پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٣,٦٠٤)
🔸 **معادل فارسی**: - فرسوده / ویرانه / مندرس / در حال ریزش - در زبان محاوره ای: **کلنگی** ( برای ساختمان ها ) ، **ژنده**، **پوسیده** __________ ...
🔹 واژه: **Beat - up** ( اسم – محاوره ای / توصیفی / خشونت بار / روایی ) _______________________________ 🔸 معادل فارسی: کتک کاری / درگیری فیزیکی ...
حتماً، حسین جان! اینم واژه ی **run - down** به عنوان اسم ( noun ) با ساختار کامل، دقیقاً مطابق با الگوی مورد علاقه ات: _____________________________ ...
🔸 معادل فارسی: جنگ فرسایشی / نبرد تحلیل برنده / درگیری با هدف تضعیف تدریجی در زبان محاوره ای: جنگی که طرفا همدیگه رو کم کم خسته و ضعیف می کنن، جن ...
🔸 معادل فارسی: جنگ طولانی مدت / نبرد فرسایشی / درگیری ممتد در زبان محاوره ای: جنگی که تموم نمی شه، جنگ کش دار، درگیری بی پایان، جنگ فرسایشی ____ ...
🔸 معادل فارسی: شرطی کردن سگ ها / تربیت تدریجی رفتاری / ایجاد واکنش های آموخته شده در زبان محاوره ای: سگ رو شرطی کردن، یادش دادن که با یه نشونه کا ...
🔸 معادل فارسی: اعتراض محترمانه / مخالفت محتاطانه / ابراز تردید در زبان محاوره ای: با احترام مخالفت کرد، گفت نه ولی مؤدبانه، یه جورایی نپذیرفت __ ...
🔸 معادل فارسی: درگیر چیزی فراتر از توان شدن / گرفتار موقعیتی پیچیده تر از ظرفیت خود در زبان محاوره ای: افتاده تو دردسری که از پسش برنمیاد، خودشو ...
🔸 معادل فارسی: بیش از حد مسئولیت پذیرفتن / خود را درگیر کارهای زیاد کردن در زبان محاوره ای: زیادی کار ریخته سر خودش، خودشو خفه کرده با مسئولیت، ا ...
🔸 معادل فارسی: بیش از توان خود مسئولیت پذیرفتن / لقمه بزرگ تر از دهان برداشتن، با یک دست چند تا هندوانه برداشتن در زبان محاوره ای: خودشو انداخت ت ...
🔸 معادل فارسی: در اختیار کسی / قابل استفاده برای فرد / تحت فرمان یا کنترل در زبان محاوره ای: هرچی بخواد در اختیارشه، می تونه ازش استفاده کنه، مال ...
🔸 معادل فارسی: با وعده ی دروغین کسی را امیدوار نگه داشتن / وانمود کردن به علاقه مندی / کشاندن کسی به رابطه ای بی هدف در زبان محاوره ای: الکی دل ط ...
🔸 معادل فارسی: سر کسی رو گرم کردن / کسی رو با وعده های توخالی کشوندن / کسی رو الکی امیدوار نگه داشتن در زبان محاوره ای: دستش انداخت، هی وعده داد ...
🔸 معادل فارسی: نوش سلامتی / سخنرانی کوتاه تشریفاتی / پیام احترام در مراسم در زبان محاوره ای: یه نطق کوتاه برای احترام، یه پیام رسمی وسط شام، یه ج ...
🔸 معادل فارسی: با دقت و وسواس / با تلاش آگاهانه / با تمرکز عمدی در زبان محاوره ای: عمداً حواسش بود، با دقت زیاد، با وسواس خاص، حساب شده ________ ...
🔸 معادل فارسی: حمله ی جذابیت / عملیات دل ربایی / موج لبخند و جلب نظر در زبان محاوره ای: حمله ی ناز و لبخند، موج زبون بازی، سیاست ناز و ادا، دل بر ...
کِجول ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: با چرب زبانی راضی کردن / با ناز و نوازش وادار کردن / با زبان خوش قانع کردن در زبان ...
مَگَس پَران چشم ( Eye Floaters ) به ذرات کوچک یا سایه های شناوری گفته می شود که در داخل چشم به ویژه در مایع زجاجیه وجود دارند و وقتی به یک زمینه روشن ...
🔸 معادل فارسی: شکوه و جلال تشریفاتی / نمایش پرزرق وبرق / مراسم پرشکوه و رسمی در زبان محاوره ای: ریخت وپاش مجلسی، دنگ وفنگ تشریفاتی، مراسم پر زرق ...
🔸 معادل فارسی: بلای اجتماعی / آفت ویرانگر / مصیبت فراگیر در زبان محاوره ای: یه فاجعه ست، یه درد بزرگه، یه بلای جون گیر، یه آفت خطرناک __________ ...
🔸 معادل فارسی: گروگان گرفتن کارکنان / نگه داشتن پرسنل به زور / تحت کنترل گرفتن نیروها ________________________________________ 🔸 تعریف در بافت ...
اَرِست اَفیدِیوِت ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: اظهارنامه ی بازداشت / گزارش رسمی بازداشت / سند قضایی بازداشت در زبان م ...
🔸 معادل فارسی: ابلاغ حکم به مظنون / ارائه ی رسمی سند قضایی به مظنون در زبان محاوره ای: حکم رو دادن به مظنون، رفتن سراغ مظنون با حکم، حکم رو بهش ت ...
🔸 معادل فارسی: فروکش کردن / آرام گرفتن / کاهش یافتن در زبان محاوره ای: آروم شد، خوابید، شدت ش کم شد، فروکش کرد _________________________________ ...
🔸 معادل فارسی: پرسه زدن با قصد حمله / کمین کردن در حرکت / بی صدا گشتن برای شکار در زبان محاوره ای: یواش یواش می چرخید، دنبال شکار می گشت، بی سروص ...
🔸 معادل فارسی: پنهان بودن در / کمین کردن در / درون چیزی کمین داشتن در زبان محاوره ای: یه چیزی توش قایم شده، یه خطر تو دلش هست، یه تهدیدی توش کمین ...
🔸 معادل فارسی: حکم قضایی بازداشت / حکم جلب صادرشده از سوی قاضی در زبان محاوره ای: حکم جلب دادگاه، قاضی دستور بازداشت داده، حکم گرفتن برای دستگیری ...
🔸 معادل فارسی: ابلاغ حکم قضایی / ارائه حکم بازرسی یا بازداشت / اجرای حکم رسمی در زبان محاوره ای: حکم دادن، حکم رو بردن، حکم قضایی رو اجرا کردن _ ...
سندروم پای بی قرار ( Restless Legs Syndrome یا RLS ) یک اختلال عصبی است که باعث تمایل شدید و تقریباً غیرقابل مقاومت برای حرکت دادن پاها در هنگام استر ...
سندروم پای بی قرار ( Restless Legs Syndrome یا RLS ) یک اختلال عصبی است که باعث تمایل شدید و تقریباً غیرقابل مقاومت برای حرکت دادن پاها در هنگام استر ...
🔸 معادل فارسی: دهک / یک دهم جمعیت / بخش ده درصدی از توزیع در زبان محاوره ای: اون ده درصد پایین، طبقه ی خیلی ضعیف، ته جدول درآمدی _______________ ...
🔸 معادل فارسی: وابسته کردن / متصل کردن / محدود کردن در زبان محاوره ای: بسته ست به، گره خورده به، وصل شده به، وابسته ست به ______________________ ...
اقتصاد یا بهبود اقتصادی به شکل K - shaped economy یا K - shaped recovery به وضعیتی گفته می شود که پس از رکود ( افت اقتصادی ) ، بخش های مختلف اقتصاد ب ...
ح 🔸 معادل فارسی: افزایش قابل توجه / رشد پایدار / سود محکم در زبان محاوره ای: یه رشد خوب، یه سود درست و حسابی، افزایش قابل قبول _________________ ...
🔸 معادل فارسی: به آرامی ادامه دادن / پیش رفتن با ثبات / حرکت کردن با ریتم کند ولی پیوسته در زبان محاوره ای: یواش یواش داره پیش می ره، آروم ولی پی ...
🔸 معادل فارسی: کم رمق / بی فروغ / ضعیف / بی هیجان / بی انرژی در زبان محاوره ای: بی جون، بی حال، بی هیجان، افتضاح، ضعیف، چنگی به دل نمی زنه _____ ...
🔸 معادل فارسی: حمله ی آتش افروزی / حمله ی عمدی با آتش / آتش سوزی عمدی در زبان محاوره ای: آتش زدن عمدی، آتیش سوزی برنامه ریزی شده، حمله با آتیش _ ...
🔸 معادل فارسی: تماس گرفتن / مراجعه کردن / درخواست نظر کردن در زبان محاوره ای: رفتن سراغشون، پرسیدن نظرشون، خواستن جواب بدن _____________________ ...
سندروم گیلن باره ( Guillain - Barr� Syndrome یا GBS ) یک اختلال نادر و جدی سیستم عصبی است که در آن سیستم ایمنی بدن به اشتباه به غلاف میلین اعصاب محیط ...
🔸 معادل فارسی: رفت و آمد دوستانه داشتن / صمیمی شدن / معاشرت کردن ( با بار مثبت یا منفی بسته به بافت ) در زبان محاوره ای: بُر خورد باهاشون، گرم گر ...
آمنیپِتِنت ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: همه توان / قادر مطلق / دارای قدرت بی نهایت در زبان محاوره ای: همه چیز بلد، ق ...
🔸 معادل فارسی: وحشت زده کردن / منزجر کردن / شوکه کردن / بهت زده کردن ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( احساسی – شوک ...
( استعاری – صفت ) : نقش مؤثر یا کلیدی در تحقق یک هدف یا تغییر در زبان محاوره ای: خیلی مؤثر بود، نقش کلیدی داشت مثال: She was instrumental in launchi ...
🔸 معادل فارسی: رستوران / غذاخوری / محل سرو غذا در زبان محاوره ای: جای غذا، رستوران کوچیک، فست فود، غذاخوری، محل خورد و خوراک ___________________ ...
🔸 **معادل فارسی**: **اتفاق محض** / **تصادف پیشامدی** در زبان محاوره ای: اتفاق بختکی، همنشینی تصادفی، رخداد ناخواسته ____________________________ ...
🔸 **معادل فارسی**: **باندباز** / **قاچاقچی سازمان یافته** در زبان محاوره ای: گنده لات، باجگیر حرفه ای، تبهکار سیستماتیک ________________________ ...
مخفف **"opposite the editorial page"** ( مخالف صفحه سرمقاله ) 🔸 معادل فارسی: **مقاله دیدگاهی** / **نوشتار تحلیلی - انتقادی** در زبان محاوره ای: ...
🔸 معادل فارسی: **ورود کردن به** / **دخالت کردن در** / **شروع چالش برانگیز** در زبان محاوره ای: پا گذاشتن توی گِل، شیرجه زدن در ماجرا، دست و پا زد ...
🔸 معادل فارسی: **به کار بستن** / **اعمال کردن** / **مهارت در استفاده** در زبان محاوره ای: چکش کاری کردن، دست به کار شدن، گرداندن ( مثل قدرت ) __ ...