scratch
/ˈskræt͡ʃ//skræt͡ʃ/
معنی: خدشه، چرک نویس، تراش، خراش، قلم زدن، خراشیدن، خارش کردن، خراش دادن، خاراندن، خراشاندن، خط زدن
معانی دیگر: (با آلت تیز یا زبر) خراشاندن، (گربه و غیره) چنگ زدن، خراش انداختن، خط انداختن، شخاییدن، پنجول زدن، پنجه کشیدن، (با چاقو و غیره) کندن، خارش دادن، (با صدا) مالیدن، کشیدن، (نوشته را) پاک کردن، حذف کردن، باطل کردن، خراشیدگی، پوست رفتگی، زخم، خط افتادگی، شخال، پیش نویس، سوده، یادداشت، (بدون آمادگی یا با شتاب) گردآوری شده، جور شده، (در اثر مالش) آزرده کردن، خراشیده کردن (chafe هم می گویند)، (با شتاب یا بی دقتی) نوشتن، رسم کردن، نیش قلم، نوشته ی ناخوانا، (با اشکال) گرداوری کردن، فراهم کردن، گذران کردن (scrape هم می گویند)، (به ویژه اسبدوانی) در مسابقه شرکت ندادن یا نکردن، (با پنجه یا چنگال یا ناخن) کاویدن، (با خراشاندن) صدا ایجاد کردن، خش خش کردن، (بیلیارد و غیره) اسکراچ کردن، (مسابقه) خط شروع، (امریکا - خودمانی) پول، شیطان (معمولا به صورت: old scratch)

بررسی کلمه
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: scratches, scratching, scratched
حالات: scratches, scratching, scratched
• (1) تعریف: to mark or damage the surface of by scraping with or against something sharp.
• مترادف: abrade, rasp, scrape
• مشابه: carve, cut, etch, furrow, gash, gouge, graze, groove, lacerate, man, mar, mark, nick, score, scuff, skin, slash, slice, striate
• مترادف: abrade, rasp, scrape
• مشابه: carve, cut, etch, furrow, gash, gouge, graze, groove, lacerate, man, mar, mark, nick, score, scuff, skin, slash, slice, striate
- The boy scratched the surface of the desk with his scissors.
[ترجمه حسینعلی صفی قیچی خراش داد] پس سطح میر را با قیچی خراشید|
[ترجمه حسینعلی صفی] پسر روی میز را با قیچی خراشید|
[ترجمه شان] ان پسر رویه میز را با قیچی اش خراشید .|
[ترجمه گوگل] پسر با قیچی روی میز را خراشید[ترجمه ترگمان] پسر با قیچی روی میز را خاراند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Parking too close to the fence, she scratched the paint on her car.
[ترجمه ساناز] او با پارک کردن بسیار نزدیک به حصار، باعث خراش برداشتن رنگ ماشینش شد.|
[ترجمه شان] چون خیلی نزدیک به نرده ها پارک کرد موجب خراشیدگی رنگ ماشینش شد.|
[ترجمه گوگل] خیلی نزدیک به نرده پارک کرد و رنگ ماشینش را خراشید[ترجمه ترگمان] پارکینگ کنار نرده ایستاد و رنگ ماشینش را خاراند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (of something sharp) to mark or damage the surface of.
- The branches scratched the car as it made its way through the woods.
[ترجمه گوگل] شاخه ها ماشین را در حالی که از جنگل عبور می کرد خراشیدند
[ترجمه ترگمان] همچنان که راه خود را در میان جنگل پیش می گرفت، شاخه ها اتومبیل را چنگ می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همچنان که راه خود را در میان جنگل پیش می گرفت، شاخه ها اتومبیل را چنگ می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to scrape or dig at with the nails or claws.
• مترادف: itch
• مشابه: chafe, claw, gouge, rub, scrabble, scrape, slash
• مترادف: itch
• مشابه: chafe, claw, gouge, rub, scrabble, scrape, slash
- I scratched the mosquito bite on my arm.
[ترجمه ریدم رو اقبال] من نیش پشه روی دستم را خارانده ام|
[ترجمه شان] من جای نیش پشه را بر بازویم خاراندم.|
[ترجمه گوگل] نیش پشه را روی بازویم خاراندم[ترجمه ترگمان] نیش پشه را روی بازویم چنگ زدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The cat scratched the living room carpet.
[ترجمه نگارین] گربه فرش اتاق را خراشید|
[ترجمه شان] گربه فرش اتاق نشیمن را خراشید.|
[ترجمه گوگل] گربه فرش اتاق نشیمن را خراشید[ترجمه ترگمان] گربه فرش اتاق نشیمن را خاراند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to cancel (something written) by drawing a line through or scribbling over (often fol. by out).
• مترادف: cross out, delete, expunge
• مشابه: cancel, cross, cut, edit out, erase, excise, omit, rub out
• مترادف: cross out, delete, expunge
• مشابه: cancel, cross, cut, edit out, erase, excise, omit, rub out
• (5) تعریف: to withdraw (an entry) from a competition or race.
• مشابه: cancel, default, disqualify, eliminate, nullify, rule out, scotch, withdraw
• مشابه: cancel, default, disqualify, eliminate, nullify, rule out, scotch, withdraw
• (6) تعریف: to write or draw hastily or illegibly; scrawl.
• مترادف: scrawl, scribble
• مشابه: doodle
• مترادف: scrawl, scribble
• مشابه: doodle
- The doctor scratched out a prescription.
[ترجمه گوگل] دکتر نسخه ای را خراش داد
[ترجمه ترگمان] دکتر نسخه را خاراند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دکتر نسخه را خاراند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: to make barely enough for (a living) (usu. fol. by out).
• مترادف: eke out
• مشابه: carve, garner, glean, scrape together
• مترادف: eke out
• مشابه: carve, garner, glean, scrape together
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to use the nails or claws to dig, scrape, or tear.
• مترادف: claw
• مشابه: dig, gouge, scrabble, scrape, slash, tear
• مترادف: claw
• مشابه: dig, gouge, scrabble, scrape, slash, tear
• (2) تعریف: to attempt to relieve itching by scraping one's skin.
• مترادف: itch
• مشابه: rub
• مترادف: itch
• مشابه: rub
• (3) تعریف: to succeed only with difficulty; earn or save barely enough to live (often fol. by by).
• مترادف: make do, scrape by, squeak by
• مشابه: manage, survive
• مترادف: make do, scrape by, squeak by
• مشابه: manage, survive
• (4) تعریف: to withdraw or be withdrawn from a competition, race, or the like.
• مترادف: withdraw
• مشابه: default, foul out
• مترادف: withdraw
• مشابه: default, foul out
• (5) تعریف: in certain games, to earn no points in a given play or round.
• مشابه: scribble
• مشابه: scribble
اسم ( noun )
عبارات: from scratch
عبارات: from scratch
• (1) تعریف: a mark or slight injury caused by rubbing against something sharp.
• مترادف: abrasion, graze, nick, scrape
• مشابه: score
• مترادف: abrasion, graze, nick, scrape
• مشابه: score
• (2) تعریف: the act or process of scratching.
• مترادف: abrasion, rasp, scrape
• مترادف: abrasion, rasp, scrape
• (3) تعریف: a scraping or grating sound.
• مترادف: rasp, scrape
• مشابه: creak
• مترادف: rasp, scrape
• مشابه: creak
• (4) تعریف: in pool or billiards, a shot that results in a penalty, esp. when the cue ball jumps the cushion or enters a pocket.
• (5) تعریف: in certain games, a score of zero points in a given play or round.
• (6) تعریف: a contestant that has been withdrawn from a competition or race.
• (7) تعریف: (slang) money.
• مترادف: bread, dough, green
• مترادف: bread, dough, green
صفت ( adjective )
مشتقات: scratcher (n.)
مشتقات: scratcher (n.)
• (1) تعریف: used for short notes, drafts, or doodling.
• مشابه: draft
• مشابه: draft
- She did the calculations quickly on scratch paper.
[ترجمه حسینعلی صفی] اوسریع محاسبات را روی کاغذ چرکنویس انجام داد|
[ترجمه گوگل] او محاسبات را به سرعت روی کاغذ خراش انجام داد[ترجمه ترگمان] او محاسبات را به سرعت روی کاغذ باطله انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (informal) collected hastily and haphazardly; randomly chosen; thrown together.
• مشابه: haphazard, impromptu, improvised, random, spontaneous
• مشابه: haphazard, impromptu, improvised, random, spontaneous
- a scratch soccer team
[ترجمه گوگل] یک تیم فوتبال اسکرچ
[ترجمه ترگمان] یک تیم فوتبال آمریکایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک تیم فوتبال آمریکایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: in baseball, indicating a lucky hit, esp. a single.
جمله های نمونه
1. scratch marks on the child's knees
نشانه های خراشیدگی بر زانوهای بچه
2. scratch paper
کاغذ چرکنویس
3. scratch (something) away (or off)
(با ساییدن) زدودن
4. scratch about (for something)
(با کاویدن و غیره) دنبال چیزی گشتن
5. scratch one's head
از شدت تعجب یا گیجی یا ندانم کاری سر خود را خاراندن
6. scratch something out of something
(با مداد پاک کن یا خراشاندن) حذف کردن،پاک کردن،زدن
7. scratch something up
کاویدن و درآوردن
8. scratch the surface
به طور سطحی انجام دادن
9. a scratch football team
تیم فوتبال با عجله تشکیل شده
10. to scratch a match on a wall
کبریت را به دیوار کشیدن
11. to scratch the rust off the pipe
لوله را ساییدن و زنگ زدگی آن را زدودن
12. from scratch
1- از آغاز،از اول 2- از هیچ،بدون پول یا منابع
13. you scratch my back and i'll scratch yours
اگر تو به من کمک کنی من هم به تو کمک خواهم کرد
14. there were scratch marks all over the wall
جای خراشیدگی همه ی دیوار را پوشانده بود.
15. start from scratch
از هیچ شروع کردن
16. up to scratch
1- آماده ی آغاز کردن 2- در حد مورد قبول
17. escape without a scratch
اصلا صدمه نخوردن،بی آسیب جان به در بردن
18. she asked her mother to scratch her back
از مادرش خواهش کرد که پشت او را بخاراند.
19. don't vex the cat; it might scratch you
سربه سر گربه نگذار; ممکن است تو را چنگ بزند.
20. don't go close to the rose bush, you'll scratch yourself
نزدیک بته ی گل نرو،خراشیده خواهی شد.
21. Scratch a Russsian, and you('ll) find a Tartar.
[ترجمه گوگل]یک روسی را بخراشید و یک تارتار پیدا خواهید کرد
[ترجمه ترگمان]a را کنار بگذار و شما هم یک تاتار را پیدا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]a را کنار بگذار و شما هم یک تاتار را پیدا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
22. Scratch my back and I'll scratch yours.
[ترجمه شان] پشت مرا بخاران ، و من هم پشت شما را خواهم خاراند.|
[ترجمه گوگل]پشتم را بخراش و من پشت تو را خواهم خاراند[ترجمه ترگمان]دست ازسر من بردار و من هم مال تو رو می گیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
23. Scratch the subject of defence and acronyms, abbreviations, and buzzwords fly out.
[ترجمه گوگل]موضوع دفاع را خراش دهید و کلمات اختصاری، اختصارات و کلمات کلیدی به بیرون در می آیند
[ترجمه ترگمان]سوژه دفاع و واژه های اختصاری، اختصارات و buzzwords را کنار بکشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]سوژه دفاع و واژه های اختصاری، اختصارات و buzzwords را کنار بکشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
24. We had to scratch two players from the team because of damaged knee joints.
[ترجمه گوگل]ما مجبور شدیم دو بازیکن تیم را به دلیل آسیب دیدگی مفاصل زانو خراش دهیم
[ترجمه ترگمان]ما مجبور شدیم تا دو بازیکن از تیم را از دست بدهیم، به دلیل اینکه مفصل مفصل زانو زده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ما مجبور شدیم تا دو بازیکن از تیم را از دست بدهیم، به دلیل اینکه مفصل مفصل زانو زده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
25. That cat will scratch you with its claws.
[ترجمه گوگل]آن گربه شما را با چنگال هایش خواهد خراشید
[ترجمه ترگمان]این گربه تو رو با پنجه هاش می ریزه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این گربه تو رو با پنجه هاش می ریزه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
26. Is her schoolwork up to scratch?
[ترجمه گوگل]آیا تکالیف او در مدرسه آماده است؟
[ترجمه ترگمان]درس دادن تکالیف مدرسه است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]درس دادن تکالیف مدرسه است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
27. Don't worry, it's only a scratch .
[ترجمه گوگل]نگران نباشید، این فقط یک خراش است
[ترجمه ترگمان]نگران نباش، فقط یک خراشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]نگران نباش، فقط یک خراشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
28. There'll be the devil to pay if you scratch my car!
[ترجمه گوگل]اگر ماشین مرا خراش دهید، شیطان باید پول بدهد!
[ترجمه ترگمان]اگر ماشین مرا خراش بدهی، شیطان خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]اگر ماشین مرا خراش بدهی، شیطان خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
29. I hope you are not going to scratch me.
[ترجمه گوگل]امیدوارم منو خراش ندی
[ترجمه ترگمان]امیدوارم که مرا scratch
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]امیدوارم که مرا scratch
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
30. Ben built the shed from scratch.
[ترجمه گوگل]بن سوله را از ابتدا ساخت
[ترجمه ترگمان]بن اون آلونک رو از اول درست کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]بن اون آلونک رو از اول درست کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
خدشه (اسم)
loss, scratch, damage, flaw
چرک نویس (اسم)
scratch, proof, draft, scratchpad
تراش (اسم)
scratch, shaving, shave, excoriation, rasure, exfoliation
خراش (اسم)
abrasion, attrition, scratch, scrape, scuff, graze, rift, chafe, chap, scab, scotch
قلم زدن (فعل)
scratch, cancel, etch, enchase, engrave
خراشیدن (فعل)
erase, scratch, scrape, graze, chafe, scrub, glance, scab, rase
خارش کردن (فعل)
scratch, itch, tickle
خراش دادن (فعل)
scratch, scrub, rase
خاراندن (فعل)
scratch, scrape
خراشاندن (فعل)
scratch, scrape
خط زدن (فعل)
scratch
تخصصی
[سینما] خراش / خش
[کامپیوتر] چرکنویس ؛ خط زدن ؛ پاک کردن ؛ خراش ؛ حذف کردن
[مهندسی گاز] خراش، خراشیدن
[نساجی] خراشیدن - خراش
[ریاضیات] خراشیدن، خش، خط انداختن، سایش، ساییدن، خراشیدگی
[کامپیوتر] چرکنویس ؛ خط زدن ؛ پاک کردن ؛ خراش ؛ حذف کردن
[مهندسی گاز] خراش، خراشیدن
[نساجی] خراشیدن - خراش
[ریاضیات] خراشیدن، خش، خط انداختن، سایش، ساییدن، خراشیدگی
به انگلیسی
• scrape, abrasion; cut, small laceration; grating sound produced by scratching; scrawl, scribble; score of zero; starting line for a race; cash, money (slang)
scrape, rub; make a small cut or laceration; scrape with the fingernails to relieve an itch; make a grating sound; scribble, scrawl; achieve or obtain with difficulty; delete, cross out
if a sharp object scratches you, it rubs against your skin, cutting you slightly.
if you scratch an object, you accidentally make small cuts on it.
scratches on someone or something are small cuts or marks.
if you scratch a part of your body or scratch yourself, you rub your fingernails against your skin because it is itching.
if someone scratches from a race in which they had been entered or if they are scratched from it, they do not take part in it.
if you say that someone is scratching their head, you mean that they are thinking hard and trying to solve a problem.
if you do something from scratch, you do it without making use of anything that has been done before.
if something is not up to scratch, it is not good enough.
if you only scratch the surface of a problem or subject, you deal with it in some way, but not enough to solve or understand it fully.
scrape, rub; make a small cut or laceration; scrape with the fingernails to relieve an itch; make a grating sound; scribble, scrawl; achieve or obtain with difficulty; delete, cross out
if a sharp object scratches you, it rubs against your skin, cutting you slightly.
if you scratch an object, you accidentally make small cuts on it.
scratches on someone or something are small cuts or marks.
if you scratch a part of your body or scratch yourself, you rub your fingernails against your skin because it is itching.
if someone scratches from a race in which they had been entered or if they are scratched from it, they do not take part in it.
if you say that someone is scratching their head, you mean that they are thinking hard and trying to solve a problem.
if you do something from scratch, you do it without making use of anything that has been done before.
if something is not up to scratch, it is not good enough.
if you only scratch the surface of a problem or subject, you deal with it in some way, but not enough to solve or understand it fully.
پیشنهاد کاربران
ابتدا - شروع یک چیزی
گوشه ای، شمه ای
!!don't scratch your mosquito bites
جای نیش پشه را نخاران!
جای نیش پشه را نخاران!
عوض کردن — جابه جا کردن
ابتدا و اولِ خط
1 - خاراندن
2 - خراشیدن
prisoners scratched their names on the walls
3 - خط انداختن
sorry ive scratched your car
4 - cross out خط زدن، قلم زدن
i scratched his name from tha list
from scratch از صفر، از هیچ
you scratch my back and ill scratch yours تحت الفظیش میشه پشتم و بخارونی پشتت و میخارونم یعنی کمکم کنی کمکت میکنم
2 - خراشیدن
prisoners scratched their names on the walls
3 - خط انداختن
sorry ive scratched your car
4 - cross out خط زدن، قلم زدن
i scratched his name from tha list
from scratch از صفر، از هیچ
you scratch my back and ill scratch yours تحت الفظیش میشه پشتم و بخارونی پشتت و میخارونم یعنی کمکم کنی کمکت میکنم
I'm scratching my eye دارم چشمم رو میخارونم
Scratch به معنی خش افتادن مخصوصا پنجه ی گربه
. This is the cat who scratched me
●آن گربه من را چنگ زد.
●آن گربه من را خراشید.
●آن گربه به من پنجه زد.
●آن گربه من را چنگ زد.
●آن گربه من را خراشید.
●آن گربه به من پنجه زد.
assembled or made from whatever is available, and so unlikely to be of the highest quality.
draft
کشیده شدن
( گویش تهرانی ) رج زدن ، با بی دقتی نوشتن
You scratch my back I scratch your back
معادل فارسیش میشه از هر دست بدی از همون دست پس میگیری
معادل فارسیش میشه از هر دست بدی از همون دست پس میگیری
scratch
a mark or cut made by something sharp
sentence:
The scratches on her face are reminiscent of that horrible incident
خراش های روی صورت او یاداور ان حادثه ی وحشتناک است.
a mark or cut made by something sharp
sentence:
The scratches on her face are reminiscent of that horrible incident
خراش های روی صورت او یاداور ان حادثه ی وحشتناک است.
I started from scratch
من از صفر شروع کردم
من از صفر شروع کردم
از اول. ابتدا
در عامیانه به معنای پول هم هست
he was working to get some scratch
he was working to get some scratch
حذف کردن، پاک کردن، کناره گیری، حذف بازیگر، انجام خطا خطا ( بیلیارد ) ، سریع پارو زدن موج سوار برای رسیدن به موج خطا کردن ( پرش ) ، خراشیدن، خاراندن، خط زدن، قلم زدن، خراش، تراش، چرکنویس، علوم مهندسی: خراش، کامپیوتر: چرکنویس، ورزش: سریع پارو زدن موج سوار برای رسیدن به موج خطا کردن
start from scratch
بشکلیدن.
پشکلیدن. [ پ ِ ک ِ دَ ] ( مص ) بناخن و سرانگشت رخنه کردن. ( برهان قاطع در لفظ پشکلید ) . رجوع به بشکلیدن شود.
پشکلیدن. [ پ ِ ک ِ دَ ] ( مص ) بناخن و سرانگشت رخنه کردن. ( برهان قاطع در لفظ پشکلید ) . رجوع به بشکلیدن شود.
مبتدی، مقدماتی
سوهان کشیدن ناخن
( . n ) : خراش، خط
( . v ) : خراش انداختن، خط انداختن
( . v ) : خراش انداختن، خط انداختن
ناخنک زدن
از ابتدا
خاراندن
استفاده از مواد تازه به جای مواد کهنه هم معنی میده
خاراندن
استفاده از مواد تازه به جای مواد کهنه هم معنی میده
اسم یک نرم افزار برنامه نویسی ساده
این کلمه معنی نوشتن میده هنگامی که با کلمه تخته سیاه باشه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : scratch
✅️ اسم ( noun ) : scratch
✅️ صفت ( adjective ) : scratch / scratchy
✅️ قید ( adverb ) : _
✅ فعل ( verb ) : scratch
✅️ اسم ( noun ) : scratch
✅️ صفت ( adjective ) : scratch / scratchy
✅️ قید ( adverb ) : _
اسکراچ / اسکرچ