پیشنهادهای حسین کتابدار (٢١,٤٥٦)
🔹 معادل فارسی: دنیاپرست / مادی گرا / اهل دنیا / دنیازده 🔹 مترادف ها: materialist – mammonist – hedonist – secularist – sensualist 🔸 مثال ها: The p ...
🔹 مترادف ها: materialist – money - worshipper – capitalist – profiteer – worldling 🔸 مثال ها: Mammonists dominate the corporate world, driven by pr ...
🔹 معادل فارسی: غارت / چپاول / ربایش خشونت آمیز / دستبرد 🔹 مترادف ها: plunder – pillage – looting – robbery – seizure – despoilment 🔸 مثال ها: The ...
1. در متون مذهبی ( مسیحیت ) : Mammon نماد ثروت دنیوی، حرص، و مادی گرایی افراطی است که در تضاد با ارزش های معنوی و الهی قرار دارد. در انجیل متی و لوقا ...
در فلسفه، ماتریالیسم ( Materialism ) نظریه ای است که معتقد است همه چیز در جهان از ماده و نیروهای مادی تشکیل شده و ذهن، روح یا هر نوع پدیده غیرمادی را ...
🔹 معادل فارسی: پول دوست افراطی / حریص به پول / پول پرست / طماع 🔹 مترادف ها: greedy – avaricious – grasping – acquisitive – rapacious – mercenary 🔸 ...
🔹 مترادف ها: go ahead – come in – step in – hop in – get in – enter 🔸 مثال ها: “In you go, ” said the teacher as the students entered the classroom ...
🔹 معادل فارسی: تحقیرشده / له شده / مورد بی احترامی شدید قرار گرفته / بدرفتاری شده 🔹 مترادف ها : mistreated – humiliated – disrespected – dumped on ...
🔹 معادل فارسی: فرار کردن / در رفتن / جا زدن / ترک کردن ( به ویژه در شرایط سخت یا بحرانی ) 🔹 مترادف ها: run off – bail – ditch – flee – desert – es ...
کراسفیت یک روش تمرینی با شدت بالا و ترکیبی است که شامل حرکات متنوعی از وزنه برداری، ژیمناستیک، و تمرینات هوازی می شود. هدف اصلی کراسفیت افزایش آمادگی ...
تمرین ورزشی با وزن بدن: Inverted Row یک تمرین کششی افقی است که عضلات بالاتنه به ویژه عضلات پشت و بازو را تقویت میکند. در این تمرین، بدن شما به صورت ا ...
تمرین ورزشی: Hand - Release Push - Up یک نوع شنای سینه ( Push - Up ) است که در آن به جای انجام شنای معمولی با حرکت پیوسته، پس از پایین آمدن کامل بدن ...
اصطلاح و تمرین ورزشی: Triceps dip یک تمرین وزن بدن است که عمدتاً باعث تقویت عضلات سه سر بازو ( Triceps ) میشود. در این تمرین، با خم و راست کردن آرنج ...
🔹 معادل فارسی: خودت را به چالش بکش / از خودت بیشتر کار بکش / خودت را هل بده به جلو 🔹 مترادف ها : challenge yourself – strive – go beyond – exceed l ...
🔹 معادل های فارسی: دانش آموز یا عضو جوان آموزش دیده در برنامه های آموزشی نظامی | جوان کارآموز نظامی | عضو پیش نظامی ارتش 🔹 مترادف ها : military tra ...
کانیفر Conifers گروهی از گیاهان هستند که بیشتر به صورت درختان یا درختچه های همیشه سبز با برگ های سوزنی شکل یا پولک مانند دیده میشوند. این گیاهان به ج ...
1. ( اسم – پوشش تزئینی یا محافظتی ) : پارچه یا ساختار بالای تخت، صندلی، یا ورودی که برای تزئین یا محافظت استفاده می شود. مثال: A romantic four - post ...
🔹 معادل فارسی: ( فعل ) انتقال دادن / به زمان یا زمینه ای دیگر بردن / به تعویق انداختن ( اسم ) باقی مانده / انتقال یافته / اثر باقی مانده از گذشته � ...
/ʃlɛp/ شْلِپ 🔹 مترادف ها ( فعل ) : lug – haul – drag – carry – trudge – tote – slog – traipse 🔸 مثال ها: We schlepped our suitcases through three t ...
🔹 مترادف ها ( فعل ) : carry – haul – lug – drag – lift – bear 🔸 مثال ها: She toted her groceries in a reusable tote bag. خریدهاش رو توی یه کیف تُوت ...
/mɪns noʊ wɜːrdz/ 🔹 مترادف ها : speak bluntly – be direct – be outspoken – tell it like it is – be frank – be honest 🔸 مثال ها: He’s not one to min ...
صدفک نامی عامیانه و قدیمی برای بیماری پسوریازیس/ Psoriasis است؛ یک بیماری خودایمنی مزمن پوست که باعث ایجاد لکه های قرمز و فلس مانند سفید یا نقرهای رن ...
Psoriasis/ /səˈraɪəsɪs/ سُرایِسِس – پسوریازیس 🔹 معادل های فارسی: پسوریازیس | صدفک | بیماری پوستی مزمن | بیماری خودایمنی پوست پسوریازیس یک بیماری مزم ...
🔹 معادل فارسی: بی زرق وبرق / ساده و کاربردی / بدون امکانات اضافی / اقتصادی 🔸 مثال ها: We stayed at a no - frills hotel near the airport. توی یه هتل ...
🔹 معادل فارسی: لجباز / کله شق / خودسر / سرسخت / یک دنده 🔸 مثال ها: He’s a headstrong businessman who never takes advice. یه تاجر کله شقه که هیچ وقت ...
🔹 معادل فارسی: فهمیدم / لازم نیست بیشتر توضیح بدی / گرفتم چی می گی / دیگه نگو، من پایه م ( در زبان محاوره ای: حرفتو زدی، دیگه لازم نیست توضیح بدی، ...
1. شیمیایی – کلی: لومینول ترکیبی آلی با فرمول شیمیایی C₈H₇N₃O₂ است که هنگام واکنش با یک اکسیدکننده ی مناسب، نور آبی ( شیمی تابی یا chemiluminescence ...
🔹 معادل فارسی: به بی راهه رفتن / خراب شدن اوضاع / از مسیر خارج شدن / به فنا رفتن 🔸 مثال ها: Everything went sideways after the power outage. بعد از ...
🔹 معادل فارسی: داغون کردن / سوراخ سوراخ کردن / نابود کردن / به فنا دادن 🔹 مترادف ها: destroy – ruin – wreck – blast – tear apart – devastate – mess ...
مثال؛ His clapped - out motorcycle barely made it up the hill. موتور داغونش به زور از تپه بالا رفت. She looked totally clapped out after working a d ...
1. اشک درآوردن / بغض کردن وقتی کسی در آستانه ی گریه است یا اشک در چشمانش حلقه می زند. مثال: I always tear up at weddings. همیشه توی عروسی ها اشکم درم ...
🔹 معادل فارسی: تفنگ کالیبر ۴۴ ( عامیانه ) 🔹 مثال ها: He pulled out the fo - fo and started blasting. تفنگ فُو - فُو رو کشید بیرون و شروع کرد به ش ...
🔹 معادل فارسی: اسلحه ( عامیانه ) / آهنگ خفن / آدم گنگ / سوسیس ( در کاربرد بریتانیایی ) 🔸 مثال ها: He pulled out a banger and threatened the guy. ی ...
🔹 معادل فارسی: دل نشین / جذاب / گرم و صمیمی / خوشایند / دعوت کننده The kitchen is cheerful and inviting. آشپزخونه شاد و دل نشینه. Her voice was so ...
🔹 معادل فارسی: دل پذیر و مطبوع ( برای هوا ) / آرام و ملایم / خوش بو و آرام بخش / دیوانه یا عجیب ( در کاربرد غیررسمی و طنز ) 🔸 مثال ها: The balmy w ...
🔹 معادل فارسی: آشنا کردن با چیزی باحال یا خاص / در جریان گذاشتن / خط دادن / چشم باز کردن She hipped me to this underground jazz club. اون منو با یه ...
1. ( شوخی یا فریب – عامیانه ) : وقتی کسی رو put on می کنی، یعنی باهاش شوخی می کنی یا سعی می کنی چیزی غیرواقعی رو بهش بقبولونی—معمولاً به صورت طنز یا ...
🔹 معادل فارسی: جزئیات رو بده / بگو دقیقاً چی شده / همه ی اطلاعاتو بریز بیرون ( در زبان محاوره ای: بگو ببینم چی شده، همه چی رو تعریف کن، جزئیات رو ...
🔹 معادل فارسی: بذار بهت یاد بدم / بذار بهت درس بدم / الان بهت نشون می دم چی به چیه ( در زبان محاوره ای: بذار بهت حالی کنم، الان بهت یاد می دم، بذار ...
🔹 معادل فارسی: ساده اش کن / به زبان آدمیزاد بگو / طوری بگو که همه بفهمن ( در زبان محاوره ای: یه جوری بگو بفهمم، ساده اش کن، به زبان خودمون بگو ) ...
1. پر کردن فرم یا جای خالی: وقتی اطلاعاتی را در یک فرم، سند یا فضای خالی وارد می کنیم. مثال: Please fill in your name and address. لطفاً نام و نشانی ...
1. ( اطلاع رسانی – اجتماعی ) : وقتی کسی را clue in می کنیم، یعنی اطلاعات لازم یا جدیدی را به او می دهیم تا در جریان موضوعی قرار بگیرد. مثال: I clued ...
1. ( ترتیب دادن – فیزیکی ) : چیدن یا پهن کردن چیزی روی سطح صاف به صورت منظم. مثال: She laid out the tools on the table. ابزارها رو روی میز چید. 2. ...
🔹 معادل های فارسی: زبانشناسی اجتماعی | جامعه شناسی زبان | مطالعه ی روابط زبان و جامعه 1. اصطلاح علمی – زبانشناسی و جامعه شناسی: Sociolinguistics علم ...
🔹 معادل فارسی: سبک واژه گزینی / طرز بیان / شیوه ی عبارتی ( در زبان محاوره ای: �جورِ حرف زدن�، �نوع گفتار�، �ادبیات خاص گفتاری� ) 🔹 مثال ها: Lega ...
🔹 معادل فارسی: سخنوری / فن بیان در جمع / هنر خطابه ( در کاربرد مذهبی: �نمازخانه کوچک� یا �عبادتگاه خصوصی� ) 🔹 مثال ها: The prime minister has a ...
اِنانسی اِی شِن 🔹 معادل فارسی: تلفظ واضح / بیان روشن / ادای دقیق واژگان ( در زبان محاوره ای: روشن حرف زدن، واضح ادا کردن، کلمات رو درست گفتن ) 🔹 م ...
🔹 معادل فارسی: صرف واژه / تغییرات نحوی / خمیدگی صدا یا منحنی ( در زبان شناسی: �صرف فعل یا اسم�، در موسیقی: �تغییر تُن صدا�، در ریاضی: �نقطه ی خمید ...
🔹 معادل فارسی: نحو / ساختار نحوی / ترتیب واژگان در جمله ( زبان شناسی – ساختاری ) : Syntax به مطالعه ی نحوه ی ترکیب واژگان و گروه های واژگانی برای س ...
رِتِریک 🔹 معادل های فارسی: فن بیان | بلاغت | سخنوری | زبان آرایی | بیان شیوا | هنر سخن گفتن 🔸 تعریف ها: 1. اصطلاح ادبی و علمی: Rhetoric هنر و فن اس ...