پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٧٣)

بازدید
٥,٣٠٩
تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Conceptually this is its position. �از لحاظ مفهومی� جایگاهش این است.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. حماسه. 2. فیلم حماسی 3. داستان حماسی // 1. حماسی. پهلوانی. قهرمانی 2. حماسه افرین. قهرمانانه. جانانه مثال: the epics of Homer حماسه های هومر a bi ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. کامل ، 2. تمام. همه. کل 3. سراسر 4. صرف. مطلق. محض 5. سالم مثال: I devoted my entire life to him من همه زندگی ام را وقف او کردم. only one of the ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. طبل. کوس. دهل 2. دمبک. تمبک. تنبک 3. صدای ضرباتِ 4. بشکه 5. قرقره 6. غلتک. استوانه. نورد 7. مخزن لباسشویی 8. پرده گوش // 1. طبل زدن 2. ضرب گرفتن. ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. چکه کردن 2. چکیدن ، 3. چکه کردن ، چکانیدن ، قطره قطره ریختن / ۱. چکه. قطره ۲. چک چک ۳. ( پزشکی ) سِرُم ۴. ( عامیانه ) آدم خشک. یُبس مثال: there wa ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. وحشت. ترس. هراس . بیم. خوف. دلهره. نگرانی 2. مایه وحشت. مایه نگرانی 3. وحشتناک. مخوف/ 1. ترسیدن از. وحشت داشتن از. وحشت کردن از. به وحشت افتادن از ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. کشیدن 2. کشاندن ، 3. روی زمین کشیدن 4. خر خر کردن 5. اهسته حرکت کردن. به کندی راه رفتن. با اکراه راه رفتن 6. به درازا کشیدن. طولانی شدن. طول کشیدن ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: The holy verses of the Quran repeatedly speak about regression and returning to the previous state from which people had been liberated and sa ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

رجوع به عقب مثال: The holy verses of the Quran repeatedly speak about regression and returning to the previous state from which people had been libe ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. تقدیر. سرنوشت. سرنوشت شوم 2. نابودی. هلاکت. مرگ. نیستی 3. روز قیامت. روز محشر 4. حکم ( محکومیت ) / 1. محکوم کردن 2. به سرنوشت شومی دچار کردن مثال: ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: a lofty tower یک برج بلند lofty ideals ارمانهای عالی و رفیع a lofty post in the department یک پست بلندپایه و ( برجسته ) در وزارتخانه lofty d ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

خندق ، حفره . گودال، راه اب ، نهراب ، گودال کندن مثال: she rescued an animal from a ditch او یک حیوان را از یک گودال نجات داد. they started ditchi ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

ادعایی. دروغین مثال: There too within less than a decade, the claims, the rhetoric, the professed justice and so - called "communist democracy" they ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. دیس. بشقاب تو گرد 2. ظرف 3. غذا 4. انتن بشقابی 5. ( عامیانه ) تیکه. جیگر. لعبت 6. ( غذا ) کشیدن. سرو کردن / ۱. ( عامیانه ) بر باد دادن. خراب کردن ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ابزار. وسیله. دستگاه 2. حقه. ترفند. تمهید. تدبیر 3. نشان. علامت. ارم 4. ( معانی بیان ) فن. صنعت مثال: a device for measuring pressure یک وسیله و ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. یافتن ، پیدا کردن ، پی بردن به. متوجه چیزی شدن 2. شناسایی کردن. کشف کردن مثال: This is hardly surprising: the two most carcinogenic compounds ever ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٤

1. بدست اوردن. کسب کردن. بردن 2. مشتق شدن 3. مشتق کردن. ساختن 4. حاصل شدن. ناشی شدن مثال: he derives consolation from his poetry او از شعرش دلداری و ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. فشار دادن 2. پایین کشیدن. پایین اوردن. پایین دادن. پایین بردن 3. افسرده کردن. غمگین کردن. غصه دار کردن. دلتنگ کردن 4. کساد کردن. از رونق انداختن. ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٤

1. تکذیب کردن. انکار کردن. منکر شدن 2. حاشا کردن 3. دریغ کردن. مضایقه کردن. محروم کردن 4. تبری جستن از. از خود دور کردن. از خود راندن 5. ( بر خود ) ح ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: For instance, in the great French Revolution, which was one of the most significant revolutions in our contemporary history, barely 15 years h ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: For instance, in the great French Revolution, which was one of the most significant revolutions in our contemporary history, barely 15 years h ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. قر شدگی. فرو رفتگی 2. ( مجازی ) سوراخ. چاله 3. ( مجازی ) ضربه 4. قر کردن 5. قر شدن 6. ضربه زدن به مثال: I made a dent in his car من یک فرو رفتگی ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. تحویل 2. تحویل نامه و محموله های پستی 3. بیان. طرز بیان 4. زایمان 5. نجات. رهایی 6. تسلیم. واگذاری 7. پرتاب مثال: the delivery of the goods تحویل ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. شادی. شادمانی. خوشی. خوشحالی 2. لذت 3. مایه شادی. مایه نشاط // 1. شاد کردن. خوشحال کردن. شادمان کردن. خرسند کردن 2. لذت بردن. خوش امدن از مثال: h ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. حدس ، گمان ، تصور // 1. حدس زدن. 2. پی بردن. فهمیدن 3. فکر کردن. گمان کردن مثال: he guessed she was about 40 مرد حدس زد که زن نزدیک 40 ساله بود. ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قهقرایی مثال: Now, even if this reversal involves returning to the previous regressive state, albeit in a new guise, these incentives exist. الان حت ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هر چند که مثال: Now, even if this reversal involves returning to the previous regressive state, albeit in a new guise, these incentives exist. الان ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خلیج ، 2. شکاف 3. اختلاف. اختلاف انگیز مثال: our ship sailed into the gulf کشتی ما داخل خلیج رفت a growing gulf between rich and poor شکاف و فاص ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. فوران کردن. جوشیدن از 2. جاری شدن از 3. قربان صدقه رفتن 4. چاپلوسانه گفتن// 1. فوران 2. قلیان. جوشش مثال: water gushed through the weir اب از سرت ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٥

1. ( به زحمت ) کشیدن. کشاندن 2. کشان کشان بردن. به زور بردن 3. بردن . حمل کردن 4. ( کشتی ) تغییر مسیر دادن 5. ( عمل ) کشاندن 6. مسافت 7. صید 8. مال د ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. درو. 2. فصل درو. هنگام برداشت 3. خرمن ، محصول ، برداشت 4. نتیجه. پیامد. حاصل 5. درو کردن. برداشت کردن 6. خرمن کردن// هنگام درو، وقت خرمن ، نتیجه ، ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. خشن. زبر. زمخت 2. تند. شدید. حاد 3. بی رحم. سختگیر 4. بی رحمانه. سخت// تند، درشت ، خشن ، ناگوار، زننده ، ناملایم مثال: a harsh voice یک صدای خشن ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ساز و برگ اسب ( دهنه. عنان. تنگ و . . . ) 2. ( چترنجات و غیره ) کمربند. بند. بندها 3. قلاده بچه 4. یراق کردن 5. مهار کردن مثال: a horse's harness ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. بى ضرر . بی ازار. بی خطر 2. بی گناه. معصوم 3. معصومانه. خالی از غرض مثال: a harmless substance یک ماده بی ضرر و بی خطر he seems harmless enough ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. سفت تر کردن. محکم کردن. سفت کردن 2. سخت تر شدن. محکم شدن. سفت شدن 3. قوی تر کردن. نیرومندتر کردن 4. خشن تر کردن 5. خشن تر شدن 6. پوست کسی را کلفت ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. باخوشحالی. از روی خوشحالی. از سر شوق 2. خوشبختانه ، 3. به طور مناسبی . به نحو شایسته ای. خوب مثال: he smiled happily او با خوشحالی لبخند زد I wil ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. اتفاق افتادن. رخ دادن. روی دادن 2. اتفاقا پیدا کردن یا دیدن/ تصادفابرخوردن. پیشامدکردن مثال: remember what happened last time he was here یادت ب ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. صدقه. کمک. اعانه 2. ورقه. اعلامیه. بروشور 3. دفترواره. جزوه she existed on handouts او با صدقه ها و کمک ها زندگی می کرد. a xeroxed handout یک ا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. نقص. عیب. نقطه ضعف. اشکال 2. نقص عضو. معلولیت 3. ( در بازی ) آوانس 4. در وضع نامساعد قرار دادن. موجب عقب افتادگی شدن مثال: a visual handicap یک ن ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: In this sense, this [Assembly] is one of the most revolutionary institutions of the Revolution. �به این معنا� این مجلس یکی از انقلابی ترین نه ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. باند. باند تبهکاران 2. اراذل و اوباش 3 دار و دسته 4. دسته. گروه 5. بر و بچه ها. بچه ها 6. دست به یکی کردن. دار و دسته راه انداختن. باند تشکیل دادن ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. دلاور، دلیر، شجاع ، 2. دلاورانه. دلیرانه. شجاعانه 3. عالی. شاهانه. شکوهمند. مجلل 4. ( مخصوصا نسبت به زنان ) مودب. اداب دان. مبادی اداب 5. مودبانه. ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. استعداد. توانایی. قابلیت 2. قدرت. قوه 3. قوه ذهنی 4. دانشکده 5. هیئت علمی مثال: the faculty of speech قدرت سخنرانی an unusual faculty for paintin ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دنیوی. مادی 2. عملی. معقول. عاقلانه 3. قابل تصور. ممکن/ خاکی ، زمینی مثال: the earthly environment محیط زیست خاکی و زمینی the promise of earthly ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: lights shone in the darkness چراغ ها در تاریکی می درخشیدند. darkness fell تاریکی و ظلمت حکم فرما شد. the forces of darkness نیروهای شیطانی ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. اویزان بودن ، 2. تاب خوردن. تکان تکان خوردن 3. تاب دادن. تکان تکان دادن 4. کسی را معطل کردن. علاف کردن 5. دور و بر کسی پلکیدن مثال: a chain dangle ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٤

محشر. معرکه. عالی. ژیگولو / شیک پوش ، خوش لباس مثال: he became something of a dandy او تا اندازه ای شیک پوش و خوش لباس شد. our trip was dandy مساف ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. لعنتی. کوفتی. نکبتی. گند. کثافت. گه 2. دوزخی ، جهنمی ، نفرین شده. ملعون 3. خیلی. زیاد. خوب. حسابی. پاک مثال: damned souls ارواح دوزخی و نفرین شده ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. لعنت کردن ، لعن کردن 2. فحش دادن. بد و بیراه گفتن 3. به باد انتقاد گرفتن. مورد انتقاد قرار دادن. بد گفتن از 4. بدنام کردن. خراب کردن. ضایع کردن 5. ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. تیرکمان 2. منجنیق 3. ( ناو هواپیمابر ) پرتاب کننده 4. با تیرکمان زدن. 5. پریدن 6. پرتاب کردن مثال: a boy fired the catapult یک پسر تیرکمان پرتاب ...