naturally

/ˈnæt͡ʃərəli//ˈnæt͡ʃrəli/

طبیعتا، طبعا، ذاتا، فطرتا، نهادا، به طور طبیعی، طبیعی، البته، مسلم است، بطور طبیعی، بومی وار، خود بخود، بدیهی است

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: in a natural way.
متضاد: self-consciously
مشابه: of course

- That color occurs naturally in some vegetables.
[ترجمه گوگل] این رنگ به طور طبیعی در برخی سبزیجات وجود دارد
[ترجمه ترگمان] این رنگ به طور طبیعی در برخی سبزیجات رخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: by nature; inherently.

- She is a naturally curious child.
[ترجمه گوگل] او به طور طبیعی یک کودک کنجکاو است
[ترجمه ترگمان] او یک بچه طبیعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: without a doubt; of course; surely.
متضاد: surprisingly

- Naturally, I will pass the test.
[ترجمه Blanche] البته، در امتحان پذیرفته خواهم شد.
|
[ترجمه آناهیتا] طبیعی است که آزمون را بگذرانم
|
[ترجمه گوگل] طبیعتاً در این آزمون موفق خواهم شد
[ترجمه ترگمان] طبیعی است که من امتحان را رد خواهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. sheep are naturally meek animals
گوسفند طبیعتا حیوانی بی آزار است.

2. my hair curls naturally
موهای من به طور طبیعی مجعد می شود.

3. my hair is naturally curled
موی من طبیعتا فرفری است.

4. the changes that are naturally brought by time
دگرگونی هایی که به طور طبیعی توسط زمان به وجود می آیند

5. one of the children was naturally good
یکی از بچه ها ذاتا خوب بود.

6. she did not seem to have died naturally
به نظر نمی رسید که به مرگ طبیعی مرده باشد.

7. After a while, we naturally started talking about the children.
[ترجمه گوگل]بعد از مدتی طبیعتاً شروع کردیم به صحبت در مورد بچه ها
[ترجمه ترگمان]بعد از مدتی، ما به طور طبیعی شروع به صحبت درباره بچه ها کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. be endowed with sth to naturally have a particular feature, quality, etc: She was endowed with intelligence and wit.
[ترجمه گوگل]به طور طبیعی ویژگی، کیفیت و غیره خاصی داشته باشد: او دارای هوش و ذکاوت بود
[ترجمه ترگمان]از چیزی که به طور طبیعی کافی است، یک ویژگی خاص، کیفیت و غیره داشته باشد: او از هوش و ذکاوت برخوردار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Naturally, I get upset when things go wrong.
[ترجمه گوگل]طبیعتاً وقتی اوضاع بهم می خورد ناراحت می شوم
[ترجمه ترگمان]طبیعی است که وقتی اوضاع خراب شود ناراحت می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Is your hair naturally curly or have you had a perm?
[ترجمه گوگل]آیا موهای شما به طور طبیعی مجعد است یا تا به حال پرم کرده اید؟
[ترجمه ترگمان]موهای تو به طور طبیعی فرفری است یا فر فر کرده ای؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The effects of the drug naturally wear off within a few hours.
[ترجمه گوگل]اثرات دارو به طور طبیعی در عرض چند ساعت از بین می رود
[ترجمه ترگمان]اثرات مواد مخدر به طور طبیعی در عرض چند ساعت از بین می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Dry curly hair naturally for maximum curl and shine.
[ترجمه گوگل]موهای مجعد را به طور طبیعی خشک کنید تا حداکثر فر و درخشندگی داشته باشید
[ترجمه ترگمان]موهای مجعد خشک به طور طبیعی برای فر دادن و درخشش بیشتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I, naturally, should want most to see the things which have become dear to me through my years of darkness. You, too, would want to let your eyes rest on the things that have become dear to you so that you could take the memory of them with you into the night that loomed before you.
[ترجمه گوگل]من طبیعتاً باید بیشتر از همه بخواهم چیزهایی را ببینم که در سالهای تاریکی برایم عزیز شده اند تو هم دوست داری چشمت را به چیزهایی که برایت عزیز شده اند بگذاری تا بتوانی خاطره آنها را با خود به شبی ببری که پیش رویت بود
[ترجمه ترگمان]طبیعتا دلم می خواهد چیزهایی را که سال ها در تاریکی برایم عزیز شده بود ببینم تو هم دوست داری به چیزهایی که برای تو عزیز شده باشد، اجازه بدهی که خاطره آن ها را در شبی که در مقابل تو ظاهر شده بود، با خودت به یاد بیاوری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Naturally, you'll want to discuss this with your wife.
[ترجمه گوگل]به طور طبیعی، شما می خواهید این موضوع را با همسرتان در میان بگذارید
[ترجمه ترگمان]طبیعتا دوست داری با زنت راجع به این موضوع بحث کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Salt occurs naturally in sea water.
[ترجمه گوگل]نمک به طور طبیعی در آب دریا وجود دارد
[ترجمه ترگمان]نمک به طور طبیعی در آب دریا اتفاق می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Parents are naturally anxious for their children.
[ترجمه گوگل]والدین به طور طبیعی نگران فرزندان خود هستند
[ترجمه ترگمان]والدین به طور طبیعی نگران کودکانشان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. It is better to sleep naturally, without taking medication.
[ترجمه گوگل]بهتر است به صورت طبیعی و بدون مصرف دارو بخوابید
[ترجمه ترگمان]بهتر است بدون مصرف دارو به طور طبیعی بخوابید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Mental and physical deterioration both occur naturally with age.
[ترجمه گوگل]زوال روحی و جسمی هر دو به طور طبیعی با افزایش سن رخ می دهد
[ترجمه ترگمان]زوال ذهنی و فیزیکی هر دو به طور طبیعی با سن و سال رخ می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in a natural manner; unaffectedly, artlessly; according to the usual course of things; of course
you use naturally to indicate that something is obvious and not surprising.
if one thing develops naturally from another, it develops as a normal result of it.
something that happens or exists naturally happens or exists in nature and was not made or caused by people.
you say that someone is behaving naturally when they are not trying to hide anything or pretend in any way.
you can also use naturally to talk about qualities that people were born with, rather than those that were learned later.
if something comes naturally to you, you can do it easily.

پیشنهاد کاربران

راستش
طبیعی، به طور طبیعی
مثال: Cats are naturally curious animals.
گربه ها حیواناتی طبیعی کنجکاو هستند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
مسلما
طبیعی است که
اصولا، قاعدتا، طبیعتا، ذاتا
به طور ذاتی
موارد طبیعی
خودجوش . خودانگیخته
قاعدتاً

فطرتا
خود به خود
طبیعتا
به طور طبیعی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس