electric
/əˈlektrɪk//ɪˈlektrɪk/
معنی: کهربایی، الکتریکی، برقی، برق دهنده
معانی دیگر: رخشی، (تولید شده توسط برق یا مولد برق) - برق، برق زا، برق زاد، رسانه ی برق، مجهز به صدا فزون ساز الکترونیکی، هیجان انگیز، پر تنش، تنیده، (رنگ) رخشان، براق، فلزفام، (معمولا جمع) راه آهن برقی، اتومبیل برقی، لامپ برقی (و غیره)، (قدیمی) ماده ای که رسانای برق نیست ولی می تواند انگیزگر یا خازن برق باشد

بررسی کلمه
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: of or pertaining to electricity.
• مترادف: electrical
• مشابه: galvanic
• مترادف: electrical
• مشابه: galvanic
• (2) تعریف: operating by means of or producing electricity.
• مترادف: electrical
• مشابه: galvanic, voltaic
• مترادف: electrical
• مشابه: galvanic, voltaic
• (3) تعریف: charged with tension or expectation.
• مشابه: charged, galvanic, tense
• مشابه: charged, galvanic, tense
- The atmosphere in the crowded room was electric.
[ترجمه شهرام خدابنده] فضای اتاق شلوغ، هیجان انگیز بود.|
[ترجمه گوگل] فضای اتاق شلوغ برق بود[ترجمه ترگمان] فضای اتاق پرجمعیت، برق می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: exciting; thrilling.
• مترادف: breathtaking, electrifying, exciting, thrilling
• مشابه: dynamic, moving, rousing, stirring
• مترادف: breathtaking, electrifying, exciting, thrilling
• مشابه: dynamic, moving, rousing, stirring
- The singer's performance was electric.
[ترجمه گوگل] اجرای این خواننده برقی بود
[ترجمه ترگمان] عملکرد این خواننده برقی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] عملکرد این خواننده برقی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. electric blue
آبی براق
2. electric generator
برق زا،مولد برق
3. electric guitar
گیتار برقی
4. electric razor
ریش تراش برقی
5. electric shock kills many children
برق گرفتگی کودکان بسیاری را می کشد.
6. electric traction
کشش به وسیله ی برق،نیروی کششی برقی
7. electric arc
قوس الکتریکی،جرقه ی برقی
8. an electric fan
بادزن برقی
9. an electric fan spins
باد زدن برقی می چرخد.
10. an electric fire
بخاری برقی
11. an electric hoist
فرازبر برقی
12. an electric iron
اتوی برقی
13. an electric lamp
چراغ الکتریکی
14. an electric light
چراغ برق
15. an electric light bulb
لامپ برقی
16. an electric motorcar
اتومبیل برقی
17. an electric range
اجاق برقی
18. an electric refrigerator
یخچال برقی
19. an electric train
قطار برقی
20. an electric wire
سیستم برق (برق رسان)
21. immersible electric appliances
ابزار برقی ضد آب
22. the electric fan whirred monotonously
بادزن برقی با صدای یکنواخت ور ور می کرد.
23. a cordless electric shaver
ریش تراش برقی بدون سیم (یا باطری دار)
24. to decouple electric circuits
قطع کردن مدارهای برقی
25. he introduced an electric wire into the hole
او یک سیم برق را توی سوراخ کرد.
26. a motor that converts electric energy into mechanical energy
موتوری که نیروی برق را به نیروی جنبشی تبدیل می کند
27. the actor gave an electric performance
هنرپیشه برنامه ی اعجاب آوری را اجرا کرد.
28. the drone of an electric fan
ور ور یک بادزن برقی
29. the purr of the electric fan
صدای فرفر بادزن برقی
30. the skin of an electric wire
روکش سیم برق
31. the windings on an electric coil
سیم دور کویل برق
32. the harsh sound of the electric saw
صدای ناهنجار اره ی برقی
33. the sharp singing of the electric saw
زوزه ی تیز اره برقی
34. all day a woodpecker was pecking at an electric post
در تمام روز یک دارکوب به تیر برق نوک می زد.
مترادف ها
کهربایی (صفت)
electric
الکتریکی (صفت)
electric
برقی (صفت)
electric
برق دهنده (صفت)
electric
تخصصی
[برق و الکترونیک] الکتریکی ؛ برقی مفهومی که داشتن، تولید، نشئت گرفتن از، یا تحریک شدن با الکتریسیته را می رساند . به عنوان مثال می توان از انرژی الکتریکی، لامپ الکتریکی و موتور الکتریکی نام برد. - الکتریکی، برقی
[ریاضیات] کهربایی، برقی
[ریاضیات] کهربایی، برقی
به انگلیسی
• operating on electricity, activated by electricity, produced by electricity
light or vehicle operating on electricity; electrical equipment
an electric device or machine works by means of electricity.
electric is used to describe other things that relate to electricity.
if a situation is electric, people are very excited.
light or vehicle operating on electricity; electrical equipment
an electric device or machine works by means of electricity.
electric is used to describe other things that relate to electricity.
if a situation is electric, people are very excited.
پیشنهاد کاربران
برقی
هیجانی - پر هیجان
The atmosphere was electric
جو خیلی هیجانی بود
The atmosphere was electric
جو خیلی هیجانی بود
رییسی
very bright
electric blue
electric orange
electric blue
electric orange
It’s a clich� to say it was electric
پرشور. نهایت شور . در مورد اتمسفر استادیوم به کار میره تو بریتیش
پرشور. نهایت شور . در مورد اتمسفر استادیوم به کار میره تو بریتیش
Electric cord
سیم برق
سیم برق
برق
به عربی کَهربا
به عربی کَهربا
الکتریسیته
I'm feeling electric tonight
امشب هیجان زده ام.
Dancing in the dark , in the pale moonlight
تو تاریکی، زیر نور ملایم ماه میرقصم.
برگرفته از آهنگ Summertime، از: لانا دل رِی
امشب هیجان زده ام.
Dancing in the dark , in the pale moonlight
تو تاریکی، زیر نور ملایم ماه میرقصم.
برگرفته از آهنگ Summertime، از: لانا دل رِی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : electrify
✅️ اسم ( noun ) : electricity / electric
✅️ صفت ( adjective ) : electric / electrifying / electrical
✅️ قید ( adverb ) : electrically
✅ فعل ( verb ) : electrify
✅️ اسم ( noun ) : electricity / electric
✅️ صفت ( adjective ) : electric / electrifying / electrical
✅️ قید ( adverb ) : electrically
هیجان انگیز