libertarian

/ˌlɪbərˈteriən//ˌlɪbəˈteəriən/

معنی: طرفدار ازادی فردی، طرفدار ازادی اراده
معانی دیگر: (کسی که معتقد به آزادی اراده و حق تفکر و بیان آزادانه است) اختیار گرای

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who espouses liberty of thought and action as the primary value.
مشابه: liberal

(2) تعریف: one who believes that people act out of free will.
صفت ( adjective )
مشتقات: libertarianism (n.)
• : تعریف: of, concerning, believing in, or acting on the principles of libertarians.
متضاد: authoritarian

جمله های نمونه

1. This pinpoints a fundamental weakness in the libertarian defence of a market economy.
[ترجمه گوگل]این یک ضعف اساسی در دفاع آزادیخواهانه از اقتصاد بازار را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]این به ضعف بنیادی در دفاع آزاد از اقتصاد بازار اشاره دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The libertarian model is identified with the struggle for a free press.
[ترجمه گوگل]مدل آزادیخواهانه با مبارزه برای مطبوعات آزاد شناخته می شود
[ترجمه ترگمان]مدل آزادی خواه با تلاش برای آزادی مطبوعات آزاد شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. And great big chunks of the current Libertarian Party movement contain a horde of former left-wing nuts who are now Libertarian nuts.
[ترجمه گوگل]و بخش‌های بزرگ جنبش حزب لیبرتارین کنونی حاوی انبوهی از آجیل‌های چپ‌گرای سابق است که اکنون آجیل‌های لیبرتارین هستند
[ترجمه ترگمان]و تکه های بزرگی از حرکت کنونی حزب Libertarian شامل گروهی از nuts جناح چپ سابق هستند که اکنون دیوانه Libertarian
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In the end humans will not adopt libertarian, anything goes values.
[ترجمه گوگل]در نهایت انسان ها آزادیخواهانه را قبول نمی کنند، هر چیزی ارزش دارد
[ترجمه ترگمان]در پایان انسان ها آزادی فردی را اتخاذ نخواهند کرد، هر چیزی ارزش دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The libertarian theory of the media is based on western liberal democracy.
[ترجمه گوگل]نظریه آزادی خواهانه رسانه ها مبتنی بر لیبرال دموکراسی غربی است
[ترجمه ترگمان]نظریه آزادی خواه رسانه ها بر دموکراسی لیبرال غربی استوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. First, there is the libertarian premiss that a person's position should not be irremediably worsened by another's conduct.
[ترجمه گوگل]اول، این فرض آزادی خواهانه وجود دارد که موقعیت یک فرد نباید به طور غیرقابل جبرانی با رفتار دیگری بدتر شود
[ترجمه ترگمان]اول اینکه، آزادی فردی وجود دارد که موضع فرد نباید به طرز irremediably توسط رفتار فرد دیگری بدتر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The libertarian view is still barely acknowledged by Soviet historians and is treated by most western historians as not wholly academically respectable.
[ترجمه گوگل]دیدگاه آزادی خواهانه هنوز به سختی توسط مورخان شوروی تایید می شود و اغلب مورخان غربی با آن به عنوان کاملاً غیرقابل احترام آکادمیک برخورد می کنند
[ترجمه ترگمان]دیدگاه آزادی خواهی هنوز به سختی توسط مورخین ملی تایید نشده است و اغلب مورخین غربی که به طور کامل از نظر علمی قابل احترام نیستند، مورد توجه قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The libertarian view A third view of the revolution has been developed by writers on the far Left of the political spectrum.
[ترجمه گوگل]دیدگاه آزادیخواهانه دیدگاه سوم از انقلاب توسط نویسندگانی در جناح چپ افراطی طیف سیاسی ایجاد شده است
[ترجمه ترگمان]دیدگاه libertarian دیدگاه سوم از انقلاب توسط نویسندگانی در سمت چپ طیف سیاسی توسعه داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is a genuine hate-figure for the libertarian left, who are capable of splendid outrage at the mention of his name.
[ترجمه گوگل]او یک چهره واقعی نفرت‌انگیز برای چپ آزادیخواه است که می‌تواند با ذکر نام او خشم بزرگی را برانگیزد
[ترجمه ترگمان]او یک شخصیت تنفر حقیقی برای آزادی فردی است که از ذکر نام خود توانایی خشم و عصبانیت فوق العاده را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Libertarian emphasis on the radicalizing effect of restricted employment opportunities, too, appears exaggerated.
[ترجمه گوگل]تأکید آزادیخواهان بر تأثیر رادیکالیزه کننده فرصت های شغلی محدود نیز اغراق آمیز به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]تاکید Libertarian بر تاثیر radicalizing فرصت های شغلی محدود نیز اغراق آمیز به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Alternatively, from the mid-1970s, a new libertarian strand of thinking came to dominate the Conservative party.
[ترجمه گوگل]روش دیگر، از اواسط دهه 1970، یک تفکر آزادیخواهانه جدید بر حزب محافظه کار مسلط شد
[ترجمه ترگمان]متناوبا، از اواسط دهه ۱۹۷۰، یک رشته تفکر آزاد جدید بر حزب محافظه کار حاکم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A libertarian society was seen as one which was based on individual liberty.
[ترجمه شان] جامعه طرفدار آزادی ، به مثابه جامعه ای تلقی می شود که مبتنی بر آزادی فردی باشد.
|
[ترجمه گوگل]جامعه آزادی خواه به عنوان جامعه ای تلقی می شد که مبتنی بر آزادی فردی است
[ترجمه ترگمان]جامعه آزادی فردی به عنوان فردی که مبتنی بر آزادی فردی بود، دیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Libertarian Party candidate got the remaining 1 percent.
[ترجمه گوگل]نامزد حزب لیبرتارین 1 درصد باقی مانده را به دست آورد
[ترجمه ترگمان]کاندیدای حزب Libertarian ۱ درصد باقی مانده را کسب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Because of the experienced quality of freedom, the libertarian denies that the universe is completely deterministic.
[ترجمه گوگل]به دلیل کیفیت تجربه شده آزادی، آزادیخواه منکر این است که جهان کاملاً جبرگرا است
[ترجمه ترگمان]به دلیل کیفیت تجربه شده آزادی، آزادی خواه انکار می کند که جهان کاملا قطعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طرفدار ازادی فردی (اسم)
libertarian

طرفدار ازادی اراده (اسم)
libertarian

انگلیسی به انگلیسی

• one who supports a person's right to think and act freely; one who believes in free will
pertaining to a belief in free will; of or pertaining to liberty (of religion, thought, etc.)
a libertarian is someone who believes that people should be free to think and behave as they want to; a formal word.

پیشنهاد کاربران

لیبرتارین. هیچ معنای دیگری ندارد. وظیفه فقط در دو حالت معنا پیدا می کند یا به دلخواه خود کمک می کنم یا خسارتی وارد کردم و موظفم جبران کنم. بیشتر از این فرد وظیفه ای در قبال دیگران ندارد این نقطه شروع لیبرتاریسم
...
[مشاهده متن کامل]
است. دیگه مدافع آزادی فردی معنای درستی نیست و چندین تفکر متفاوت مدافع آزادی فردی هستند که هیچ کدام لیبرترین نیستن . دیگه معنای آزادی خواه که زیادی بی ربطه

مدافعان آزادی های فردی
( بهای نابرابری، صفحه 193، مترجم اسماعیل رئیسی )
آزادی خواه

بپرس