پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٣,٥٧٠)

بازدید
١٥,١٥٢
تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 🔸 معادل فارسی: پاسخ کلیشه ای / جواب آماده / پاسخ از پیش تعیین شده در زبان محاوره ای: جواب تکراری، حرف از رو، جواب قالبی، جواب بی روح - - - ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 🔸 معادل فارسی: نفخ دار / پر از گاز / باددار در زبان محاوره ای: نفخ کرده، باد کرده، گازدار، شکم باد کرده - - - ### 🔸 تعریف ها: 1. ** ( پ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 🔸 معادل فارسی: بیفته گردنت / بیفته تو لیست کارات / بیفته تو مسئولیتت در زبان محاوره ای: گیرت بیاد، بیفته تو برنامه ت، بیفته رو دوشت، بیفته تو ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

NCMEC ( National Center for Missing & Exploited Children ) مرکز ملی کودکان گمشده و مورد سوءاستفاده - - - ### 🔸 تعریف ها: 1. ** ( سازمانی – مأم ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

حتماً Hossein جان! واژه ی **“e - cigarette”** یا **“electronic cigarette”** یه اصطلاح تخصصی و فرهنگیه که در زمینه ی سلامت، فناوری، و سبک زندگی مدرن ک ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 🔸 معادل فارسی: اختلال روانی / وضعیت سلامت روان / بیماری روانی در زبان محاوره ای: مشکل روحی، اختلال روان، وضعیت روانی خاص، بیماری اعصاب و روان ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 🔸 معادل فارسی: فصل غیررسمی / خارج از فصل / زمان رکود در زبان محاوره ای: فصل خلوت، وقت بی مشتری، دوره ی استراحت، فصل خواب بازار - - - ### ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 🔸 معادل فارسی: سالن سرو نوشیدنی / محل چشیدن آبجو / فضای نوشیدنی فروشی در زبان محاوره ای: اتاق آبجو، محل سرو نوشیدنی، پاتوق نوشیدنی - - - ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 🔸 معادل فارسی: میخانه / مهمان خانه / قهوه خانه سنتی در زبان محاوره ای: جایی برای نوشیدن، گپ زدن، و دورهمی؛ پاتوق قدیمی - - - ### 🔸 تعریف ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 🔸 معادل فارسی: پریدن / جهش / خیز برداشتن در زبان محاوره ای: یه خیز، یه پرش، یه حرکت ناگهانی، یه جهش بزرگ - - - ### 🔸 تعریف ها: #### 🔹 ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 🔸 معادل فارسی: اصیل تا مغز استخوان / واقعی از ته دل / صد درصد واقعی در زبان محاوره ای: خودِ واقعیه، از ته وجودش اصیله، جنس اصلِ اصل، یه آدم ن ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 🔸 معادل فارسی: وفادار به خود / صادق با خود / مطابق با ذات خود در زبان محاوره ای: خودِ واقعیشه، ادا درنمیاره، با خودش رو راسته، نقش بازی نمی ک ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 🔸 معادل فارسی: اصل جنس / واقعی / ناب / خودِ خودشه در زبان محاوره ای: جنس اصل، خودِ واقعیه، تقلبی نیست، یه چیز درست حسابی - - - ### 🔸 تعر ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 🔸 معادل فارسی ( در کاربرد عامیانه ) : محل پول شویی / مرکز چرخوندن پول / پوشش برای فعالیت غیرقانونی در زبان محاوره ای: جایی که پول کثیف رو تمی ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 🔸 معادل فارسی: عضو شورای شهر / مشاور شهری / نماینده محلی در زبان محاوره ای: عضو شورا، نماینده ی محله، مسئول شهری - - - ### 🔸 تعریف ها: ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 🔸 معادل فارسی: از زیر چیزی در رفتن / بخشیده شدن / چشم پوشی شدن در زبان محاوره ای: در رفت، ولش کردن، روشو زمین ننداختن، ازش گذشتن - - - ## ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

### 🔸 معادل فارسی: فروش مواد به مشتری / جنس دادن به مشتری / سرویس دادن ( در معنای خیابانی ) در زبان محاوره ای: جنس رسوندن، مشتری راه انداختن، موا ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 🔸 معادل فارسی: خرید و فروش با سود / چرخوندن جنس / سود گرفتن از معامله در زبان محاوره ای: بخری ارزون، بفروشی گرون؛ جنس بچرخونی؛ سود بکشی از مع ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

### 🔸 معادل فارسی: فروش مواد مخدر / چرخوندن جنس / پخش مواد در زبان محاوره ای: جنس فروختن، مواد چرخوندن، هل دادن بار - - - ### 🔸 تعریف ها: 1 ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 🔸 معادل فارسی: وزنه زدن / قدرت نمایی کردن / جنس جا به جا کردن ( در زبان خیابانی ) در زبان محاوره ای: زور زدن، وزنه زدن، قدرت نمایی، جنس هل دا ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 🔸 معادل فارسی پیشنهادی: سلطان مو / فرمانروای موها در زبان محاوره ای: موهاشو قشنگ بلدِ، استاد مو، یال دار حرفه ای، موهاشو قشنگ می چرخونه - ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 🔸 معادل فارسی: ابراز وجود / ابراز شخصیت / اعلام موضع شخصی در زبان محاوره ای: خودتو نشون دادن، حرفتو زدن، جا انداختن خودت، حق تو گرفتن - - - ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

حتماً Hossein جان! اصطلاح **“feel oneself”** یه عبارت محاوره ای، چندلایه، و گاهی دوپهلوه که بسته به زمینه ی استفاده، می تونه معنای مثبت، احساسی، یا ح ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 🔸 معادل فارسی: چه خبر تازه ایه؟ / قضیه چیه؟ / چی شده؟ در زبان محاوره ای: چه خبره؟ چی شده؟ داستان چیه؟ چی شنیدی؟ - - - ### 🔸 تعریف ها: 1 ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

### 🔸 معادل فارسی: چه خبره؟ / اوضاع چطوره؟ / چه حقه هایی داری؟ در زبان محاوره ای: چه می کنی؟ چه کلکی داری؟ اوضاع روبه راهه؟ چه نقشه ای داری؟ - ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 🔸 معادل فارسی: چه خبر؟ / اوضاع چطوره؟ / چه می کنی؟ در زبان محاوره ای: چه طور پیش می ره؟ چه خبره رفیق؟ اوضاع توپِ؟ همه چی آرومه؟ - - - ### ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

/ˈtʃaʊ/ چاو - - - ### 🔸 معادل فارسی: سلام / خداحافظ در زبان محاوره ای: چاو، بای، سلامی گرم، خداحافظی دوستانه - - - ### 🔸 تعریف ها: 1. * ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بونژور - - - ### 🔸 معادل فارسی: سلام / صبح بخیر در زبان محاوره ای: درود، روز خوش، صبح به خیر - - - ### 🔸 تعریف ها: 1. ** ( سلام رسمی – ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 🔸 معادل فارسی پیشنهادی: لقمه ی صبحگاهی / خوردنیِ طلوع / صبح لقمه / صبح چاشت در زبان محاوره ای: چیزی برای زدن تو رگ صبح، لقمه ی اول صبح، صبحون ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 🔸 معادل فارسی: خودت رو جا بندازی / خودت رو وفق بدی / خودت رو عادت بدی در زبان محاوره ای: خودتو بنداز تو کار، خودتو راه بنداز، خودتو وفق بده، ...

پیشنهاد
٠

### 🔸 معادل فارسی: جا افتادن در جریان امور / هماهنگ شدن با فضا / وارد ریتم شدن در زبان محاوره ای: افتادن تو روال، راه افتادن، قلقش دستت بیاد، با ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 🔸 معادل فارسی: افتادن تو ریتم خود / پیدا کردن حس و حال / جا افتادن در مسیر شخصی در زبان محاوره ای: راه افتادن، رو فرم اومدن، افتادن تو دور خو ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 🔸 معادل فارسی: راه و رسمش دستت بیاد / قلقش بیاد دستت / یاد گرفتن تدریجی در زبان محاوره ای: یاد می گیری چطوریه، قلقش میاد دستت، می گیری چی به ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

### 🔸 معادل فارسی: نمونه ی اولیه / مدل آزمایشی / پیش نمایش در زبان محاوره ای: طرح اولیه، مدل تستی، پیش طرح، نسخه ی نمایشی - - - ### 🔸 تعریف ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 🔸 معادل فارسی: توسعه ی جایگزین / توسعه ی غیرسنتی / توسعه ی انحرافی ( در برخی زمینه ها ) در زبان محاوره ای: روش دیگه برای پیشرفت، توسعه ی متفا ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 🔸 معادل فارسی: برو اون پایین / برو اون طرف / برو اون دورها در زبان محاوره ای: برو اون ور، برو پایین دست، برو اون دور دورا، برو اون ته ته - ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ری زیلیِنت ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: تاب آور / مقاوم / انعطاف پذیر در برابر سختی در زبان محاوره ای: جون سخت، زود ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: هجوم برای غذا / گرفتن یه چیزی برای خوردن / شکار خوراکی در زبان محاوره ای: بریم یه چیزی بخوریم، یه لقمه بزنیم، بزن بریم غذا، حمله ب ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: اسکی باز یا اسنوبوردباز حرفه ای و پرانرژی / کسی که پیست رو می دَرّه در زبان محاوره ای: طرف اسکی رو ترکونده، اسنوبوردباز خفن، قهرما ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

### 🔸 معادل فارسی: اسکی کردن با قدرت و سرعت بالا / اسکی حرفه ای و پرانرژی در زبان محاوره ای: مثل موشک رفت پایین، اسکی رو ترکوند، قشنگ درید پیست ر ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: کمک بلاعوض / صدقه / چیزی که به آدم داده می شه بدون تلاش در زبان محاوره ای: کمک مفتی، صدقه، چیزی که از بالا می دن، بخشش بی زحمت __ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: مفت خوری / سوءاستفاده از منابع دیگران / زندگی بدون مشارکت در زبان محاوره ای: آویزون بودن، بی زحمت سود بردن، سربار بودن _________ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ح 🔸 معادل فارسی: سواری مجانی / بهره برداری بدون مشارکت / مفت خوری در زبان محاوره ای: سواری مفتی، بی زحمت سود بردن، بدون تلاش بهره بردن _________ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: زیاده روی در مصرف قند / قند زیادی / شیرینی بیش ازحد در زبان محاوره ای: قندم زد بالا، زیادی شیرین بود، قند قند شد، قند خوردم ترکیدم ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: بدون روان کننده / بدون آمادگی / بدون لطافت در زبان محاوره ای: بی ملاحظه، بی نرمش، خیلی خشن، بدون مقدمه، یه راست رفت سر اصل مطلب _ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: انتقال دهنده / جابه برنده ی ذهنی / غرق کننده / خیال برانگیز در زبان محاوره ای: آدمو می بره یه جای دیگه، غرقش می کنه، ذهنو پرت می ک ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: مناسب برای رابطه ی یک ماهه / آدمی که فقط یه مدت کوتاه جذابه در زبان محاوره ای: طرف فقط واسه یه مدت کوتاه خوبه، عشق یه ماهه ست، موق ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: اشتباهات فاجعه بار / خراب کاری های جدی / آدم های بی عرضه یا خراب کار در زبان محاوره ای: گندکاری، افتضاح، خراب کاری، آدم قاطی یا بی ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: یخ در بهشت / یخ دسر / بستنی یخی نرم در زبان محاوره ای: یخ میوه ای، یخ دسر، بستنی یخی، فالوده ی آمریکایی _________________________ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اسکْرَپِل ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: خوراک گوشتی سنتی / غذای مانده خوری / خوراک ترکیبی از گوشت و آرد در زبان محاوره ...