پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢١,٣٨٢)

بازدید
١٢,٥٠٩
تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٢

عبارت **"off the clock"** دقیقا برعکس **"on the clock"** است و به معنای **خارج از ساعات کاری رسمی یا زمانی است که شخص مشغول به کار رسمی نبوده و حقوق ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال؛ I can’t answer your call right now because I’m on the clock. الان نمی توانم به تماس ات پاسخ بدهم چون مشغول به کارم ( ساعت کاری ام فعال است ) . ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔹 مثال ها: Don’t forget to punch out before you leave the office. قبل از ترک دفتر فراموش نکن کارت خروج بزنی. The boxer punched his opponent out w ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: قضاوت کردن رسمی / حکم صادر کردن / داوری کردن در اختلاف 1 - ( حقوقی ) : صدور حکم رسمی درباره ی اختلاف یا دعوی — معمولاً توسط ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: تفکر آینده نگر / نگرش پیشرو / ذهنیت تحول گرا 🔹 مثال ها: The company’s forward - thinking strategy helped it survive the rec ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. **در صنایع چاپ و الکترونیک:** *Maskant* به ماده ای گفته می شود که برای محافظت از سطوح خاص استفاده می شود، به طوری که هنگام فرایندهایی مثل حکاکی، ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

**Masking effect** یا **اثرات ماسک زدن** در ویرایش تصویر به تکنیکی گفته می شود که به کمک آن بخش هایی از تصویر به طور انتخابی پنهان یا آشکار می شوند ت ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. **در عکاسی و فیلم سازی:** - *Mask shot* می تواند به یکی از تکنیک های تصویربرداری اشاره کند که در آن بخشی از تصویر �ماسک� یا مخفی می شود و فقط نو ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔹 **واژه:** **Germanise** ( یا در آمریکایی: **Germanize** ) * ( فعل ) * ### 🔸 **تعریف ها:** 1. ** ( معنای اصلی ) :** *Germanise* به معنای **آلم ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

**Germanism** به معنی **واژه، عبارت، ساختار دستوری یا اصطلاحی است که از زبان آلمانی وارد زبان دیگری شده باشد**. به طور کلی، Germanism به تاثیر زبان آ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٢

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: واگذار کردن ( کار یا مسئولیت ) / سپردن به دیگران برای انجام / برون سپاری کردن 🔹 مثال ها: We farmed out the writing to a spe ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: التهاب نای و حنجره در کودکان / سرفه پارس مانند کودکان / لارنژیت ویروسی کودکان ( پزشکی ) : Croup یک عفونت ویروسی دستگاه تنفس ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: پرستار اتاق عمل ( زن ) / پرستار جراحی / یار جراح در اتاق عمل 🔹 مثال ها: The scrub sister handed the scalpel to the surgeon. ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: پزشک مسئول / پزشک ارشد بیمارستان / پزشک ناظر درمان 🔹 مثال ها: The attending physician approved the surgery after reviewing ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔹 مثال ها: She’s been ill, but she’s finally on the mend. مریض بود، ولی بالاخره داره بهتر می شه. Their friendship went through a rough patch, but ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: مراقب / پرستار غیررسمی / یار مراقبتی / همراه درمانی ( حرفه ای ) : شامل پرستاران خانگی، دستیاران مراقبت شخصی، یا کارکنان مرا ...

پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: اختلال شخصیت تقویت شده / اختلال شخصیت با شدت بالا / اختلال شخصیت با ریسک بالا 1 - ( در روان شناسی قانونی یا نظامی ) : به افر ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: کله پودینگی! / کله خراب / آدم کودن و بی فکر 🔹 مثال ها: Don’t be such a pudding - head — think before you speak! این قدر کل ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

/ɡaɪt/ 🔹 معادل فارسی پیشنهادی: دیوانه، از خود بی خود، آشفته / بچه ی لوس و بی ادب 🔹 مثال ها: He’s gone gyte with rage. از شدت عصبانیت دیوانه شده. ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: یه فرار کوچولو کردن / یواشکی در رفتن / زدن به چاک با شیطنت ( عامیانه و استعاری ) : یعنی کسی بی سروصدا و سریع محل رو ترک کنه ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

🔸 تعریف ها: 1 - ( معنای تحت اللفظی – ضربه زدن فیزیکی ) : عبارت kick someone in the shin به معنای زدن ضربه با پا به قسمت جلوی پای شخص، یعنی ساق پا ( ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1 - ( معنای اصلی – بیان کردن احساسات یا افکار ) : ابراز کردن، بیان کردن یا مطرح ساختن یک ایده، احساس، نظر یا نگرش است که ممکن است قبلاً پنهان، سرکوب ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

1 - ( معنای تحت اللفظی – واقعی ) : به معنای آتش زدن یا سوزاندن عمدی یک شخص است؛ یعنی باعث شدن شعله ور شدن بدن کسی. این عبارت در توصیف رویدادهای تراژی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نوعی کیش ( خوراک پنیر و گوشت و اسفناج که در لایه ای از خمیر ماکارونی پیچیده و طبخ شده است ) است که به جای پوسته ی سنتی خمیری، از پوسته یا پایه ی سیب ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Paraissait ( فعل – زبان فرانسه، سوم شخص مفرد زمان گذشته ساده یا گذشته استمراری فعل �para�tre� ) 🔹 مثال ها: Elle paraissait tr�s calme malgr� la sit ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

🔹 مثال ها: “This book is amazing!” she enthused. �این کتاب فوق العاده ست!� با شور گفت. He tried to enthuse the team before the match. تلاش کرد تی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

🔹 مثال ها: Let’s charge up the camera before the trip. بیایید دوربین رو قبل از سفر شارژ کنیم. Her speech really charged up the audience. سخنرانی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: جمع کردن نیروها / بهبود یافتن از ضعف، بیماری یا ناامیدی / دور هم جمع شدن برای حمایت یا اقدام/ افزایش قیمت پس از افت بازار/ د ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: به شدت هیجان زده یا باانگیزه شدن / آتش گرفتن از شور و اشتیاق / به وجد آمدن برای انجام کاری 🔹 مثال ها: The coach’s speech g ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔹 مثال ها: They finally prevailed upon him to attend the ceremony. بالاخره با اصرار زیاد راضیش کردن که در مراسم شرکت کنه. She prevailed upon her ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: آوردن ( کسی یا چیزی ) به این طرف / بردن به خانه یا محل دیگر / دعوت کردن یا انتقال دادن ( کاربردهای رایج ) : دعوت از دوست ی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: چاپلوسی برای متقاعدسازی / چرب زبانی اغراق آمیز / با نرمی و تعریف، کسی را راضی کردن 🔹 مثال ها: He started treating us as gr ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔹 مثال ها: She wheedled her way onto the guest list. با چرب زبانی خودش رو وارد لیست مهمان ها کرد. He wheedled a new phone out of his parents. با ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔹 مثال ها: Don’t try to butter me up — I’m not changing my decision. سعی نکن با چرب زبونی منو نرم کنی — تصمیمم عوض نمی شه. He buttered up the man ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: کسی را با فشار وادار به کاری کردن / با اصرار متقاعد کردن / با چرب زبانی یا فشار، کسی را راضی کردن 🔹 مثال ها: I didn’t want ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: حرف زدن غیرمستقیم درباره ی موضوعی / طفره رفتن از اصل مطلب / دور زدن موضوع اصلی با صحبت 🔹 مثال ها: They spent an hour talki ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

🔹 مثال ها: She talked me into going to the party, even though I was tired. منو راضی کرد که به مهمونی برم، با اینکه خسته بودم. Don’t let them talk ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: نقشک / نقش خرد / کاراکتر کم نقش 🔹 مثال ها: I only had an actlet in the movie — just two lines, but I nailed it! فقط یه نقش ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: دلیر و مصمم / با اراده ی قوی / شجاع و نترس 🔹 مثال ها: He was a stouthearted man who never backed down from a challenge. مر ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: پررنگ ( در چاپ ) / بی شرمانه و گستاخانه ( در رفتار ) / برجسته و بی پرده ( فرهنگی – اصطلاحی ) : گاهی به افراد مشهور یا نام ه ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بسیار محکم گرفتن یا چنگ زدن به چیزی به خاطر ترس، ناامیدی یا خطر قریب الوقوع؛ به گونه ای که انگار جان خود را در خطر می بینی و فقط با تمام توان در حال ...

پیشنهاد
٠

استفاده یا انتخاب چیزی از بدترین یا کم ارزش ترین گزینه ها وقتی دیگر گزینه های بهتر وجود ندارند. معمولاً به معنای ناچار شدن به قبول کیفیت پایین یا افر ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

( معنای اصلی – تلاش ناامیدانه ) : عبارت grasp at straws یعنی تلاش کردن به شکل ناامیدانه و بی فایده برای پیدا کردن راه حلی یا فرصتی وقتی احتمال موفقیت ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: زندگی در لبه ی خطر / زندگی پرریسک و هیجانی / در مرز سقوط یا شکوفایی زندگی کردن ( فضای شخصیتی ) : این اصطلاح معمولاً برای آد ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: با سختی و حداقل ها زندگی کردن / به زور ادامه دادن زندگی / با ته مونده ها گذران کردن 🔹 مثال ها: They scraped along on one s ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: در وضعیت مالی بسیار شکننده بودن / لب مرز سقوط اقتصادی بودن / در خطر فروپاشی مالی قرار داشتن 🔹 مثال ها: The company is on t ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: زندگی را به زور گذراندن / با کم ترین منابع دوام آوردن / ته مونده ی زندگی را چسبیدن 🔹 مثال ها: He ekes out a living by sell ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔹 مثال ها: We have to ride out the storm and stay hopeful. She rode out the storm of losing her job with strength and grace. با قدرت و وقار بحران ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: به زور زندگی را گذراندن / با کمترین امکانات دوام آوردن / با ته مونده ی منابع، ادامه دادن 🔹 مثال ها: We’re scraping by unti ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: مثل بندباز روی طناب مالی حرکت کردن / با احتیاط شدید دخل و خرج را کنترل کردن / در شرایط مالی شکننده و متزلزل زندگی کردن 🔹 مث ...