convulsion

/kənˈvəlʃn̩//kənˈvʌlʃn̩/

معنی: اشوب، تشنج، شنج، تکان
معانی دیگر: (پزشکی - معمولا جمع) تشنج، تنجیدگی، ترنجیدگی، تنجش، آشوب، دگرگونی شدید (مانند زلزله یا شورش و غیره)، اغتشاش، روده بر شدن (از خنده)، پرش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a violent, involuntary, spasmodic contraction of the muscles.
مترادف: fit, paroxysm
مشابه: attack, frenzy, ictus, seizure, spasm, stroke, throe

- He fell to the floor, and his violent movements caused us to think he was having convulsions.
[ترجمه گوگل] او روی زمین افتاد و حرکات تندش باعث شد فکر کنیم که تشنج دارد
[ترجمه ترگمان] او به زمین افتاد و حرکات شدید او باعث شد که ما فکر کنیم که او دچار تشنج شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The wrong dosage could cause the patient to experience convulsions.
[ترجمه گوگل] دوز اشتباه ممکن است باعث تشنج بیمار شود
[ترجمه ترگمان] میزان مصرف نادرست می تواند باعث می شود که بیمار تشنج را تجربه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a fit of shaking, as from laughter or fear.
مترادف: fit, spasm, throes
مشابه: frenzy, furor, fury, rage

- The play sent the audience into convulsions of laughter.
[ترجمه گوگل] این نمایش تماشاگران را دچار تشنج خنده کرد
[ترجمه ترگمان] نمایشنامه حضار را به خنده انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a disruptive turmoil.
مترادف: agitation, commotion, disturbance, furor, tumult, turmoil
مشابه: disruption, hurly-burly, storm, turbulence, uproar

- Society had not yet recovered from the convulsions of the revolution.
[ترجمه گوگل] هنوز جامعه از تشنج های انقلاب رهایی نیافته بود
[ترجمه ترگمان] جامعه هنوز از تشنجات این انقلاب به دست نیامده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The country was in ruin and convulsion.
[ترجمه گوگل]کشور در تباهی و تشنج بود
[ترجمه ترگمان]این کشور در حال ویرانی و تشنج بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A sudden convulsion shook him, and he fell to the ground.
[ترجمه گوگل]تشنج ناگهانی او را تکان داد و روی زمین افتاد
[ترجمه ترگمان]تشنج او را به لرزه درآورد و روی زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We never discovered the reason for that convulsion, and he never had another.
[ترجمه گوگل]ما هیچ وقت دلیل آن تشنج را کشف نکردیم و او هم هرگز دلیل دیگری نداشت
[ترجمه ترگمان]ما هیچ وقت دلیل این تشنج رو کشف نکردیم و اون هیچ وقت یکی دیگه هم نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Neonatal convulsion is an uncommon problem but one that is potentially serious.
[ترجمه گوگل]تشنج نوزادی یک مشکل غیر معمول است اما بالقوه جدی است
[ترجمه ترگمان]تشنج نوزادان یک مشکل غیر معمول است اما به طور بالقوه جدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Yet she could not, once that first convulsion was past, feel any unease.
[ترجمه گوگل]با این حال، وقتی اولین تشنج گذشته بود، نمی توانست احساس ناراحتی کند
[ترجمه ترگمان]با این حال، چون نخستین تشنج او گذشته بود، احساس ناراحتی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We are arrested, fascinated, by a convulsion of sound to which we are unable to assign a meaning.
[ترجمه گوگل]ما دستگیر شده ایم، مجذوب یک تشنج صوتی که نمی توانیم معنایی برای آن قائل شویم
[ترجمه ترگمان]ما با شیفتگی و مجذوب حرکتی که قادر به تعیین معنای آن نیستیم، دستگیر می شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. An interior convulsion, producing a distortion of the features and accompanied by inarticulate noises.
[ترجمه گوگل]تشنج داخلی که باعث ایجاد اعوجاج در ویژگی ها و همراه با صداهای نامفهوم می شود
[ترجمه ترگمان]یک تشنج درونی، ایجاد اعوجاج خطوط و همراه با صداهای نامفهومی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A seizure a convulsion, especially one caused by epilepsy.
[ترجمه گوگل]تشنج یک تشنج، به ویژه تشنج ناشی از صرع
[ترجمه ترگمان]حمله به صرع معمولا دچار صرع می شد، به خصوص که دچار صرع شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Belch [ midriff flesh convulsion ] the swiftest treatment method?
[ترجمه گوگل]آروغ [ تشنج گوشت میانی ] سریعترین روش درمانی؟
[ترجمه ترگمان]- سریع ترین روش درمانی در شکمش وجود دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Is stomach regular is convulsion painful how to do?
[ترجمه گوگل]آیا معده منظم است تشنج دردناک است چگونه انجام دهیم؟
[ترجمه ترگمان]آیا ممکن است معده منظم باشد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. CONCLUSION: Epileptic seizure in rats with electro - convulsion can cause abnormal changes of ECG.
[ترجمه گوگل]نتیجه‌گیری: تشنج صرع در موش‌های صحرایی با تشنج الکتریکی می‌تواند باعث تغییرات غیرطبیعی ECG شود
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری: حمله epileptic به موش های آزمایشگاهی می تواند منجر به تغییرات غیرطبیعی ECG شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This convulsion in foreign exchange rates is the direct response to unsynchronised monetary policies.
[ترجمه گوگل]این تشنج در نرخ ارز پاسخ مستقیم به سیاست های پولی ناهمگام است
[ترجمه ترگمان]این تشنج در نرخ ارز خارجی پاسخ مستقیم به سیاست های پولی unsynchronised است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The mortality, quadriplegia and convulsion in group D were obviously higher than in group E.
[ترجمه گوگل]میزان مرگ و میر، چهار پلژی و تشنج در گروه D به وضوح بیشتر از گروه E بود
[ترجمه ترگمان]مرگ و میر، quadriplegia و تشنج در گروه D مشخصا بالاتر از گروه E بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There was a violent convulsion of nausea inside him, and he almost lost consciousness.
[ترجمه گوگل]تشنج شدیدی از حالت تهوع در درونش بود و تقریباً از هوش رفت
[ترجمه ترگمان]حالت تهوع شدیدی او را فرا گرفت و تقریبا بی هوش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A great convulsion is shaking the earth from the Khyber Pass to the Straits of Gibraltar.
[ترجمه گوگل]تشنج بزرگی زمین را از گذرگاه خیبر تا تنگه جبل الطارق می لرزاند
[ترجمه ترگمان]یک تشنج بسیار بزرگ زمین را از گردنه خیبر تا تنگه جبل الطارق تکان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اشوب (اسم)
alarm, turbulence, disturbance, alarum, riot, tumult, unrest, revolution, commotion, sedition, fury, fuss, ruckus, turbulency, convulsion, hurly-burly, misrule

تشنج (اسم)
fit, tension, convulsion, hysteria, paroxysm, spasm, tenseness, tensity, tetanus, yank

شنج (اسم)
convulsion

تکان (اسم)
stroke, move, movement, motion, hustle, shake, shock, rock, wag, jerk, jostle, jar, convulsion, tremor, jolt, tremour

انگلیسی به انگلیسی

• violent shaking, spasmodic muscular contraction; disturbance, commotion
if someone has a convulsion or has convulsions, they suffer sudden uncontrollable movements of their muscles.

پیشنهاد کاربران

1. تشنج ، 2. تکان. لرزه 3. تلاطم. پیچ و تاب 4. ( بصورت جمع ) خنده بی اختیار. ریسه 5. شورش. اشوب. ناارامی
مثال:
he had convulsion
او تشنج داشت.
the audience collapsed in convulsions
حضار از خنده و ریسه غش کردند.
...
[مشاهده متن کامل]

the political convulsions of the period
ناآرامی ها و آشوبهای سیاسی این زمان

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : convulse
✅️ اسم ( noun ) : convulsion
✅️ صفت ( adjective ) : convulsive
✅️ قید ( adverb ) : convulsively
از خنده پاچیدن !
تشنج در پزشکی

بپرس