پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢١,٣٨٢)

بازدید
١٢,٥١٨
تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

**تاکتیک های اغواگرانه** به روش ها و اقداماتی گفته می شود که با هدف تضعیف یا سرنگونی حکومت، نهادها، نظام ها یا باورهای مستقر از درون و به صورت غیرمست ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

**Strategic coercion** به معنای استفاده هدفمند و عمدی از تهدیدات آشکار یا فشارهایی است که با هدف و برنامه ریزی شده برای تحت تأثیر قرار دادن تصمیم ها، ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 تعریف ها: 1. ( حقوقی – کیفری ) : Entrapment به عملی گفته می شه که در اون مأمور قانون یا نماینده ی دولت، فردی رو با فریب یا تحریک به ارتکاب جرم واد ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

**سوءاستفاده عاطفی** که گاهی با عنوان **آزار عاطفی** یا **آزار روانی** نیز شناخته می شود، نوعی رفتار مضر غیر فیزیکی است که در آن یک فرد با به کارگیری ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

**جنگ روانی** به معنای استفاده استراتژیک از ابزارهای ارتباطی و تکنیک های روان شناختی برای تأثیرگذاری بر افکار، احساسات، نگرش ها و رفتارهای دشمن یا گر ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : تحریف حقیقت / وارونه جلوه دادن واقعیت / دستکاری اطلاعات برای فریب / تغییر جهت روایت به نفع خود 🔹 مثال ها: He twisted the truth to ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : گیر انداختن کسی در اشتباه / لغزش گرفتن از کسی / پرت کردن تمرکز برای افشاگری / سؤال پیچ کردن 🔹 مثال ها: The journalist tried to tri ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : غرق کردن کسی در کار یا فشار / زیر بار بردن / درگیر کردن بیش ازحد / دفن کردن در حجم زیاد 🔹 مثال ها: The manager swamped the team wi ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : گیج کردن کسی / از مسیر ذهنی منحرف کردن / تمرکز کسی رو به هم زدن / فریب دادن یا گمراه کردن 🔹 مثال ها: The sudden question threw me ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : زیر بار بردن کسی / غرق کردن در کار یا مسئولیت / فشار آوردن بیش ازحد / دفن کردن زیر کوهی از وظایف 🔹 مثال ها: I’ve been snowed under ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : حرکت فریب دهنده / جا زدن دروغین / وانمود کردن برای گمراهی / فریب دادن با حرکت ساختگی 🔹 مثال ها: He faked me out with that crossove ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : انرژی دادن به کسی / شارژ روحی یا جسمی کردن / هیجان زده کردن ( در برخی موارد: مست کردن یا دارو زدن برای تقویت عملکرد ) 🔹 مثال ها: ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : بنزین زدن / سوخت گیری کردن ( در معنای عامیانه: باد کردن غرور کسی / چاخان کردن برای تقویت اعتماد به نفس ) 🔹 مثال ها: Let’s gas up ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : سه گانه ی تاریک شخصیت / مثلث تاریک روان شناختی / سه گانه ی فریب، خودشیفتگی و بی رحمی 🔸 تعریف ها: ( روان شناسی شخصیت ) : Dark Triad ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

/ماکیاوِلی اِن/ 🔹 معادل فارسی : ماکیاولی وار / فریب کارانه و بی رحمانه / قدرت طلبانه ی بی اخلاق / سیاست مدارانه ی بی پروا 🔹 مثال ها: Her Machiavel ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : گول زدن برای انجام کاری / خر کردن برای مشارکت / فریب دادن برای ورود به موقعیت خاص 🔹 مثال ها: He suckered me into buying that usele ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : ترفند زدن به کسی / بازی دادن با نیت فریب / حقه بازی کردن / با نقشه کسی رو پیچوندن 🔹 مثال ها: She ran a game on him, pretending to ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 مثال ها: He was led astray by his friends and got involved in illegal activities. توسط دوستانش گمراه شد و وارد فعالیت های غیرقانونی شد. The cha ...

پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : مثل ساز کوک کردن کسی / با مهارت کسی رو بازی دادن / خر کردن با ظرافت / کنترل زیرکانه ی احساسی 🔹 مثال ها: She played him like a fidd ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : ضربه ی روانی زدن / فریب دادن با مهارت / خر کردن / تأثیر منفی یا اغواگرانه گذاشتن 🔹 مثال ها: He really worked a number on me—I beli ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 مثال ها: He sweet - talked the manager into giving him a discount. با چرب زبونی مدیر رو راضی کرد که تخفیف بده. Don’t fall for his sweet talk—he ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : نینجا / جاسوس جنگی ژاپنی / رزمی کار مخفی کار 🔹 مثال ها: The ninja infiltrated the enemy camp under the cover of darkness. نینجا در ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : تتر / دلار دیجیتال پایدار / استیبل کوین متصل به دلار 🔹 مثال ها: During the market crash, investors moved their assets into Tether ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: کند ذهن / نفهم / دیرگیر / بی خبر / ( در لحن ملایم تر ) ساده دل 🔹 مثال های کاربردی: Don’t be so dense—it’s obvious she likes you! این ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: شیفت کاری انجام دادن / سرِ کار رفتن برای یک نوبت کاری / یک شیفت کار کردن 🔹 مثال های کاربردی: I have to pull a shift at the restauran ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: بی وقفه تلاش کردن / پشتکار داشتن / روی موضوعی پافشاری کردن / مدام تکرار کردن برای تأثیرگذاری ( ضربه های فیزیکی مکرر ) : زدن ضربه های ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 مثال های کاربردی: She hammered away at her thesis for months. ماه ها بی وقفه روی پایان نامه اش کار کرد. The coach kept hammering away at the nee ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: زحمت کشیدن بی وقفه / تلاش کردن مستمر برای رسیدن به هدف / کار کردن با پشتکار و تعهد / سرمایه گذاری سخت کوشانه 🔹 مثال های کاربردی: If ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: شروع به تلاش سخت کردن / افتادن روی دور کار و تلاش / وارد فاز جدی شدن برای رسیدن به هدف / افتادن در مسیر زحمت و پشتکار 🔹 مثال های کار ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
١

🔹 مثال های کاربردی: I feel like I’m stuck in a rut—every day feels the same. حس می کنم توی یه چرخه ی تکراری گیر افتادم—هر روز مثل روز قبله. After ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: آستین بالا زدن و وارد عمل شدن / کار سخت و فیزیکی انجام دادن / درگیر شدن در کارهای ناپسند یا غیرقانونی / کثیف کردن دست خود ( به صورت ا ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 مثال های کاربردی: He posited that emotions are socially constructed. او فرض کرد که احساسات ساختار اجتماعی دارند. The theory posits a link betwee ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 مثال های کاربردی: The president set forth his vision for the future in a televised speech. رئیس جمهور دیدگاهش برای آینده را در یک سخنرانی تلویزیون ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: پیشنهاد کردن محترمانه / ارائه دادن برای پذیرش / پیش نهاد رسمی یا مودبانه / پیشنهاد اولیه در مذاکره ( حقوقی – توافق اولیه ) : در حقوق ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: تهویه کردن / پخش کردن ( در رسانه ) / بیان کردن علنی / به نمایش گذاشتن مثال؛ 1. تهویه کردن / در معرض هوا قرار دادن 🔸 Please air the b ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: صورتی بابِل گامی / صورتی پررنگ و شاد / صورتی فانتزی و کودکانه در زبان عامیانه، bubblegum به عنوان صفت برای رنگ صورتی استفاده می شه، و ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: تضادآفرینی هنری / برجسته سازی از طریق تقابل / تشدید معنا با کنار هم گذاری متضادها �برجسته تر کردن یا اغراق آمیز ساختن یک عنص ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٣

🔹 معادل فارسی: تو فوق العاده ای! / دمت گرم! / تو محشری! / تو ترکوندی! 🔹 مثال های روزمره: You rock for staying late and finishing the report. دمت گر ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: دمت گرم! / تو فوق العاده ای! / تو شاهکاری! / تو مردی! ( با بار تحسین، نه جنسیت ) 🔹 مثال های روزمره: You da man for helping me move ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: سلام دستی دوستانه / زدن مشت یا کف دست به نشانه احترام / احترام خیابانی 🔹 مثال های روزمره: He walked in and gave everyone dap. وارد ش ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: ادای احترام عمومی / تشکر یا تحسین علنی / نام بردن از کسی با احترام / اشاره افتخارآمیز به فرد یا گروه/ دمش گرم 🔹 مثال های روزمره: Sho ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: احترام عمیق و بی چون وچرا / تحسین شدید / ادای احترام جدی / احترام خالصانه و پرانرژی/ دمش گرم ( فرهنگ پاپ – تأیید اجتماعی ) : در رسان ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

/ˌtr�n. səbˈst�n. ʃi. eɪt/ ترَن ساب ستَن شِی اِیت 🔹 معادل فارسی: تبدیل ماهیت دادن / تغییر جوهری / دگرگونی بنیادی / تبدیل نان و شراب به جسم و خون مسی ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

/ˈɒsɪleɪt/ آسیلِیت 🔹 معادل فارسی: نوسان کردن / تاب خوردن / بین دو حالت در نوسان بودن / رفت و برگشت داشتن / دچار تردید شدن 🔹 مثال های روزمره: Her mo ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 مثال های روزمره: The political situation remains in flux. وضعیت سیاسی همچنان در حال تغییر است. Her career has been in flux since the company dow ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: با تمام قوا جلو رفتن / با حداکثر انرژی ادامه دادن / بی وقفه پیش رفتن / با شتاب و اراده حرکت کردن 🔹 مثال های روزمره: We’re going full ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: با قدرت پیش رفتن / بی وقفه جلو رفتن / با اراده به سوی هدف حرکت کردن / با شتاب و جسارت ادامه دادن 🔹 مثال های روزمره: She charged ahea ...

پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: مثل قطار باری راندن / با قدرت و بی وقفه حرکت کردن / بی رحمانه پیش رفتن / با شتاب و بدون توقف جلو رفتن 🔹 مترادف ها: go full throttle ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: تحمیل / بار اضافی / مزاحمت / وضع قانون یا مالیات / درخواست نابه جا ( چاپ و نشر – ترتیب صفحات ) : در صنعت چاپ، imposition به چیدمان ص ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: صلیبی برای حمل کردن / رنجی که باید تحمل کرد / بلای جان / مسئولیت یا دردسر اجتناب ناپذیر عبارت از داستان انجیل گرفته شده، جایی که عیسی ...