پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٣,٥٦٥)
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) فاصله ی خیلی نزدیک ( ۲ ) چند قدمی / دم دست ( ۳ ) در نزدیکی کامل در زبان محاوره ای: یه وجب اون ورتر، همین بغل، دو قدمی ...
🔹 واژه: **BOGO** ( سرواژه تبلیغاتی – تجاری، بازاری، محاوره ای ) بوگو ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) یکی بخر، ی ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) مبارز ضد پوسیدگی دندان ( ۲ ) محافظ دندان در برابر کرم خوردگی ( ۳ ) عامل مقابله با پوسیدگی در زبان محاوره ای: ضد پوسیدگی ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) حراج انفجاری / تخفیف شدید ( ۲ ) فروش فوق العاده ( ۳ ) شکست سنگین ( در ورزش ) در زبان محاوره ای: ترکوندن قیمت ها، حراج س ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) تسویه دارایی ها ( ۲ ) فروش نهایی برای پرداخت بدهی ها ( ۳ ) انحلال مالی در زبان محاوره ای: دارن همه چی رو می فروشن، شرکت ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) حراج پایان موجودی ( ۲ ) فروش تسویه ای ( ۳ ) تخفیف نهایی برای جمع کردن کالاها در زبان محاوره ای: حراج آخرشه، دارن جنسارو ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) فروش فوری / فروش لحظه ای ( ۲ ) حراج محدود زمانی ( ۳ ) تخفیف انفجاری کوتاه مدت در زبان محاوره ای: حراج لحظه ای، تخفیف سر ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) فروش وسایل دست دوم در حیاط ( ۲ ) حراج خانگی ( ۳ ) فروش خانگی وسایل اضافی در زبان محاوره ای: حراج خونگی، فروش وسایل قدیم ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) دیوانه وار فروش رفتن ( ۲ ) با سرعت و حجم بالا فروختن ( ۳ ) فروش انفجاری در زبان محاوره ای: مثل برق فروش رفت، همه ریختن ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) مثل نقل و نبات فروش رفتن ( ۲ ) خیلی سریع فروش رفتن ( ۳ ) پرفروش بودن در زبان محاوره ای: مثل آب خوردن فروش رفت، همه دارن ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) یک بار، دوبار ( در مزایده ) ( ۲ ) هشدار نهایی قبل از تصمیم ( ۳ ) لحظه ی آخر برای اقدام در زبان محاوره ای: می فروشم، وقت ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) به ثمر رساندن ( ۲ ) به نتیجه رساندن ( ۳ ) تا تحقق کامل ادامه دادن در زبان محاوره ای: تا تهش رفتن، کارو تموم کردن، تا وق ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) غیرمعمول / متفاوت از روزمره ( ۲ ) خاص / استثنایی ( ۳ ) غیرعادی / چشم گیر در زبان محاوره ای: یه چیز معمولی نیست، با بقیه ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) منحرف کننده / بازتاب دهنده ( ۲ ) سپر انحرافی / ابزار دفع ( ۳ ) فرد طفره زن یا منحرف کننده ی بحث در زبان محاوره ای: چیزی ...
نمادگرایی ( Symbolism ) مفهومی است که به استفاده از نمادها یا علائم برای نمایش ایده ها، مفاهیم یا احساساتی فراتر از معنای ظاهری آن ها اشاره دارد. در ...
نیهیلیسم یا پوچ گرایی یک دیدگاه فلسفی است که معتقد به بی معنایی و عدم وجود ارزش های ذاتی در زندگی و جهان است. این فلسفه بیان می کند که هیچ حقیقتی مطل ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) فرهنگ فاصله گیری از فضای مجازی ( ۲ ) فرهنگ ترک شبکه های اجتماعی ( ۳ ) گرایش به زندگی آفلاین در زبان محاوره ای: فرهنگ �ب ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) برو بیرون یه کم هوا بخور ( ۲ ) از فضای مجازی بیا بیرون ( ۳ ) واقعیت رو لمس کن در زبان محاوره ای: برو یه کم بیرون، زیادی ...
🔹 واژه: **Span** ( فعل و اسم – رسمی، استعاری، زمانی یا فضایی ) ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: ( فعل ) دربر گرفتن / ام ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) بهره گرفتن از ( ۲ ) استفاده کردن از ( ۳ ) تکیه کردن بر در زبان محاوره ای: از چیزی کمک گرفتن، از تجربه یا دانش استفاده ک ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) اغراق کردن ( ۲ ) جنجالی کردن ( ۳ ) بزرگ نمایی کردن در زبان محاوره ای: شلوغش کردن، قضیه رو هیجانی کردن، زیادی دراماتیکش ...
سِن سِی شِنِلایزد ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) اغراق شده / هیجان زده شده ( ۲ ) جنجالی سازی شده ( ۳ ) بزرگ ن ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) آقای براون ( اسم فرضی ) ( ۲ ) فرد معمولی / شهروند عام ( ۳ ) مرد ناشناس یا نماینده ی مردم عادی در زبان محاوره ای: فلانی، ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) ارتباطات علمی ( ۲ ) انتقال دانش علمی ( ۳ ) ترویج علم در زبان محاوره ای: حرف زدن درباره ی علم برای مردم، توضیح دادن چیزا ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) زبان قابل فهم ( ۲ ) زبان ساده و قابل دسترس ( ۳ ) زبان قابل درک برای عموم در زبان محاوره ای: زبونی که همه بفهمن، حرف زدن ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) مخاطب غیر متخصص ( ۲ ) شنونده یا خواننده ی عام ( ۳ ) مخاطب عمومی در زبان محاوره ای: آدمای معمولی که تخصص ندارن، مخاطب عمو ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) فرد غیر متخصص ( ۲ ) فرد عامی / غیر حرفه ای ( ۳ ) فرد غیر روحانی ( در زمینه مذهبی ) در زبان محاوره ای: آدمی که تخصص ندار ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) فرد عادی / شهروند معمولی ( ۲ ) فرد غیر اشرافی / غیر سلطنتی ( ۳ ) فردی از طبقه ی عامه، عوام در زبان محاوره ای: آدم معمول ...
🔹 واژه: **Reimbursement** ( اسم – مالی، قراردادی، حقوقی ) 🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) بازپرداخت هزینه ( ۲ ) جبران مالی ( ۳ ) پرداخت مجدد بابت هزی ...
🔹 واژه: **Recoupment** ( اسم – حقوقی، مالی، دفاعی ) /rɪˈkuːp. mənt/ ریکوپمِنت ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) ...
🔹 واژه: **Setoff** ( اسم – حقوقی، مالی، حسابداری ) 🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) تهاتر حقوقی ( ۲ ) کسر متقابل بدهی ( ۳ ) تسویه ی دوطرفه در زبان محا ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) دعوای متقابل ( ۲ ) شکایت متقابل ( ۳ ) پاسخ حقوقی همراه با ادعای جدید در زبان محاوره ای: شکایتی که طرف مقابل علیه شاکی ا ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) طرف پاسخ گو / خوانده ( در دعاوی مدنی ) ( ۲ ) پاسخ دهنده ( در نظرسنجی یا تحقیق ) ( ۳ ) متهم پاسخ گو ( در برخی پرونده ها ) ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) متهم ( ۲ ) طرف دعوی ( در دعاوی حقوقی ) ( ۳ ) خوانده ( در پرونده های مدنی ) در زبان محاوره ای: کسی که ازش شکایت شده، طرف ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) دست کاری یا دخالت در شاهد ( ۲ ) تهدید یا تطمیع شاهد ( ۳ ) تلاش برای تأثیرگذاری غیرقانونی بر شهادت ______________________ ...
🔹 واژه: **TOEFL** = *Test of English as a Foreign Language* /ˈtoʊ. fəl/ تُوفِل ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) ...
🔹 واژه: **GRE** = *Graduate Record Examination* ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) آزمون ورودی دوره های کارشناسی ار ...
/ˈɛl. s�t/ اِل سَت 🔹 واژه: **LSAT** = *Law School Admission Test* 🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) آزمون ورودی دانشکده های حقوق ( ۲ ) آزمون پذیرش رشته ی ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) آزمون وکالت ( ۲ ) امتحان ورود به حرفه ی وکالت ( ۳ ) آزمون صلاحیت حقوقی ________________________________________ 🔸 تعری ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) حق الوکاله ی ثابت / پیش پرداخت خدمات حقوقی ( ۲ ) قرارداد نگهداری خدمات / توافق مستمر ( ۳ ) وکیل نگه داشته شده / مشاور دائ ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) مدافع / وکیل مدافع ( ۲ ) بازیکن دفاع ( ۳ ) حامی / پشتیبان در زبان محاوره ای: کسی که دفاع می کنه، پشت کسی وایمیسته، جلوی ...
🔸 معادل فارسی: ( اسم ) وکیل / مدافع / حامی ( فعل ) دفاع کردن / حمایت کردن / پشتیبانی کردن در زبان محاوره ای: طرفداری کردن، پشت کسی یا چیزی وای ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) وکیل / حقوقدان ( ۲ ) مشاور حقوقی ( ۳ ) متخصص حقوق در زبان محاوره ای: وکیل، کسی که قانونو بلده، اونایی که تو دادگاه ازت ...
اِتِرنی ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) وکیل دادگستری ( ۲ ) نماینده ی قانونی ( ۳ ) مشاور حقوقی در زبان محاوره ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) پیگرد قانونی / تعقیب قضایی ( ۲ ) دادستانی / تیم پیگرد ( ۳ ) جریان محاکمه از سوی دولت یا شاکی در زبان محاوره ای: دادستان ...
🔹 واژه: **Sweeping discovery** ( ترکیب اسمی – علمی، حقوقی، رسانه ای، دراماتیک ) 🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) کشف فراگیر / کشف گسترده ( ۲ ) کشف تحول ...
نماینده ی قانونی متهم که وظیفه اش دفاع از حقوق اوست—چه در برابر اتهام، چه در روند محاکمه. ممکنه شامل وکیل خصوصی، وکیل تسخیری، یا تیم حقوقی باشه. وکی ...
طرفی که متهم را تحت پیگرد قانونی قرار می دهد/ دادستان / تیم پیگرد/ نماینده ی دولت یا شاکی/ وظیفه اش اثبات جرم و درخواست مجازات نماینده ی دولت یا شاکی ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) فراخوان عمومی واحدهای پلیس ( ۲ ) اعلام وضعیت اضطراری به همه ی گشت ها ( ۳ ) پیام رادیویی برای بسیج نیروها در زبان محاوره ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) تعیین لحن / مشخص کردن فضای گفت وگو ( ۲ ) شکل دادن به جو / تنظیم حال وهوای کلی ( ۳ ) پایه گذاری سبک ارتباطی یا رفتاری در ...