه: slip, steer

- He glided the plane to a landing.
[ترجمه گوگل] او هواپیما را به سمت فرود هدایت کرد
[ترجمه ترگمان] او به سرعت هواپیما را به پاگرد پله ها رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: glidingly (adv.)
(1) تعریف: a gliding motion or movement, as in some dances.
مترادف: glissade
مشابه: slide

(2) تعریف: the act or an instance of gliding.
مشابه: slide, soar, volplane

(3) تعریف: in music, a passing without pause or break from one note to another.

جمله های نمونه

1. Waiters glide between tightly packed tables bearing trays of pasta.
[ترجمه گوگل]پیشخدمت ها بین میزهای بسته بندی شده با سینی های پاستا سر می زنند
[ترجمه ترگمان]پیشخدمت های بین میزه ای پر از ماکارونی با سینی های of سر و صدا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Unlike other spacecraft, the shuttle can glide back through the atmosphere, land safely, and be reused.
[ترجمه گوگل]بر خلاف دیگر فضاپیماها، شاتل می تواند در جو به عقب برگردد، ایمن فرود بیاید و دوباره مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه ترگمان]بر خلاف سایر سفینه های فضایی، شاتل می تواند به طور ایمن از طریق اتمسفر به پرواز درآید و دوباره مورد استفاده مجدد قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The plane managed to glide down to the runway.
[ترجمه گوگل]هواپیما موفق شد به سمت باند فرود
[ترجمه ترگمان]هواپیما به سرعت به سمت باند باند پرواز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Kennedy seemed to glide through life.
[ترجمه گوگل]کندی به نظر می رسید که در زندگی می چرخید
[ترجمه ترگمان]کندی به نظر می رسید که کندی زندگی را می پیماید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Some people glide effortlessly through life with no real worries.
[ترجمه گوگل]برخی از افراد بدون هیچ نگرانی واقعی در زندگی بدون هیچ زحمتی سر می زنند
[ترجمه ترگمان]بعضی از مردم بدون هیچ نگرانی یا نگرانی از طریق زندگی در میان زندگی پرواز می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The pilot managed to glide down to a safe landing.
[ترجمه گوگل]خلبان موفق به سر خوردن به پایین و فرود ایمن شد
[ترجمه ترگمان]خلبان توانست پرواز کند و به پاگرد امن برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In this short glide you maneuvered the machine to any clearing in range.
[ترجمه گوگل]در این سر خوردن کوتاه، شما ماشین را به سمت هر خلاصی در محدوده مانور دادید
[ترجمه ترگمان]در این مدت کوتاه، شما دستگاه را به یک محوطه خالی از محدوده هدایت می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Corrections to maintain the glide path are made with attitude changes of a quarter to half a bar.
[ترجمه گوگل]اصلاحات برای حفظ مسیر سر خوردن با تغییرات نگرش یک چهارم تا نیم میله انجام می شود
[ترجمه ترگمان]اصلاحات برای حفظ مسیر پرواز با تغییر رفتار یک چهارم تا نیم بار انجام می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Elisabeth watched a snake glide venomously across her path.
[ترجمه گوگل]الیزابت مار را تماشا کرد که به طور سمی در مسیرش سر خورد
[ترجمه ترگمان]الیزابت از کوره راهی که به طرف او می امد نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We glide along a glassy-smooth stretch of water, listening to the steadily increasing roar of Hance Rapid.
[ترجمه گوگل]ما در امتداد یک امتداد صاف و شیشه‌ای آب می‌چرخیم و به غرش فزاینده هانس رپید گوش می‌دهیم
[ترجمه ترگمان]در طول یک لوله آب زلال و آرام پرواز می کنیم و به غرش یکنواخت و فزاینده of گوش می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Sometimes the hawk will begin to circle or glide and a smaller bird will fly directly beneath him.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات شاهین شروع به دور زدن یا سر خوردن می کند و یک پرنده کوچکتر مستقیماً زیر او پرواز می کند
[ترجمه ترگمان]گاهی شاهین شروع به جمع کردن یا پرواز می کند و پرنده کوچک تری به طور مستقیم زیر پای او پرواز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Briefly then, he let himself glide away.
[ترجمه گوگل]پس از آن، به طور خلاصه به خود اجازه داد که دور شود
[ترجمه ترگمان]پس از آن به طور خلاصه، خود را از آن دور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. How he was carried forward by the glide.
[ترجمه گوگل]چگونه با سر خوردن او را به جلو بردند
[ترجمه ترگمان]سلانه سلانه سلانه سلانه به جلو حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Three stingrays glide past like abandoned white pocket handkerchiefs.
[ترجمه گوگل]سه تار مانند دستمال‌های جیبی سفید رها شده از جلو می‌روند
[ترجمه ترگمان]سه دستمال کوچک در هوا شناور بودند، مثل دستمال های سفیدی که در جیب داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Your skis should glide naturally as you move across the snow.
[ترجمه گوگل]هنگام حرکت روی برف، اسکی شما باید به طور طبیعی سر بخورد
[ترجمه ترگمان]وقتی از روی برف حرکت می کنید، skis باید به طور طبیعی حرکت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سر (اسم)
slide, secret, edge, end, mystery, point, acme, top, head, tip, inception, beginning, chief, origin, apex, vertex, cover, corona, incipience, headpiece, extremity, glide, piece, flower, lid, pate, noddle, pash, plug, inchoation, lead-off, nob, noggin, sliding

سبک پریدن (اسم)
glide

سر خوردن (فعل)
founder, miscarry, slide, be disappointed, glide, flivver, be discouraged, be disillusioned, fail

سریدن (فعل)
slip, slide, coast, glide, skid, slither

اسان رفتن (فعل)
glide

نرم رفتن (فعل)
glide

پرواز کردن بدون نیروی موتور (فعل)
glide

تخصصی

[ریاضیات] لغزه

انگلیسی به انگلیسی

• smooth flowing movement; soaring, flying
move smoothly and easily, coast, soar; move quietly and stealthily; pass quietly without attracting attention; fly in a glider
if you glide somewhere, you move there smoothly and silently.
when birds or aeroplanes glide, they float on air currents.
see also gliding.

پیشنهاد کاربران

حمله با سر دادن شمشیر روی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی، سر خوردن، خرامش، سریدن، اسان رفتن، نرم رفتن، سبک پریدن، پرواز کردن بدون نیروی موتور، خزیدن، ورزش: چرخش به دور میله بارفیکس، علوم هوایی: سرخوردن
در رابطه با شنا به حالتی گفته میشه که با یه فشار اولیه به لبه های استخر و بدون حرکت دست و پا، روی آب سر می خوریم.
آرام آرام
سه معنی
سر خوردن
2پرواز کردن
حرکت آهسته
Like if you like 💯👍
خرامان خرامان رفتن
عبور کردن
glide ( فیزیک )
واژه مصوب: سُرش 1
تعریف: نوعی تقارن در بلور که از ترکیب هم زمان دو عمل تقارنی آینه ای و انتقالی حاصل می شود
پرواز بدون بال زدن
float
an example: glide upon the water

نرم حرکت کردن
سبک حرکت کردن
حرکت آرام
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس