پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٣,٥٧٠)
🔸 **معادل فارسی:** آروم باش / صبر داشته باش / جوش نیار / خودتو کنترل کن در زبان محاوره ای: یهو جوش نیار، صبر کن بابا، شلوغش نکن، خودتو نگه دار ...
🔸 **معادل فارسی:** خراب / داغون / به هم ریخته / آشفته / فاجعه بار در زبان محاوره ای: وضعش خیلی خرابه، همه چی ریخته به هم، روانی شده، فاجعه ست، دا ...
🔸 معادل فارسی: بهتره یه بهترش رو پیدا کنی / باید یه چیز بهتر گیرت بیاد / وقتشه ارتقا بدی در زبان محاوره ای: باید یه چیز خفن تر پیدا کنی، این دیگه ...
🔸 معادل فارسی: مدباز اقتصادی / عاشق لباس دست دوم / فشن دوست مقرون به صرفه در زبان محاوره ای: کسی که با لباس ارزون خوش تیپه، اهل مغازه های دست دوم ...
🔸 معادل فارسی: هنر ترکیب نوشیدنی / نوشیدنی سازی خلاق / کوکتل سازی حرفه ای در زبان محاوره ای: هنر درست کردن کوکتل، ترکیب گر نوشیدنی، استاد بار _ ...
🔸 معادل فارسی: فریگان / مصرف گریز / بازیاب زباله / ضد مصرف گرا در زبان محاوره ای: کسی که از زباله غذا درمیاره، کسی که خرید نمی کنه، ضد مصرف گرایی ...
🔸 معادل فارسی: خلاق شهری جوان / نسل شهری جاه طلب و هنرمند / یاکی در زبان محاوره ای: یه جوون شهری باحال که هم دنبال موفقیته هم دنبال خلاقیت، یه یا ...
/ˈjʌki/ یاکی
🔸 معادل فارسی: تقطیرکننده / تولیدکننده ی مشروب / پالایشگر / خلاصه کننده ی مفاهیم در زبان محاوره ای: کسی که مشروب درست می کنه، کسی که چیزا رو خالص ...
1. ( خیابانی – لاس زدن ) : در زبان خیابانی بریتانیا، �chirp� یا �chirpsing� به معنای مخ زدن، لاس زدن، یا تلاش برای جلب توجه عاشقانه ست. مثال: He tri ...
🔸 معادل فارسی: مادر مراقب / آدم نگران / کسی که زیادی مراقب دیگرانه در زبان محاوره ای: مثل ماماناست، هی نگرانته، همه چی رو چک می کنه، نمی ذاره آب ...
🔸 معادل فارسی: با کسی راه اومدن / دل کسی رو نشکستن / به کسی رو دادن / وانمود کردن که موافقی در زبان محاوره ای: باهاش راه اومد، گذاشت حرفشو بزنه، ...
🔸 معادل فارسی: مثل آدم کتک خورده / تحقیرشده / ضایع شده / قاطی کرده در زبان محاوره ای: مثل کسی که تازه کتک خورده، ضایع شده، قاطی کرده، له شده __ ...
🔸 معادل فارسی: بمب ضدزیردریایی / انفجار عمقی / ضربه ی ناگهانی و عمیق در زبان محاوره ای: یه بمب زیرآبی، یه ضربه ی عمیق، یه انفجار ناگهانی ______ ...
مِسکَلیتو ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: مسکالیتو / روح گیاه / آموزگار روانی / موجود توهمی در زبان محاوره ای: یه موجود ...
سفر ذهنی / تجربه ی توهمی / نماد LSD در زبان محاوره ای: یه چیز خیلی توهمی، یه سفر ذهنی عجیب، یه آهنگ قاطی و رنگی _________________________________ ...
### 🔸 معادل فارسی: دی اِم تی / دی متیل تریپتامین / ماده ی روان گردان طبیعی در زبان محاوره ای: یه ماده ی توهم زا، یه سفر ذهنی شدید، یه چیز خیلی قو ...
🔸 معادل فارسی: کم بارش / برف سبک / صرفه جویی بیش ازحد / خسیس بودن در زبان محاوره ای: یه کم برف اومد، چیزی رو کم گرفت، خسیس بازی درآورد ________ ...
🔸 معادل فارسی: بارش سبک / نم نم برف یا باران / تغییر جزئی / حرکت خفیف در زبان محاوره ای: یه نم نم بارون اومد، یه کم برف نشست، یه تکون کوچیک خورد ...
🔸 معادل فارسی: برف شل و آبکی / برف خیس و گل آلود / برف نیمه ذوب شده در زبان محاوره ای: برف شل و ول، برف گِلی، برفی که راه رفتن توش سخته _______ ...
🔸 معادل فارسی: لوکس بازی / تجملی / شیک بازی / خوش گذشتن در زبان محاوره ای: خیلی شیکه، داره خوش می گذرونه، یه جوری لوکس بازی درمیاره ___________ ...
### 🔸 معادل فارسی: ۱. واتمن ( نام خانوادگی انگلیسی ) ۲. کاغذ صافی واتمن / برند واتمن ( در آزمایشگاه ها ) - - - ### 🔸 تعریف ها: 1. ** ( نام ...
🔸 معادل فارسی: کناره گیری کردن / خود را کنار کشیدن / فاصله گرفتن / خود را بیرون کشیدن در زبان محاوره ای: خودشو کشید کنار، دیگه وارد ماجرا نشد، خو ...
🔸 معادل فارسی: جدایی خواب / خواب جداگانه / تفکیک محل خواب در زبان محاوره ای: هرکی تو اتاق خودش می خوابه، جدا می خوابن، خوابشون رو از هم جدا کردن ...
🔸 معادل فارسی: اتفاق عجیب غریب / صحنه ی دیوانه وار / چیز قاطی / تجربه ی غیرعادی در زبان محاوره ای: یه چیز عجیب، یه صحنه ی قاطی، یه اتفاق دیوونه ک ...
🔸 معادل فارسی: ۱. کره ی ترافل ( خوراکی لوکس ) ۲. اصطلاح جنسی ( عامیانه و صریح ) ۳. نام یک گونه ی خاص از ماری جوانا در زبان محاوره ای: یه چیز لو ...
🔸 معادل فارسی: توهم زا / عجیب غریب / ذهن پریش / سوررئال / روان پریشانه در زبان محاوره ای: یه جوریه، انگار توهم زده، خیلی عجیب و ذهن پریشه، انگار ...
🔸 معادل فارسی: از حال رفته / قاطی کرده / خیلی خسته یا نشئه / عجیب غریب در زبان محاوره ای: یه جوری قاطی کرده، خیلی نشئه ست، از حال رفته، عجیب شده ...
🔸 معادل فارسی: سرگیجه ی ناگهانی / هجوم سرخوشی / فشار لحظه ای به سر در زبان محاوره ای: یه موج زد تو سرم، یه رَم گرفت، یه جوری قاطی کرد سرم _____ ...
🔸 معادل فارسی: آمیل نیتریت / داروی استنشاقی / ماده ی محرک تنفسی در زبان محاوره ای: بوکش، پاپر زده، یه چیزی کشیده که سرحال شده _________________ ...
🔸 معادل فارسی: نوشیدنی ترکیبی / معجون الکلی / کوکتل قوی و خطرناک در زبان محاوره ای: یه معجون عجیب غریب، یه نوشیدنی قاطی پاطی، یه کوکتل که آدمو می ...
🔸 **معادل فارسی:** هیجان زده / پرانرژی / برافروخته / مشتاق / از کوره دررفته در زبان محاوره ای: برای توصیف حالتی به کار می رود که شخصی به شدت هیجان ...
🔸 **معادل فارسی:** برافروخته / بسیار داغ / سوزان / پرشور / شدید در زبان محاوره ای: به صورت استعاری برای توصیف احساسات، رقابت، یا موقعیت هایی که به ...
🔸 **معادل فارسی:** قدرت نمایی کردن / با تمام توان عمل کردن / فشار آوردن / شدت دادن در زبان محاوره ای: یعنی با تمام قوا رفتن سراغ کاری، به حریف سخت ...
🔸 معادل فارسی: داغ / پرحرارت / پرطرفدار / آتشین در زبان محاوره ای: خیلی داغه، حسابی پرطرفداره، آتیشیه، الان همه دنبالشن ________________________ ...
/ˈsfɪŋksˌlaɪk/ سفینکس لایک ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: رمزآلود / مرموز / غیرقابل درک / بی احساس در زبان محاوره ای: ...
🔸 معادل فارسی: تفکر / فعالیت ذهنی / فرآیند مغزی در زبان محاوره ای: فکر کردن، کار ذهن، فعالیت مغز، ذهن ورزی _____________________________________ ...
اَبستْرَکشنیزِم ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: انتزاع گرایی / مکتب انتزاعی / هنر غیرواقع گرا در زبان محاوره ای: سبک ان ...
🔸 معادل فارسی: فرا فیزیکی / متافیزیکی / ورای ماده / فلسفی در زبان محاوره ای: ماورایی، ذهنی، غیرمادی، اون ور واقعیت، خیلی فلسفیه ________________ ...
🔸 معادل فارسی: شارژ مجدد / افزایش اعتبار / پر کردن موجودی / افزودن مبلغ در زبان محاوره ای: شارژ کردن، پول ریختن، پر کردن حساب، دوباره شارژش کردن ...
سِرچارْج ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: هزینه ی اضافی / مبلغ افزوده / اضافه پرداخت در زبان محاوره ای: پول اضافه، هزینه ...
مِک - اَپ ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: ترکیب مکانیکی / ارتقای ماشینی / تقویت فنی در زبان محاوره ای: ماشینیش کردن، مک ...
آتو - کیو ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: صف گذاری خودکار / قرارگیری خودکار در صف / صف اتوماتیک در زبان محاوره ای: خودش ...
🔸 معادل فارسی: اون دور دورا / اون طرفا / اون سوی افق / اون ور در زبان محاوره ای: یه جایی اون ور، اون دورا، اون طرف کوه، اون سوی دشت ____________ ...
🔸 معادل فارسی: در معرض عناصر طبیعی / در دل طبیعت / زیر باران و باد در زبان محاوره ای: زیر بارون و باد بودن، تو دل طبیعت بودن، تو هوای بد گیر افتا ...
**be yet to do ( something ) ** 🔸 **معادل فارسی:** هنوز کاری انجام نشده / هنوز قرار است کاری انجام شود در زبان رسمی تر به معنای �در انتظار انجام بو ...
🔸 معادل فارسی: باعث شدن / موجب شدن / به بار آوردن ( معمولاً چیزی منفی یا مخرب ) در زبان محاوره ای: خراب کردن، به هم ریختن، دردسر درست کردن، فاجعه ...
🔸 معادل فارسی: در چشم کسی نگاه کردن / مستقیم نگاه کردن / با صداقت یا جسارت نگاه کردن در زبان محاوره ای: تو چشاش نگاه کرد، با جرأت نگاهش کرد، با ص ...
🔸 معادل فارسی: درگیری داخلی / نزاع درون گروهی / اختلافات درون سازمانی در زبان محاوره ای: دعواهای داخلی، جنگ قدرت، کشمکش بین خودی ها، دعوای پشت پر ...
1. نشان دادن واکنش ناگهانی و دفاعی یا عصبی، معمولاً در پاسخ به انتقاد، تهدید یا توهین مثال: He bristled at the accusation. با شنیدن اون اتهام، واکنش ...