description

/dəˈskrɪpʃn̩//dɪˈskrɪpʃn̩/

معنی: شرح، تشریح، وصف، تعریف، تصویر، توصیف، اتصاف
معانی دیگر: بازنمود، شناساسازی، وستی، گواش سازی، جور، قسم، گونه، نوع، ترسیم، کشیدن، متن توصیفی، بازگویه

جمله های نمونه

1. a description of these birds' curious customs and mannerisms
وصفی از عادات و ویژگی های شگفت انگیز این پرندگان

2. her description of the event was full of falsities
توصیف او از این رویداد پر از دروغ پردازی بود.

3. his description checks with the photograph
شرح او با آن عکس مطابقت دارد.

4. his description is only an approximation of reality
توصیف او فقط تشابهاتی با واقعیت دارد.

5. his description of his own bravery is fictitious
شرحی که درباره ی شجاعت خود می دهد راست نیست.

6. his description of the story
شرح داستان توسط او،شرح او از داستان

7. homa's description slaked our curiosity
شرحی که هما داد کنجکاوی ما را فرونشاند.

8. job description
شرح وظایف

9. plural description
شرح جمعی

10. the description of a circle
ترسیم یک دایره

11. a capsulized description
یک توصیف خلاصه شده

12. a close description
شرح مختصر و مفید

13. a dexterous description of the river scene
توصیف ماهرانه ی منظره ی رودخانه

14. a figurative description
توصیف پر استعاره

15. a graphic description of the battle scene
شرح زنده ای از نبردگاه

16. a photographic description of the trip
شرح مصور سفر

17. a pictorial description
شرح از طریق تصویر،شرح مصور

18. a picturesque description
یک شرح زنده

19. a vivid description of the battle
شرح زنده ی آن نبرد

20. a written description of the house
شرح مکتوبی از خانه

21. an objective description
شرح واقع بینانه (عینی)

22. books of every description
همه جور کتاب

23. her beauty beggars description
زیبایی او توصیف ناپذیر است.

24. her beauty surpasses description
زیبایی او خارج از وصف است.

25. he answers to the description
او شبیه توصیفی است که از او شده.

26. we laughed at his description of the unlikely animal
توصیف او از آن حیوان باور نکردنی ما را به خنده آورد.

27. one cannot describe you (god) for you are beyond description
نتوان وصف تو کردن که تو در وصف نگنجی

28. you are indescribable because you cannot be fitted into any description
نتوان وصف تو گفتن که تو در وصف نگنجی

29. Berlin sounds fascinating from your description.
[ترجمه Taha] برلین از توصیفات شما مجدوب شده است
|
[ترجمه گوگل]برلین از توضیحات شما جذاب به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]برلین از توصیفات شما جذاب به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. She has written her description of him in a mildly humorous vein.
[ترجمه زینب سرآمد] او توصیف خود را از آن مرد با رگه ای از طنز ملایم نوشته است.
|
[ترجمه گوگل]او توصیف خود را از او با لحنی ملایم طنز نوشته است
[ترجمه ترگمان]او شرح و توصیف او را با یک رگ نسبتا خنده دار بیان کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شرح (اسم)
treatise, circumstance, account, story, description, explanation, exposition, statement, narrative, tale, innuendo, gloss, interpretation, presentment, relation, recitation, sketch, delineation, legend, footnote, geography

تشریح (اسم)
description, innuendo, anatomy, dissection, surgery, commentation

وصف (اسم)
description, appositive, picture

تعریف (اسم)
praise, description, explanation, compliment, portrayal, circumscription, definition, quantification, portraiture

تصویر (اسم)
likeness, description, portrayal, projection, form, image, picture, portrait, hue, icon, delineation, illustration, vignette, scenography

توصیف (اسم)
qualification, description, narration, shading, delineation

اتصاف (اسم)
description

تخصصی

[حسابداری] شرح، مشخصات
[نساجی] شرح - توضیح - تفسیر
[ریاضیات] تشریح، شرح، توصیف، تقریر، وصف
[آمار] توصیف

انگلیسی به انگلیسی

• descriptive statement, word picture, depiction; type
a description is an account of what someone or something is like.
description is the act of saying what someone or something is like.
something of a particular description is something of that kind.

پیشنهاد کاربران

توضیحات، شرح
مثال: Can you give me a brief description of the book?
می توانید یک توضیح مختصر از کتاب بدهید؟
نسخه
دوستان من بعضی جاها دیدم معنی نسخه هم میده
مثال
● توصیف ، شرح
● قشر، گونه
مشخصات، ویژگی ها
description ( زیست شناسی - علوم گیاهی )
واژه مصوب: شرح
تعریف: تعیین ویژگی ها یا صفات و مشخصات یک آرایه یا هر موجود دیگر
Meaning: A description of someone or something says what they are like
Example: I gave a description of the man with the gun and hat to the police
توصیف ، وصف ، شرح
He gave a very detailed description of the thief to the police
توصیف
تشریح
شرح
توصیف
داخل بعضی برنامه ها با هیچ کدوم از این دوتا معنی نمیده :| - پس چی میشه؟ میشه توضیحات مثلا چیتر ( متقلب ) های عزیزی که با نرم افزار cheat engine کار کردن متوجه هستن چی میگم ( ;
E. g. ?You have nobody of that description
اظهارات
Say about some thing
توصیف
Description of her mother
توضیحات مادرش
اسم: شرح - توضیح
مثال: Brief description توضیح مختصر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس