پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٣,٥٦٤)
🔸 معادل فارسی: مقدار زیاد نوشیدنی الکلی / پر کردن ظرفیت بدن با مشروب در زبان محاوره ای: یه دل سیر مشروب خوردن، تا خرخره نوشیدن، مست کردن حسابی _ ...
🔹 واژه: Metiche ( اسم / صفت – اسپانیایی عامیانه، تحقیرآمیز یا طنزآمیز ) /meˈti. tʃe/ مِتی چه ________________________________________ 🔸 معادل ...
🔸 معادل فارسی: دفع مدفوع / رفتن به توالت / انجام کار اصلی در زبان محاوره ای: بره کارشو بکنه، بره یه بار سنگین خالی شه، بره شماره دو، بره اصل کاری ...
🔸 معادل فارسی: دفع مدفوع / رفتن به توالت برای شماره دو در زبان محاوره ای: بره جیش سنگین کنه، بره یه بار خالی شه، بره شماره دو، بره یه چیزی بندازه ...
🔸 معادل فارسی: رفتن به دستشویی / تجدید آرایش / یه لحظه کنار رفتن برای کار شخصی در زبان محاوره ای: بره یه لحظه خودشو جمع وجور کنه، بره دستشویی، بر ...
🔸 معادل فارسی: رها کردن هیولا / رفتن به توالت برای دفع مدفوع در زبان محاوره ای: بذار هیولا بیاد بیرون، بره یه بار سنگین خالی کنه، بترکونه تو دستش ...
🔸 معادل فارسی: توقف کوتاه / ایست بین راهی / یه لحظه توقف برای رفع نیاز در زبان محاوره ای: یه توقف کوچیک، یه لحظه بره دستشویی، یه استراحت سریع، یه ...
پورسِلِن 🔸 معادل فارسی: رفتن به توالت / نشستن روی سنگ توالت / انجام کار بزرگ در زبان محاوره ای: بره بشینه رو سنگ، بره یه بار سنگین خالی کنه، بره ...
🔸 معادل فارسی: رفتن به دستشویی / اجابت مزاج / پاسخ به نیاز طبیعی بدن در زبان محاوره ای: بره دستشویی، بره کارشو بکنه، بره یه لحظه خودشو خالی کنه ...
🔸 معادل فارسی: دفع مدفوع / رفتن به توالت برای کار بزرگ در زبان محاوره ای: بره کارشو بکنه، بره دستشویی برای شماره دو، بره یه چیزی بندازه تو آب، بر ...
🔸 معادل فارسی: سرویس بهداشتی عمومی / ایستگاه آسایش / محل استراحت و رفع نیاز در زبان محاوره ای: دستشویی عمومی، توالت بین راهی، محل رفع خستگی، ایست ...
/ʒiˈdɑ̃/ ژیدان ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: ( توهین آمیز – یهودی ستیزانه ) در زبان محاوره ای: یه اصطلاح فرانسوی قد ...
/ˈhaɪmi/ هایْمی ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: ( نام خاص یهودی – گاهی با بار توهین آمیز ) در زبان محاوره ای: یه اسم ...
🔸 معادل فارسی: استخوان گیر / شکسته بند / درمانگر سنتی استخوان در زبان محاوره ای: شکسته بند، اونایی که استخونو جا می ندازن، درمانگر سنتی، دکتر محل ...
🔸 معادل فارسی: لباس پزشکی / لباس اتاق عمل / یونیفرم درمانی در زبان محاوره ای: لباس دکتری، لباس راحت بیمارستانی، لباس پرستاری، لباس اتاق عمل ____ ...
🔸 معادل فارسی: پزشک فوری / دکتر کلینیکی / دکتر جعبه ای ( طنز ) در زبان محاوره ای: دکتر دم دستی، دکتر فوری، دکتر کلینیکی، دکتر توی جعبه، دکترِ سری ...
🔸 معادل فارسی: دکتر قلابی / پزشک بی سواد / شارلاتان پزشکی / درمانگر دروغین در زبان محاوره ای: دکتر قلابیه، الکیه، فقط پول می گیره، هیچ تخصصی ندار ...
سایکدلیک ها یا روان گردان ها ( Psychedelics ) دسته ای از داروها و مواد هستند که عمدتاً با تغییر در ادراک، حالت هوشیاری، تفکر و احساسات شناخته می شوند ...
IVF یا لقاح خارج رحمی ( In Vitro Fertilization ) روشی از درمان ناباروری است که در آن تخمک زن و اسپرم مرد در شرایط آزمایشگاهی با یکدیگر ترکیب می شوند ...
🔸 معادل فارسی: ژنده پوش / بی پول و بی کلاس / درب وداغون در زبان محاوره ای: بدبخت، بی پول، ژنده، داغون، ته خط، بی کلاس، بی ریخت _________________ ...
🔸 معادل فارسی: حقه ی زیرکانه / کلک موذیانه / ترفند پنهانی در زبان محاوره ای: کلک رندانه، حقه ی موذی، ترفند خفن، بازی پشت پرده، نقشه ی زیرپوستی _ ...
Get Out of My Emergency Room گومِر ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: بیمار مزمنِ بی فایده / بیمارِ غیرقابل درمان / بیمارِ و ...
GOMER گومِر ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: بیمار مزمنِ بی فایده / بیمارِ غیرقابل درمان / بیمارِ وقت گیر در زبان محاوره ...
🔸 معادل فارسی: تحریک شدن / به وجد آمدن / جذب شدن در زبان محاوره ای: فاز گرفتم، تحریک شدم، حالمو خوب کرد، روشنم کرد، داغم کرد ___________________ ...
🔸 معادل فارسی: شکنجه کردن / تحت فشار شدید قرار دادن / آزار دادن / به قفسه انداختن در زبان محاوره ای: زجر دادن، له کردن، فشار آوردن، قفسه چیدن، مغ ...
🔸 معادل فارسی: نصفه درست / نیمه درست / تا حدی درست در زبان محاوره ای: یه کم درست گفتی، نصف حرفت درسته، تا یه جا قبول دارم، نصفه نصفه درسته _____ ...
🔸 معادل فارسی: شرط غیرقابل گذشت / مانع توافق / خط قرمز در زبان محاوره ای: خط قرمزمونه، نمی تونم باهاش کنار بیام، شرطیه که همه چی رو خراب می کنه، ...
مخفف **Fell Out Of Bed Again** 🔸 معادل فارسی: بیمار تکراری / مراجعه کننده ی بی دلیل / بیمارِ همیشه طلبکار در زبان محاوره ای: بازم اومد، دوباره اف ...
🔸 معادل فارسی: درماتولوژیست / متخصص پوست ( در اصطلاح طنزآمیز ) در زبان محاوره ای: پوستی، دکتر پوست، خارش درمان، دکتر جوش، دکتر خراش، فلی _______ ...
🔸 معادل فارسی: جراح جسور / جراح ریسک پذیر / جراح بی پروا در زبان محاوره ای: جراح کله خر، جراح ریسک زن، جراح بی پروا، جراح شاخ شکن، جراح نترس ___ ...
**Rush genius** ( ترکیب اسمی – فرهنگی، تحسین آمیز، طعنه آمیز، رسانه ای ) 🔸 معادل فارسی: نابغه ی لحظه ای / نابغه ی عجله ای / نابغه ی فوری در زبان ...
🔸 معادل فارسی: اگر اصلاً / اگر زمانی / اگر روزی / اگر به ندرت در زبان محاوره ای: اگه یه روزی، اگه اصلاً، اگه بخواد بشه، اگه یه وقت، اگه همچین چیز ...
## 🔸 معادل فارسی: همجنس گراستیز / فرد دارای ترس یا نفرت از همجنس گرایان در زبان محاوره ای: ضد همجنس گرا، همجنس گراستیز، آدم تنگ نظر، کسی که از هم ...
در موسیقی، اصطلاح Solo به اجرای یک قطعه یا بخشی از یک قطعه موسیقی گفته می شود که توسط یک نوازنده یا خواننده به تنهایی انجام می شود. اجرای سولو امکان ...
در حوزه موسیقی، اصطلاح Classic به آثاری گفته می شود که به دلیل کیفیت بالا، تأثیرگذاری عمیق و ماندگاری در طول زمان، به عنوان نمونه های برجسته و الگویی ...
پانک ( Punk ) یک زیرفرهنگ موسیقی و فرهنگی است که در دهه ۱۹۷۰ در ایالات متحده و بریتانیا ظهور کرد و به عنوان واکنشی ضد نظام های موجود، کنشگری فردگرایا ...
موسیقی راک ( Rock Music ) سبکی از موسیقی محبوب است که از دهه ۱۹۵۰ میلادی در ایالات متحده شکل گرفت. این سبک با استفاده از گیتار الکتریک، باس گیتار و د ...
اصطلاح rocker به فردی گفته می شود که سبک زندگی، ظاهر و رفتار او با موسیقی راک یا راک اند رول ارتباط نزدیک دارد. یک rocker معمولاً علاقه مند به موسیقی ...
موسیقی هوی متال ( Heavy Metal ) سبکی از موسیقی راک است که در اواخر دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه ۱۹۷۰ در بریتانیا و ایالات متحده شکل گرفت. این سبک از موسیقی ر ...
Metalhead به طرفداران و علاقمندان به سبک موسیقی هوی متال ( Heavy Metal ) گفته می شود. این دسته از طرفداران نه تنها به موسیقی علاقه مندند، بلکه یک زیر ...
🔸 معادل فارسی: عفو سلطنتی / بخشش پادشاهی / عفو شاهانه در زبان محاوره ای: بخشش از بالا، عفو درباری، حکم بخشش از طرف پادشاه یا ملکه ______________ ...
🔸 معادل فارسی: متمرکز شدن دقیق روی. . . / نشانه گیری نهایی / محدود کردن انتخاب به. . . در زبان محاوره ای: قفل کردن روی یه گزینه، رسیدن به انتخاب ...
🔸 معادل فارسی: تمرکز کردن روی. . . / نشانه گرفتن. . . / هدف گیری دقیق در زبان محاوره ای: چسبیده به فلان چیز، زوم کرده روش، روش قفل کرده، تمرکزش ر ...
🔸 معادل فارسی: وسواس داشتن روی. . . / گیر دادن به. . . / تمرکز افراطی روی. . . در زبان محاوره ای: گیر داده به فلان چیز، چسبیده بهش، ول کن نیست، ت ...
/ɪˈnʌn. si. eɪt/ اِنانسی اِیت 🔸 معادل فارسی: واضح تلفظ کردن / شمرده گفتن / روشن ادا کردن در زبان محاوره ای: روشن حرف زدن، دونه دونه گفتن، قورت ند ...
🔸 معادل فارسی: رسیدن به مغزِ موضوع / نفوذ به عمقِ قضیه / رفتن به ژرفای اصل در زبان محاوره ای: بزن تو مغز قضیه، برو تهش، برس به اصلِ اصل، بکنش لای ...
🔸 معادل فارسی: بسط دادن / جزئیات دادن / گوشت دادن به طرح در زبان محاوره ای: پر و پیمونش کردن، قوام دادن، از اسکلت درآوردن، جون دارش کردن، کاملش ک ...
🔸 معادل فارسی: سطحی سازی / ساده سازی بیش ازحد / احمق سازی در زبان محاوره ای: آب کی کردن، خنگ سازی، ساده سازی بی مغز، سطحی کردن، لوس کردن محتوا _ ...
1. ( استعاری – فرهنگی و رفتاری ) : برای توصیف کسی که کاملاً بی خبر از اطراف، غافل، یا در حالت ذهنی خاموشه؛ گاهی با لحن طنز یا انتقاد مثال: He was ba ...
اِسپِیس کِدِت ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: آدم حواس پرت / تو فاز خودش / گیج و منگ / پرت از واقعیت در زبان محاوره ای: ...