پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٣,٥٦٥)
🔸 معادل فارسی: خارج از شبکه / جدا از سیستم / زندگی مستقل از امکانات عمومی در زبان محاوره ای: از برق و اینترنت و سیستم شهری جدا زندگی کردن، یا از دید ...
🔸 معادل فارسی: دورافتاده / ناشناخته / از نظرها پنهان / خارج از محدوده در زبان محاوره ای: یه جایی که کسی نمی دونه کجاست، یا یه نفر که از دید همه غیبش ...
🔸 معادل فارسی: بازتابندگیِ خود / خودبازنگری / توانایی اندیشیدن درباره ی خود در زبان محاوره ای: توان اینکه درباره ی کارهات، فکرت و احساساتت فکر کنی؛ ...
سِلف کانتِم پلیشِن - - - 🔸 معادل فارسی: خوداندیشی / تأمل در خویشتن / درون نگری / تفکر درباره ی خود در زبان محاوره ای: به خودت فکر کردن، رفتارت و ...
HSP 🔸 معادل فارسی: فرد بسیار حساس / فرد دارای حساسیت بالا - - - 🔸 تعریف: فردی که سیستم عصبی اش به محرک های بیرونی و درونی بیش از حد معمول واکنش ...
/ˈk�b. ə. reɪ/ کَبَره / کَبَرِی ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: کاباره / نمایش شبانه / برنامه ی هنری همراه با موسیقی و ر ...
🔸 معادل فارسی: دیسکو / کلاب رقص / محل موسیقی و رقص در زبان محاوره ای: جای رقص، کلاب دیسکو، پاتوق موزیک دار _____________________________________ ...
🔸 معادل فارسی: محل شب گردی / پاتوق شبانه / مکان تفریحی شبانه در زبان محاوره ای: جای شب نشینی، کلاب، بار، پاتوق شب گردها ________________________ ...
🔸 معادل فارسی: دیکته کردن / فرمان دادن / تحمیل کردن / دیکته ( اسم ) در زبان محاوره ای: یعنی به کسی گفتن یا دستور دادن که دقیقاً چه کاری باید بکند ...
🔸 معادل فارسی: پزشکی عملکردی / طب عملکردی / پزشکی کارکردی در زبان محاوره ای: یعنی نوعی از پزشکی که به جای درمان علائم، دنبال علت های ریشه ای بیماری ...
🔸 معادل فارسی: دولت باز / حکومت شفاف / حکمرانی باز در زبان محاوره ای: یعنی دولتی که کارهاش رو پنهان نمی کنه، اطلاعاتش رو در دسترس مردم می ذاره و پا ...
🔸 معادل فارسی: نمایندگی عادلانه / بازنمایی منصفانه در زبان محاوره ای: یعنی هر گروه یا فرد به اندازه ی حقش در تصمیم گیری ها و حکومت، صدا و سهم داشته ...
پاپیولِر ساورِنتی - - - 🔸 معادل فارسی: حاکمیت مردم / حاکمیت مردمی / حاکمیت ملت در زبان محاوره ای: یعنی قدرت واقعی باید از مردم بیاد، نه از پادش ...
🔸 معادل فارسی: ارث / بخشش / میراث / موهبت ( در وصیت نامه ) در زبان محاوره ای: چیزی ( پول، دارایی، ملک یا شیء ) که فرد پس از مرگ برای کسی باقی می گذ ...
🔸 معادل فارسی: وصیت نامه / وصیت نامه ی رسمی و نهایی در زبان محاوره ای: سندی که فرد در آن تصمیم می گیرد پس از مرگ، دارایی ها، اموال و مسئولیت هایش چگ ...
🔸 معادل فارسی: جالب و الهام بخش / دیدنی و قابل اشتراک گذاری در زبان محاوره ای: چیزی که به اندازه ای جذاب، خلاقانه یا دیدنی است که ارزش به اشتراک گذا ...
🔸 معادل فارسی: دست نخورده / تغییر نکرده / بدون اصلاح در زبان محاوره ای: چیزی که به شکل اصلی خود باقی مانده و هیچ تغییر، اصلاح یا دست کاری روی آن صور ...
🔸 معادل فارسی: دست نخورده / کامل / بدون ویرایش در زبان محاوره ای: چیزی که به صورت اصلی و بدون حذف یا اصلاح ارائه می شود - - - 🔸 تعریف ها: 1. ( ...
🔸 معادل فارسی: تیزهوش / زیرک / ذهن چابک و سریع در زبان محاوره ای: کسی که سریع فکر می کند، ایده ها را به سرعت پردازش می کند و تصمیم های درست و به موق ...
سایکیک - - - 🔸 معادل فارسی: ماورایی / فراطبیعی / پیشگویی کننده / حساس به انرژی های غیرمشهود در زبان محاوره ای: کسی یا چیزی که توانایی درک یا پیش ب ...
🔸 معادل فارسی: حس درونی / شهود / غریزه / احساس شخصی در زبان محاوره ای: احساس یا حدسی که بر اساس تجربه یا غریزه ی فرد شکل می گیرد، نه بر پایه ی منطق ...
🔸 معادل فارسی: مطلب جنجالی / مقاله ی پر سر و صدا / گزارش جذاب و خبرساز در زبان محاوره ای: مطلب یا مقاله ای که هدفش جلب توجه سریع مخاطب، ایجاد سر و ص ...
🔸 معادل فارسی: فرد تأثیرگذار فکری / تاثیرگذار از طریق ایده ها و تحلیل ها در زبان محاوره ای: کسی که با به اشتراک گذاری تحلیل ها و دیدگاه های خود در ش ...
- - - 🔹 **واژه:** **Roundup** ( اسم – رسانه ای، خبری ) 🔸 **معادل فارسی:** جمع بندی / خلاصه اخبار / گزارش کلی / مرور مطالب در زبان مطبوعاتی و ر ...
🔸 **معادل فارسی:** گزارش روی جلد / مقاله ی اصلی / مطلب برجسته ی مجله در زبان رسانه ای: به مقاله یا گزارشی گفته می شود که **روی جلد مجله** یا در مرک ...
🔸 **معادل فارسی:** سند سفید / گزارش رسمی / مقاله ی تحلیلی سیاستی یا فنی در زبان رسمی و حرفه ای: به گزارشی گفته می شود که اطلاعات و تحلیل دقیق دربار ...
🔸 **معادل فارسی:** گزارش ویژه / مقاله ی اختصاصی / مطلب تحلیلی و عمیق در زبان رسانه ای: به مقاله یا گزارشی گفته می شود که به صورت عمیق و توصیفی به ی ...
🔸 **معادل فارسی:** مطلب وبلاگی / نوشته در وبلاگ / پست وبلاگ در زبان روزمره ی اینترنتی: به نوشته ای گفته می شود که در وبلاگ منتشر می شود و معمولاً ش ...
🔸 نکته ی فرهنگی: Blog post برخلاف مقاله ی خبری یا علمی، معمولاً لحن شخصی تر و غیررسمی تر دارد. نویسنده در آن می تواند نظر، تجربه یا حتی احساسات خود ...
اِدیتوریال - - - 🔸 **معادل فارسی:** سرمقاله / یادداشت تحلیلی / مقاله ی نظر سردبیر / مربوط به تحریریه در زبان محاوره ای و روزنامه نگاری: به مقال ...
🔸 **معادل فارسی:** وبلاگ / دفترچه ی اینترنتی / نوشته ی شخصی آنلاین در زبان محاوره ای: به وب سایتی یا صفحه ای گفته می شود که افراد یا گروه ها در آن ...
🔸 نکته ی فرهنگی: در روزنامه نگاری مدرن، feature article معمولاً از news article متمایز است: News article: کوتاه، مستقیم، پاسخ به �چه کسی؟ چه چیزی؟ ...
🔸 **معادل فارسی:** مقاله ی ویژه / مطلب برجسته / گزارش تحلیلی / پرونده ی اختصاصی در زبان محاوره ایِ مطبوعاتی: به مقاله ای گفته می شود که بر یک موضوع ...
🔸 **معادل فارسی:** مصرف الکلِ رو به افزایش / نوشیدن بی رویه و خارج از کنترل / افتادن در چرخه ی اعتیاد به الکل در زبان محاوره ای: به حالتی گفته می ش ...
🔸 **معادل فارسی:** با کارکرد بالا / توانمند در عملکرد / دارای عملکرد مؤثر با وجود محدودیت در زبان محاوره ای: به کسی گفته می شود که با وجود داشتن مش ...
🔸 **معادل فارسی:** به هم ریختن / خراب شدن / از رونق افتادن / ویران شدن / تباه شدن در زبان محاوره ای: یعنی چیزی یا کسی که به مرور زمان از کیفیت، ارز ...
( فعل – عامیانه آمریکایی ) : ( در روابط عاشقانه ) با کسی وارد رابطه ی جدی شدن. مثال: He finally got cuffed this winter. در فرهنگ عامیانه آمریکایی، ...
🔸 معادل فارسی: نقطه ی پایانی / انتها / مقصد نهایی / نقطه ی اتصال نهایی در زبان محاوره ای: ته خط، آخر مسیر، نقطه ی وصل، نقطه ی پایان ____________ ...
دَش بُرد ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: داشبورد / صفحه ی کنترل / پنل مدیریتی / صفحه ی وضعیت در زبان محاوره ای: صفحه ی ...
🔸 معادل فارسی: پیکربندی / تنظیمات / ساختار / آرایش / چینش در زبان محاوره ای: تنظیمات سیستم، چیدمان، ساختار کلی، کانفیگ _________________________ ...
🔸 معادل فارسی: بی لنگر / رهاشده / بی ثبات / بی اتصال / بی قرار در زبان محاوره ای: از جا کنده شده، بی جهت شده، سرگردونه، بی پایه اس، وصله نیست __ ...
لایولینِس ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: سرزندگی / نشاط / پُرجنب وجوشی / شور و حال / طراوت در زبان محاوره ای: جون دار ...
🔸 معادل فارسی: یه نمایش دیدن / یه برنامه دیدن / رفتن به تماشای اجرا در زبان محاوره ای: بریم یه برنامه ببینیم، یه نمایشی رو ببین، یه اجرا رو از دس ...
🔸 معادل فارسی: خوش گذرونی کردن / حسابی کیف کردن / زندگی رو به جون خریدن / تا می تونی حال کردن در زبان محاوره ای: بزن به دل زندگی، خوش بگذرون، حال ...
رِکانِسِنس - - - 🔸 **معادل فارسی:** شناسایی / بررسی مقدماتی / بازدید اکتشافی / کسب اطلاعات در زبان محاوره ای یا غیرنظامی: بررسی اولیه، نگاه کلی ...
🔸 معادل فارسی: آسیب بی شمار / خسارت عظیم / زیان ناگفته و بسیار زیاد در زبان محاوره ای: آسیب هایی که نمی شه دقیق گفت یا خیلی زیاد و بزرگ هستن - - - ...
🔸 معادل فارسی: **منفعت طلبانه • خودمحور • سودجویانه** در زبان محاوره ای: • دستِ خودرو • نون به نرخ روز خوردن _________________________________ ...
🔸 معادل فارسی: **مزاحم جانکاه • دردسر دائمی • عنصر آزاردهنده** در زبان محاوره ای: مگس پران • سوزن تو پات • چسب زخم روح ________________________ ...
**کامبَرسَم** ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: **دست و پا گیر • سنگین و ناجور • پرحجم** در زبان محاوره ای: گنده گور • ب ...
🔸 معادل فارسی: **ناجور • سنگین و نامناسب • دست و پا گیر** در زبان محاوره ای: گنده گور • بی ریتم • چیزی که گیر می کند __________________________ ...