erratic

/ɪˈrætɪk//ɪˈrætɪk/

معنی: سر گردان، متغیر، دمدمی مزاج، نامنظم، متلون
معانی دیگر: نامرتب، بی هدف، سرسری، الله بختی، دارای مسیر (یا روش و غیره) نامعین، خودسر، نابهنجار، غیرعادی (تداعی منفی)، خل وضع، عجیب و غریب، (زمین شناسی - وابسته به تخته سنگ هایی که یخرود جای آنها را عوض کرده است) یخرفته، گمراه، غیرمعقول، غیرقابل پیش بینی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not occurring predictably or consistently; unpredictable.
مترادف: irregular, sporadic, unpredictable
متضاد: predictable, regular, unvarying
مشابه: capricious, fickle, fitful, inconsistent, intermittent, random, spotty, volatile, wayward

- His erratic attendance does not instill confidence.
[ترجمه گوگل] حضور نامنظم او اعتماد به نفس را القا نمی کند
[ترجمه ترگمان] حضور نامنظم او اعتماد به نفس را القا نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- erratic flooding
[ترجمه گوگل] سیل نامنظم
[ترجمه ترگمان] سیل نامنظم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having no fixed course or direction.
مترادف: changeable, fluctuating, inconsistent, irregular, variable
متضاد: unvarying
مشابه: errant, haphazard, random, unpredictable, wild

- erratic breezes
[ترجمه گوگل] نسیم های نامنظم
[ترجمه ترگمان] نسیم erratic
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: deviating from that which is usual or accepted; eccentric.
مترادف: aberrant, anomalous, eccentric, odd, queer
متضاد: conventional, orthodox
مشابه: crackpot, deviant, irregular, peculiar, unconventional, unorthodox

- erratic ideas
[ترجمه گوگل] ایده های نامنظم
[ترجمه ترگمان] ایده های نامنظم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: erratically (adv.)
• : تعریف: a person who behaves in an erratic manner.
مترادف: crackpot, crank, eccentric, oddball
مشابه: nut, weirdo

جمله های نمونه

1. an erratic boulder
صخره ی یخرفته

2. an erratic comet
استاره (ستاره ی دنباله دار) بی هدف

3. an erratic man
آدم خل وضع (یا مخبط)

4. the erratic course of the river
مسیر پرپیچ و خم رودخانه

5. this morning the cotton market was erratic
امروز صبح بازار پنبه پر نوسان بود.

6. Irrigation measures will be necessary in areas of erratic rainfall.
[ترجمه گوگل]اقدامات آبیاری در مناطقی که بارندگی های نامنظم وجود دارد ضروری خواهد بود
[ترجمه ترگمان]تدابیر آبیاری در مناطق بارش نامنظم ضروری خواهند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The electricity supply here is quite erratic.
[ترجمه گوگل]تامین برق در اینجا کاملا نامنظم است
[ترجمه ترگمان]تامین برق در اینجا بسیار نامنظم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mary is a gifted but erratic player .
[ترجمه علی فرامرزی] مری یک بازیکن با استعداد اما پیشبینی نشده است
|
[ترجمه مریم سالک زمانی] مری با وجود تیزهوش بودن، در مقام بازیکن، بسیار دمدمی و بی نظم است.
|
[ترجمه گوگل]مری بازیکنی با استعداد اما نامنظم است
[ترجمه ترگمان]مری یک بازیکن با استعداد اما غیر منطقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He drove in an erratic course down the road.
[ترجمه گوگل]او در مسیری نامنظم در جاده رانندگی کرد
[ترجمه ترگمان]مسیر نامنظم راه را طی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Argentina's erratic inflation rate threatens to upset the plans.
[ترجمه گوگل]نرخ تورم نامنظم آرژانتین این برنامه ها را تهدید می کند
[ترجمه ترگمان]نرخ نامنظم تورم آرژانتین تهدید می کند که این طرح ها را واژگون می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His breathing was becoming erratic.
[ترجمه گوگل]نفس هایش داشت بی نظم می شد
[ترجمه ترگمان]تنفسش نامنظم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He is a very erratic football player.
[ترجمه گوگل]او یک فوتبالیست بسیار نامنظم است
[ترجمه ترگمان]او یک بازیکن فوتبال بسیار نامنظم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She found it hard to cope with his erratic behaviour.
[ترجمه گوگل]کنار آمدن با رفتار نامنظم او سخت بود
[ترجمه ترگمان]او به سختی توانست با رفتار erratic کنار بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Businessmen are displeased with erratic economic policy-making.
[ترجمه گوگل]بازرگانان از سیاست گذاری اقتصادی نامنظم ناراضی هستند
[ترجمه ترگمان]تجار از سیاست های اقتصادی نامنظم ناراضی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Your work is always erratic.
[ترجمه مریم سالک زمانی] کارتون همیشه درهم برهم و بی نظم است
|
[ترجمه گوگل]کار شما همیشه نامنظم است
[ترجمه ترگمان] کار تو همیشه نامنظمه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Deliveries of goods are erratic.
[ترجمه مریم سالک زمانی] اجناس روی نظم و قاعده تحویل داده نمی شود.
|
[ترجمه گوگل]تحویل کالاها نامنظم است
[ترجمه ترگمان]سفارشی از کالاها نامنظمه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The singer gave an erratic performance.
[ترجمه گوگل]این خواننده اجرای نامنظم داشت
[ترجمه ترگمان]این خواننده یک اجرای نامنظم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سرگردان (صفت)
astray, adrift, erratic, stray, wandering, runabout, homeless, errant, gadabout, helpless, vagrant

متغیر (صفت)
uncertain, angry, floating, erratic, mercurial, transitive, fitful, indignant, variable, changing, changeable, changed, shifty, checkered, vicissitudinous, unsteady

دمدمی مزاج (صفت)
flighty, erratic, capricious, pliant

نامنظم (صفت)
erratic, disordered

متلون (صفت)
erratic, mercurial, fickle, freakish, instable, particolored, particoloured, protean

تخصصی

[عمران و معماری] نامنظم - سرگردان - ویلان - سنگهای سرگردان
[زمین شناسی] سنگ سرگردان، پراکنده اسم: یک قطعه که توسط یخ یخچالی یا یخ شناور حمل شده و در فاصله ای نسبت به رخنمونی که از آن حاصل شده، ته نشین شده است. (الزاماً نباید بر روی سنگ بستری با سنگ شناسی متفاوت قرار گرفته باشد). اندازه این قطعات از یک سنگریزه تا یک بلوک بسیار بزرگ (در اندازه یک خانه) متغیر است. نیز ببینید: بلوک سوار (perched block) ـ تخته سنگ سواره. تخته سنگ سرگردان. سرگردانی یخچالی. صفت: حمل شده توسط یک یخچال از محل منشأ. مترادف: سفر کرده (traveled).
[نساجی] متغیر - تغییر پذیر
[ریاضیات] ناسازگار، اشتباه آمیز، مغلوط
[خاک شناسی] سنگ در هم ریخته

انگلیسی به انگلیسی

• unsettled, irregular, having no fixed course, tending to wander
large stone or boulder carried by a glacier and left in a new location (glaciology)
something that is erratic does not follow a regular pattern, but happens at unexpected times or moves in an irregular way.

پیشنهاد کاربران

erratic 2 ( n ) ( ɪˈr�t̮ɪk ) ( also erratic block, erratic boulder ) =a large rock that is different from the rock around and was left behind when a large mass of ice melted
erratic
erratic 1 ( adj ) ( ɪˈr�t̮ɪk ) =not following any plan or regular pattern; that you can't rely on, e. g. The electricity supply here is quite erratic. erratically ( adv )
erratic
نامنظم و بدون الگوی خاص
erratic = unforeseeable= unpredictable = uncertain = irregular
If someone is described as "erratic, " it generally means that their behavior is unpredictable, inconsistent, or unreliable. An erratic person may exhibit sudden or unexpected changes in mood, attitude, or behavior, which can make it difficult to anticipate their actions or reactions
...
[مشاهده متن کامل]

صفت/ اگر فردی به عنوان erratic توصیف شود، به طور کلی به این معنی است که رفتار او غیرقابل پیش بینی، ناسازگار یا غیرقابل اعتماد است. یک فرد دمدمی مزاج ممکن است تغییرات ناگهانی یا غیرمنتظره ای در خلق و خو، نگرش یا رفتار نشان دهد که می تواند پیش بینی اعمال یا واکنش های او را دشوار کند، مذبذب، بی ثبات در رأی و نظر
The politician's erratic behavior and inconsistent statements made it difficult for voters to trust him
She had a hard time working with her boss because his management style was so erratic, and he would often change his mind at the last minute
The athlete's performance was highly erratic, with sudden fluctuations in his speed and accuracy during competition
The driver's erratic behavior on the road was a cause for concern, as they were swerving in and out of traffic and ignoring traffic signals

منابع• https://poe.com/s/gIfBAVml5BUHg3f1aiar• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/erratic
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : erraticism
✅️ صفت ( adjective ) : erratic
✅️ قید ( adverb ) : erratically
erratic
capricious
دمدمی مزاج
آشفته
غیرقابل پیش بینی - نامنظم - پرنوسان - بی هدف
خل وضع - دمدمی مزاج - بی ثبات ( کسیکه هی دنده و کانالش عوض میشه )
adjective
[more erratic; most erratic] : acting, moving, or changing in ways that are not expected or usual : not consistent or regular
...
[مشاهده متن کامل]

◀️His behavior seemed erratic
◀️The light flashes at erratic [=irregular, random] intervals
◀️He's an erratic [=inconsistent] shooter.
◀️erratic [=fluctuating] oil prices
◀️ Kanye, for his sometimes erratic behavior over the years , was a controversial person
◀️ ?Can you explain to me what's the film RELIC about
Kay and her daughter, Sam, go to her old house to help her elderly and demented mother. But they notice something dark in the house as the old woman becomes increasingly erratic and disoriented.
🔴unpredictable; wandering

حال به حالی ، دمدمی مزاج
غیر ثابت ، پرنوسان ، نامنظم ، متغیر
بی اصول، نا منظم، آشفته
سر گردان، متغیر، دمدمی مزاج، نامنظم، متلون
changing
varying
unstable
unsteady
unpredictable
آشفته
حالی به حالی
نامتعادل. . . متغیر. . . سرگردان
صفت:
not even or regular in pattern or movement; unpredictable. الگو یا حرکات غیر قابل پیش بینی.
"her breathing was erratic""تنفس او بی وقفه بود"
اسم:
a rock or boulder that differs from the surrounding rock and is believed to have been brought from a distance by glacial action.
...
[مشاهده متن کامل]

یک سنگ یا تخته سنگ که از سنگ اطراف متفاوت است و اعتقاد بر این است که از راه دور توسط عمل یخبندان به ارمغان آورده است.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس