پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٥,٥٩١)

بازدید
٢,١٩٨
تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. جهانگرد. گردشگر. توریست 2. جهانگردی. مسافرتی مثال: a party of British tourists یک دسته از گردشگران انگلیسی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. خشک. سخت 2. بی روح. مرده 3. آشکار. واضح 4. لخت. بدون پوشش 5. کامل. صِرف 6. کاملا مثال: you paint a very stark picture of the suffering شما یک تصو ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. اجدادی. آبا و اجدادی. نیاکانی 2. ابتدایی. نخستین. اولیه مثال: visions of the ancestral pilgrims نگرشها و پندارهای مهاجرین اجدادی و نخستین

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. مهربان. رئوف. دل رحم 2. ارام. ملایم 3. معتدل 4. خوشایند. دلنشین. آرام بخش 5. مواظب. با ملاحظه. با احتیاط مثال: a gentle introduction to the life o ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. مشرف بودن بر 2. از بالا نگاه کردن 3. بی توجهی کردن به 4. پی نبردن. ندیدن 5. غفلت کردن 6. نادیده گرفتن. چشم پوشی کردن مثال: his prejudice inclines ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قانونا. بطور مشروع مثال: the election was conducted lawfully این انتخابات بطور مشروع اداره شده بود.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. آداب معاشرت 2. آداب. رسوم. راه و رسم. آیین 3. تشریفات 4. ضوابط اخلاقی. اخلاق مثال: How should I conduct myself at these dinners? I know nothing ab ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

ضمنی. تلویحی مثال: we had a tacit understanding ما یک تفاهم ضمنی و تلویحی داشتیم.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. بهبود. بهبودی 2. بازیافت. بازیابی. دریافت 3. پیدا کردن. کشف 4. ( بیمارستان ) اتاق ریکاوری مثال: a holiday will speed his recovery یک تعطیلی بهبودی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. استریو 2. پخش صوت استریو 3. صفحه نواز استریو 4. استریویی. استریو مثال: I've been looking for a new stereo system for my car, and this is just the ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سفر کردن. سفر. مسافرت 2. سیار 3. دوره گرد 4. در حال تردد. در حال عبور و مرور 5. سفری. مسافرتی. ( مربوط به ) سفر یا مسافرت مثال: my job involves a ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تیراندازی 2. شکار 3. ( مربوط به ) شکار مثال: the shooting resulted in five deaths تیراندازی به مرگ پنج نفر انجامید.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. سخت کار کردن. زیاد کار کردن 2. کار کشیدن از. از پا انداختن. فرسودن 3. بیش از حد استفاده کردن از 4. روی ( چیزی را ) تزئین کردن 5. عصبی کردن. سراسیم ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. انتظامات پلیسی. مراقبتهای پلیسی 2. پلیسی مثال: an informal mode of policing یک روال بی تشریفات از مراقبتهای پلیسی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

تحریک آمیز. ستیزه جویانه مثال: a moderation of their confrontational style یک تعدیل در شیوه ی ستیزه جویانه شان

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

مصاحبه کننده . مصاحبه گر مثال: an interviewer must try to be objective یک مصاحبه گر باید سعی کند بی طرف باشد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. موجز 2. مختصر. فشرده مثال: his observations were concise and to the point اظهار نظرهای او موجز ، مختصر و بجا بود.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بیشتر . در درجه اول. عمدتا 2. بخصوص. مخصوصا مثال: the disease occurs chiefly in tropical climates این بیماری عمدتا در اقلیم گرمسیری یافت می شود.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نظر. عقیده. دیدگاه. دید مثال: the two opposing points of view دو نظر و دیدگاه مخالف

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ظالم. بی رحم. سنگدل 2. ظالمانه. بی رحمانه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. استبداد. دیکتاتوری 2. حکومت دیکتاتوری. کشور استبدادی 3. دوره استبداد مثال: an oppressive dictatorship یک حکوت دیکتاتوری ظالم

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خفه کردن 2. خاموش کردن. روی اتش را پوشاندن 3. پوشاندن. غرق ( چیزی ) کردن 4. جلوی ( چیزی را ) گرفتن. مهار کردن 5. خفه شدن 6. پوشانده شدن 7. ( ابری ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

همانندی. تشابه. شباهت مثال: it is no accident that there is a similarity between them اتفاقی نیست که بین آنها شباهت هست

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. مواظب. محتاط 2. محتاطانه 3. نامطمئن. بیمناک. نگران. 4. با پروا مثال: did you read the fable of the wary fox? داستان روباه محتاط را خواندی؟

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاملا. به کلی. یک سره مثال: she was totally absorbed in her book او کاملا مستغرق در کتابش شده بود

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جمهوری. حکومت جمهوری مثال: the referendum affirmed the republic's right to secede این همه پرسی، حقِ حکومت جمهوری در برابر کناره گیری کردن را تایید کر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بریتانیای کبیر . بریتانیا. انگلستان 2. بریتانیایی. انگلیسی. ( مربوط به ) بریتانیا یا انگلستان مثال: foreign branches of UK banks شعب خارجی بانکهای ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مامور تحقیق 2. بازجو مثال: investigators spied on them مامورین تحقیق و بازجوها آنها را می پاییدند {زاغ سیاهشان را چوب می زدند}

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تنظیف. پاکسازی مثال: a cleansing agent یک مامور تنظیف و پاکسازی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

بام. پشت بام مثال: the rooftop terrace affords beautiful views تراسِ پشت بام چشم اندازهای زیبایی را {برای تماشا کردن} فراهم کرده.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

کناره گیری کردن. جدا شدن از مثال: the referendum affirmed the republic's right to secede این همه پرسی، حق حکومت جمهوری در برابر کناره گیری کردن را تا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همه پرسی. رفراندوم مثال: the referendum affirmed the republic's right to secede این همه پرسی، حق حکومت جمهوری در برابر کناره گیری کردن را تایید کرد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. قلنبه. تکه 2. مقداری 3. ذره. چکه. قطره مثال: a dollop of cream adhered to her nose یک تکه کرم به دماغش چسبیده بود.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قایق رانی مثال: a rowing ace یک رتبه اول قایقرانی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. اثر هنری 2. ( کتاب. مجله و غیره ) طرح. تصویر 3. ( گرافیک ) نمونه اجرایی. کار آماده چاپ مثال: each artwork is reproduced in color هر اثر هنری بصور ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ذخیره. گردآوری. انباشت 2. ذخیره کردن. انبار کردن مثال: stockpiled food may spoil عذاهای ذخیره شده امکان دارد فاسد بشوند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. حالت. وضع. قیافه 2. رفتار. 3. ربط. رابطه. ارتباط 4. لحاظ. جنبه. جهت 5. تحمل. طاقت. تاب 6. سمت. طرف 7. ( بصورت جمع ) موقعیت 8. ثمر. بار. بر. محصول ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. تراژدی 2. فاجعه. مصیبت مثال: the horror of the tragedy هولناکیِ مصیبت We mustn't rerun the tragedy of last year. ما نباید فاجعه سال گذشته را تکر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

وحشت زده. ترسیده مثال: he is terrified of heights او از مکانهای بلند و مرتفع وحشت زده است.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( هواپیما و کشتی ) سمت راست. راست مثال: the ship heeled to starboard کشتی به سمت راست کج شد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاناپه مثال: she heaved the sofa backwards او کاناپه رو به سمت عقب کشید ( هل داد ) They were trying to manhandle an old sofa across the road. آنها ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. تعهد. وظیفه. تکلیف. کار 2. قول. تضمین

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( کلیسای کاتولیک ) کاردینال 2. ( پرنده ) سهره سرخ 3. عدد اصلی 4. اصلی. اساسی. عمده. مهم مثال: the Cardinal blessed the memorial plaque کاردینال ل ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

2. لوحه. پلاک 1. جرم دندان مثال: the Cardinal blessed the memorial plaque کاردینال لوحه یادبود را تقدیس کرد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کشیش. پدر روحانی 2. قاضی عسکر مثال: the chaplain blessed the couple پدر روحانی برای زن و شوهر آرزوی سعادت و خوشبختی کرد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فروشگاه بزرگ. سوپر مارکت مثال: a new superstore will cost a bomb. یک فروشگاه بزرگ جدید پول هنگفتی خرج بر خواهد داشت.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. شبح وار. شبح گونه. مثل شبه 2. ترسناک. ترس آور 3. روحی مثال: ghostly figures with no substance هیکلهای شبح وارِ بدونِ ماده

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرگیجه مثال: a spell of dizziness یک حمله ی سرگیجه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پانسیون مثال: she engaged a room in the boarding house او در یک پانسون یک اتاق رزرو کرد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرستار بچه مثال: he engaged a nursemaid او یک پرستار بچه استخدام کرد.