پیشنهادهای آرمان بدیعی (٥,٥٩١)
1. جهانگرد. گردشگر. توریست 2. جهانگردی. مسافرتی مثال: a party of British tourists یک دسته از گردشگران انگلیسی
1. خشک. سخت 2. بی روح. مرده 3. آشکار. واضح 4. لخت. بدون پوشش 5. کامل. صِرف 6. کاملا مثال: you paint a very stark picture of the suffering شما یک تصو ...
1. اجدادی. آبا و اجدادی. نیاکانی 2. ابتدایی. نخستین. اولیه مثال: visions of the ancestral pilgrims نگرشها و پندارهای مهاجرین اجدادی و نخستین
1. مهربان. رئوف. دل رحم 2. ارام. ملایم 3. معتدل 4. خوشایند. دلنشین. آرام بخش 5. مواظب. با ملاحظه. با احتیاط مثال: a gentle introduction to the life o ...
1. مشرف بودن بر 2. از بالا نگاه کردن 3. بی توجهی کردن به 4. پی نبردن. ندیدن 5. غفلت کردن 6. نادیده گرفتن. چشم پوشی کردن مثال: his prejudice inclines ...
قانونا. بطور مشروع مثال: the election was conducted lawfully این انتخابات بطور مشروع اداره شده بود.
1. آداب معاشرت 2. آداب. رسوم. راه و رسم. آیین 3. تشریفات 4. ضوابط اخلاقی. اخلاق مثال: How should I conduct myself at these dinners? I know nothing ab ...
ضمنی. تلویحی مثال: we had a tacit understanding ما یک تفاهم ضمنی و تلویحی داشتیم.
1. بهبود. بهبودی 2. بازیافت. بازیابی. دریافت 3. پیدا کردن. کشف 4. ( بیمارستان ) اتاق ریکاوری مثال: a holiday will speed his recovery یک تعطیلی بهبودی ...
1. استریو 2. پخش صوت استریو 3. صفحه نواز استریو 4. استریویی. استریو مثال: I've been looking for a new stereo system for my car, and this is just the ...
1. سفر کردن. سفر. مسافرت 2. سیار 3. دوره گرد 4. در حال تردد. در حال عبور و مرور 5. سفری. مسافرتی. ( مربوط به ) سفر یا مسافرت مثال: my job involves a ...
1. تیراندازی 2. شکار 3. ( مربوط به ) شکار مثال: the shooting resulted in five deaths تیراندازی به مرگ پنج نفر انجامید.
1. سخت کار کردن. زیاد کار کردن 2. کار کشیدن از. از پا انداختن. فرسودن 3. بیش از حد استفاده کردن از 4. روی ( چیزی را ) تزئین کردن 5. عصبی کردن. سراسیم ...
1. انتظامات پلیسی. مراقبتهای پلیسی 2. پلیسی مثال: an informal mode of policing یک روال بی تشریفات از مراقبتهای پلیسی
تحریک آمیز. ستیزه جویانه مثال: a moderation of their confrontational style یک تعدیل در شیوه ی ستیزه جویانه شان
مصاحبه کننده . مصاحبه گر مثال: an interviewer must try to be objective یک مصاحبه گر باید سعی کند بی طرف باشد.
1. موجز 2. مختصر. فشرده مثال: his observations were concise and to the point اظهار نظرهای او موجز ، مختصر و بجا بود.
1. بیشتر . در درجه اول. عمدتا 2. بخصوص. مخصوصا مثال: the disease occurs chiefly in tropical climates این بیماری عمدتا در اقلیم گرمسیری یافت می شود.
نظر. عقیده. دیدگاه. دید مثال: the two opposing points of view دو نظر و دیدگاه مخالف
1. ظالم. بی رحم. سنگدل 2. ظالمانه. بی رحمانه
1. استبداد. دیکتاتوری 2. حکومت دیکتاتوری. کشور استبدادی 3. دوره استبداد مثال: an oppressive dictatorship یک حکوت دیکتاتوری ظالم
1. خفه کردن 2. خاموش کردن. روی اتش را پوشاندن 3. پوشاندن. غرق ( چیزی ) کردن 4. جلوی ( چیزی را ) گرفتن. مهار کردن 5. خفه شدن 6. پوشانده شدن 7. ( ابری ...
همانندی. تشابه. شباهت مثال: it is no accident that there is a similarity between them اتفاقی نیست که بین آنها شباهت هست
1. مواظب. محتاط 2. محتاطانه 3. نامطمئن. بیمناک. نگران. 4. با پروا مثال: did you read the fable of the wary fox? داستان روباه محتاط را خواندی؟
کاملا. به کلی. یک سره مثال: she was totally absorbed in her book او کاملا مستغرق در کتابش شده بود
جمهوری. حکومت جمهوری مثال: the referendum affirmed the republic's right to secede این همه پرسی، حقِ حکومت جمهوری در برابر کناره گیری کردن را تایید کر ...
1. بریتانیای کبیر . بریتانیا. انگلستان 2. بریتانیایی. انگلیسی. ( مربوط به ) بریتانیا یا انگلستان مثال: foreign branches of UK banks شعب خارجی بانکهای ...
1. مامور تحقیق 2. بازجو مثال: investigators spied on them مامورین تحقیق و بازجوها آنها را می پاییدند {زاغ سیاهشان را چوب می زدند}
تنظیف. پاکسازی مثال: a cleansing agent یک مامور تنظیف و پاکسازی
بام. پشت بام مثال: the rooftop terrace affords beautiful views تراسِ پشت بام چشم اندازهای زیبایی را {برای تماشا کردن} فراهم کرده.
کناره گیری کردن. جدا شدن از مثال: the referendum affirmed the republic's right to secede این همه پرسی، حق حکومت جمهوری در برابر کناره گیری کردن را تا ...
همه پرسی. رفراندوم مثال: the referendum affirmed the republic's right to secede این همه پرسی، حق حکومت جمهوری در برابر کناره گیری کردن را تایید کرد.
1. قلنبه. تکه 2. مقداری 3. ذره. چکه. قطره مثال: a dollop of cream adhered to her nose یک تکه کرم به دماغش چسبیده بود.
قایق رانی مثال: a rowing ace یک رتبه اول قایقرانی
1. اثر هنری 2. ( کتاب. مجله و غیره ) طرح. تصویر 3. ( گرافیک ) نمونه اجرایی. کار آماده چاپ مثال: each artwork is reproduced in color هر اثر هنری بصور ...
1. ذخیره. گردآوری. انباشت 2. ذخیره کردن. انبار کردن مثال: stockpiled food may spoil عذاهای ذخیره شده امکان دارد فاسد بشوند.
1. حالت. وضع. قیافه 2. رفتار. 3. ربط. رابطه. ارتباط 4. لحاظ. جنبه. جهت 5. تحمل. طاقت. تاب 6. سمت. طرف 7. ( بصورت جمع ) موقعیت 8. ثمر. بار. بر. محصول ...
1. تراژدی 2. فاجعه. مصیبت مثال: the horror of the tragedy هولناکیِ مصیبت We mustn't rerun the tragedy of last year. ما نباید فاجعه سال گذشته را تکر ...
وحشت زده. ترسیده مثال: he is terrified of heights او از مکانهای بلند و مرتفع وحشت زده است.
( هواپیما و کشتی ) سمت راست. راست مثال: the ship heeled to starboard کشتی به سمت راست کج شد.
کاناپه مثال: she heaved the sofa backwards او کاناپه رو به سمت عقب کشید ( هل داد ) They were trying to manhandle an old sofa across the road. آنها ...
1. تعهد. وظیفه. تکلیف. کار 2. قول. تضمین
1. ( کلیسای کاتولیک ) کاردینال 2. ( پرنده ) سهره سرخ 3. عدد اصلی 4. اصلی. اساسی. عمده. مهم مثال: the Cardinal blessed the memorial plaque کاردینال ل ...
2. لوحه. پلاک 1. جرم دندان مثال: the Cardinal blessed the memorial plaque کاردینال لوحه یادبود را تقدیس کرد.
1. کشیش. پدر روحانی 2. قاضی عسکر مثال: the chaplain blessed the couple پدر روحانی برای زن و شوهر آرزوی سعادت و خوشبختی کرد.
فروشگاه بزرگ. سوپر مارکت مثال: a new superstore will cost a bomb. یک فروشگاه بزرگ جدید پول هنگفتی خرج بر خواهد داشت.
1. شبح وار. شبح گونه. مثل شبه 2. ترسناک. ترس آور 3. روحی مثال: ghostly figures with no substance هیکلهای شبح وارِ بدونِ ماده
سرگیجه مثال: a spell of dizziness یک حمله ی سرگیجه
پانسیون مثال: she engaged a room in the boarding house او در یک پانسون یک اتاق رزرو کرد.
پرستار بچه مثال: he engaged a nursemaid او یک پرستار بچه استخدام کرد.