پیشنهادهای حسین کتابدار (٢١,٤٥٦)
رِرِفاید 🔹 معادل فارسی: رقیق شده / پالایش یافته / سطح بالا و خاص / دور از دسترس عموم ( در زبان محاوره ای: تو فاز بالا، توی یه دنیای دیگه ست، یه سطح ...
🔹 معادل فارسی: نژاد نایاب / جنس خاص / آدم کمیاب ( در زبان خودمونی: مثل تو دیگه پیدا نمی شه، تو یه چیز خاص، آدمیه که دیگه پیدا نمی شه ) 🔹 مثال ها: ...
🔹 معادل فارسی: بی سابقه / غیرقابل باور / غیرمنتظره / عجیب و غریب ( در زبان محاوره ای: هیچ وقت نشنیده بودیم، واقعا عجیبه، یه چیزیه که آدم باورش نمی ش ...
🔹 معادل فارسی: نشون بده کی رئیس ـه / بفهمون کی حرف آخر رو می زنه / حالتو بگیرن دیگه! ( در زبان خودمونی: خودت رو اثبات کن، بذار بفهمه با کی طرفه، اقت ...
🔹 معادل فارسی: مراقب اوضاع بودن ( در زبان محاوره ای: تا من نیستم مواظب همه چی باش، سنگر رو حفظ کن، یا پای کار وایسا تا من بیام ) 🔹 مثال ها: Can y ...
🔹 معادل فارسی: سفت گرفتن افسار / سخت گیری کردن / کنترل رو بیشتر کردن ( در زبان محاوره ای: افسار رو محکم بگیر، سفت و سختش کن، دیگه باید جدی برخورد کن ...
🔹 معادل فارسی: فرمان به اطاعت دادن / صدا زدن برای پیروی / به خط کردن ( در زبان محاوره ای: صداش زدن که بیاد سر جاش، بهش گفت برگرد و گوش بده، کشیدش عق ...
شدیداً سرزنش کردن، توبیخ کردن یا نصیحت کردن کسی به خاطر اشتباه یا خطایی که انجام داده. این اصطلاح معمولاً وقتی به کار میرود که فردی به صورت جدی و قاط ...
محدود کردن شدید، سختگیری کردن یا سرکوب کردن. معمولاً وقتی یک سازمان، دولت یا فردی تصمیم میگیرد که روی یک مسئله یا رفتار خاص سختگیری کند و جلوی آن را ...
🔹 معادل فارسی: نشانه گیری دقیق / تیراندازی ماهرانه / شلیک با دقت بالا ( در زبان محاوره ای: تک تیراندازی، تیر زدن دقیق، زدن وسط هدف ) 🔹 مثال ها: He ...
🔹 معادل فارسی: هورا! / آخ جون! / ایول! / وای چه باحال! ( در زبان محاوره ای: ووت ووت!، ترکوندی!، دمت گرم! ) 🔹 مثال ها: Just got promoted—woot woot! ...
🔹 معادل فارسی: زرق وبرق نمایشی / شور و هیجان پر زرق وبرق / نمایش پر زرق وبرق و فریبنده ( در زبان محاوره ای: شوآف، نمایش پر زرق وبرق، سر و صدای تبلیغ ...
🔹 معادل فارسی: خنده ی بلند و ناگهانی / صدای جغد / آدم یا موقعیت بامزه / سر و صدای اعتراض آمیز / بوق زدن ( در زبان محاوره ای: ترکوند، خیلی خنده دار ب ...
کَراوز 🔹 معادل فارسی: عیاشی کردن ⎯ شراب خواری پر سر و صدا ⎯ جشن مستی ⎯ خوش گذرونی افراطی ⎯ دورهمی پرشور با نوشیدنی 🔹 مثال ها: They danced and carou ...
بَکَنَل 🔹 معادل فارسی: جشن شراب خواری افراطی ⎯ جشن دیونوسوسی ⎯ عیاشی جمعی ⎯ مراسم پرشور و بی قید و بند 🔹 مثال ها: The party turned into a bacchanal ...
🔹 معادل فارسی: جشن پرشور و شلوغ ⎯ پارتی پرانرژی ⎯ جشن پرزرق وبرق ⎯ مهمانی پرهیاهو 🔹 مثال ها: The company threw a real wingding to celebrate its ann ...
/ˈhuː. tə. n�. ni/ هوتِنَنی 🔹 معادل فارسی: جشن موسیقی محلی خودمانی ⎯ دورهمی فولک با اجرای آزاد ⎯ پارتی بداهه خوانی ⎯ گردهمایی شاد با موسیقی زنده 🔹 ...
سُوآ - رِی 🔹 معادل فارسی: مهمانی شبانه ی رسمی ⎯ گردهمایی شبانه ی هنری یا فرهنگی ⎯ شب نشینی شیک ⎯ جشن شبانه ی خاص 🔹 مثال ها: We attended a glamorous ...
🔹 معادل فارسی: جشن بزرگ و پرشور / گردهمایی عظیم / جشنواره ی گروهی / اجتماع پرهیاهو ( در زبان محاوره ای: جشن شلوغ، پارتی عظیم، جشنواره ی پرانرژی ) � ...
🔹 معادل فارسی: جشن روستایی با رقص و موسیقی محلی / رقص محلی پرجنب وجوش / پارتی سنتی با رقص گروهی ( در زبان محاوره ای: جشن رقص روستایی، پارتی با موسیق ...
/ˌdʒuːbɪˈliː/ جوبیلی 🔹 معادل های فارسی: جشن سالگرد – سال رهایی – سال مقدس – جشن بزرگ – سال آمرزش – سال آزادی 🔹 مثال ها: The Queen’s Platinum Jubile ...
🔹ارزش یه قرون هم نداره – مفت نمی ارزه – به درد لای جرز می خوره – بی ارزشه – یه پاپاسی هم نمی ارزه 🔹 مثال ها: That old laptop isn’t worth a plug nic ...
مثل آب خوردن – خیلی آسون – بی دردسر – لقمه ی حاضر و آماده – کاری راحت – مثل قدم زدن برای کیک 🔹 مثال ها: Installing the new app was a cakewalk—took l ...
🔹 معادل فارسی: مثل آب خوردن – کاری آسون – بی دردسر – راحت و لذت بخش – لقمه ی حاضر و آماده – مثل قدم زدن توی پارک 🔹 مثال ها: Don’t worry about the i ...
🔹 معادل فارسی: مهم نیست ربطی نداره بی اهمیته تأثیری نداره نه این ور، نه اون ور ( در معنای استعاری ) 🔹 مثال ها: Whether he apologized or not is ...
🔹 معادل فارسی: قطره ای در برابر دریا ناچیز در برابر کل بی تأثیر در مقیاس بزرگ چیزی که در برابر بزرگی مسئله، خیلی کم و بی اهمیته 🔹 مثال ها: Donat ...
🔹 معادل فارسی: به من ربطی نداره برای من فرقی نمی کنه مسئله ای نیست به من آسیبی نمی رسه مهم نیست برام 🔹 مثال ها: If he wants to quit, it’s no sk ...
🔹 مثال ها: She received a paltry sum for her artwork. او مبلغ ناچیزی برای اثر هنری اش دریافت کرد. That was a paltry excuse—you could’ve done bette ...
🔹 مثال ها: Influencers like her are a dime a dozen. اینفلوئنسرهایی مثل اون فراوونن؛ چیز خاصی نیست. Cheap plastic toys are a dime a dozen at the ma ...
🔹 معادل فارسی: واقعی: آب جو ضعیف، آب جو کم الکل استعاری: چیز بی اهمیت، موضوع پیش پاافتاده، خرده کاری 🔹 مثال ها: Compared to the national debt, thi ...
🔹 معادل فارسی: ایراد گرفتن جزئی گیر دادن به نکات بی اهمیت مو را از ماست کشیدن خرده گیری وسواس گونه 🔹 مثال ها: Stop nitpicking and look at the bi ...
🔹 معادل فارسی: صفت: دیگرگونه، متفاوت، غیرخودی، غیرمرسوم قید ( نادر ) : به گونه ای دیگر، به صورت متفاوت 🔹 مثال ها: She lives in an otherly way, rej ...
همه باید کمک کنن / همه دست به کار بشن / نیاز به همکاری کامل داریم ( در زبان محاوره ای: همه باید پای کار بیان، وقت کمک جمعیه، همه باید دست به آچار بشن ...
سالن پر / جمعیت کامل / دست فول هاوس در پوکر ( در زبان محاوره ای: جا نیست، سالن ترکیده، دست قوی تو پوکر ) 🔹 مثال ها: We’re expecting a full house to ...
ور ور کردن / پرت و پلا گفتن / حرف های بی ربط زدن ( در زبان محاوره ای: هی حرف زدن، چرت و پرت گفتن، یه ریز حرف زدن بی هدف ) 🔹 مثال ها: She prattled o ...
دقیقاً باب میل بودن / کاملاً مناسب بودن / تو خطِ خودشه ( در زبان محاوره ای: این دقیقاً چیزیه که حال می کنه باهاش، این دقیقاً تخصصشه، این کار خودشه ) ...
همه معیارها رو داشتن / همه چی رو تیک زدن / در همه زمینه ها عالی بودن ( در زبان محاوره ای: �همه چی رو داره�، �بدون نقصه�، �همه گزینه ها رو پوشش داده� ...
در حد انتظار بودن / استاندارد بودن / قابل قبول بودن ( در زبان محاوره ای: در حد و اندازه ست، بدک نیست، اون قدرا هم بد نیست ) 🔹 مثال ها: Her presenta ...
🔹 بی نقص و هماهنگ / دقیق و به جا / کاملاً مناسب موقعیت ( در زبان محاوره ای: همه چی رو درست زد، دقیقاً همون چیزی بود که باید می بود، بی اشتباه و عالی ...
وایلد ( نام خانوادگی ) | وحشی | آزاد | سرکش | بی مهار | ناآرام | مترادف ها: wild | untamed | free - spirited | unrestrained | fierce | savage 🔹 مثال ...
در دستور کار قرار داشتن | در لیست موضوعات بررسی | روی میز بررسی | در برنامه جلسات رسمی | موضوع مطرح شده 🔹 مثال های کاربردی: The case is on the docke ...
دستور | فرمان | درخواست جدی | خواسته | امر | دستورالعمل 🔹 مثال های کاربردی: He acted at the behest of his superiors. او به دستور مقامات بالاتر عمل ...
قانون و مقررات را مشخص کردن | خط کشی کردن | مرزبندی کردن | دستور و قانون سخت گرفتن | موضعگیری قاطعانه | شرایط و قواعد را تعیین کردن 🔹 مثال های کاربر ...
قطعی رفتار کردن | سرسختی نشان دادن | قاطعانه نه گفتن | قانون گذاشتن | وسط حرف زدن و حرف آخر را زدن | به زور قاعدهای را اجرا کردن 🔹 مثال های کاربردی: ...
🔹 مثال های کاربردی: He ate up all the food on his plate. او همه غذای روی بشقابش را تمام کرد. The kids just eat up the ice cream on a hot day. بچ ...
با آغوش باز پذیرفتن | حسابی لذت بردن | از چیزی کیف کردن | از فرصتی استفاده کردن | با اشتیاق پذیرایی کردن مترادف ها: enjoy thoroughly | relish | soak ...
باور کردن داستان | قبول کردن حرف کسی | سر حرف یا ادعایی را گرفتن | فریب خوردن از حرفها 🔹 مثال های کاربردی: He told a sad story about why he was late ...
گیر افتادن | قلاب را گرفتن | گول خوردن | به دام افتادن | طعمه شدن 🔹 مثال های کاربردی: He tried to warn her, but she bit the hook and trusted him any ...
پوچینی – نام خانوادگی آهنگ ساز برجسته ی ایتالیایی ( در زبان فرهنگی: نماد موسیقی عاشقانه، اپراهای احساسی، و ملودی های جاودانه ) ( تاریخی – هنری ) : ...
لِک چِرِت 🔹 سخنرانی کوتاه / مینی سخنرانی / ارائه ی مختصر ( در زبان محاوره ای: یه حرف حساب کوتاه، یه ارائه ی جمع وجور، یه مینی سخنرانی ) ( آکادمیک ...