پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢١,٣٤٢)

بازدید
١٢,٤٣٠
پیشنهاد
٠

مثال؛ "He comes across as very confident in interviews. " ( او در مصاحبه ها بسیار بااعتمادبه نفس به نظر می رسد. ) "She came across as rude, but she ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

📌 تلفظ: /ˈhɪp. nə. taɪ. zɪŋ/ ( هیپ نُتایزینگ ) جذب کامل توجه کسی به گونه ای که مسحورکننده یا شبیه به هیپنوتیزم باشد؛ ایجاد حالت هیپنوتیزم. مترادف؛ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

📌 تلفظ: /ɪˈn�m. ɚɪŋ/ ( اِنَمِرینگ ) ایجاد احساس تحسین یا عشق عمیق در کسی؛ دلربا یا فریبنده. مترادف؛ captivating, charming, alluring, mesmerizing, ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

نادیده گرفته شدن یا فراموش شدن به دلیل آشفتگی، حواس پرتی، یا تعداد زیاد اولویت های رقابتی. مترادف؛ overlooked, ignored, forgotten, neglected, buried ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

غرق شدن در کارها، وظایف زیاد داشتن داشتن حجم زیادی از وظایف یا مسئولیت ها، به گونه ای که مدیریت آن دشوار باشد. مترادف؛ be buried in work, be drownin ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

بی انرژی بودن، از پا افتادن ادامه دادن به کار یا فعالیت در حالی که بسیار خسته، فرسوده، یا فاقد منابع لازم هستید. مترادف؛ run on fumes, be drained, b ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

کسی را بسیار خسته و فرسوده کردن، معمولاً با دادن کار زیاد یا درخواست تلاش بیش از حد. مترادف؛ exhaust, wear out, tire out, drain, overwork مثال؛ "The ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

هیجان زده شدن، لذت بردن مترادف؛ enjoy, relish, take pleasure in, get a kick out of, be thrilled by مثال؛ "She gets a thrill out of riding roller coas ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با اشتیاق و علاقه چیزی را پذیرفتن یا از آن لذت بردن. مترادف؛ relish, soak up, absorb, devour, embrace مثال؛ "She lapped up the praise from her colle ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حسابی خوش گذراندن، لذت بردن مترادف؛ let one’s hair down, whoop it up, make whoopee, push the boat out, paint the town red مثال؛ "We had a ball at th ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لذت بردن، کیف کردن از چیزی بسیار لذت بردن یا آن را سرگرم کننده و هیجان انگیز یافتن. مترادف؛ enjoy, love, relish, take pleasure in, have fun with مثا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

📌 تلفظ: /ˈjuː. lə. dʒaɪz/ ( یولُجایز ) مترادف؛ extol, laud, acclaim, glorify, praise مثال؛ "He was eulogized as a visionary leader at his funeral. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

📌 تلفظ: /əˈɡr�n. daɪz/ ( اَگرَندایز ) بزرگ جلوه دادن، افزایش دادن افزایش قدرت، مقام، یا ثروت کسی یا چیزی؛ بزرگ جلوه دادن چیزی بیش از آنچه واقعیت دا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

📌 تلفظ: /rɪˈvɪr/ ( ری وِیر ) مترادف؛ respect, admire, esteem, appreciate, cherish مثال؛ "Many cultures revere their ancestors and honor their tradi ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حفظ یا ثبت کردن چیزی به عنوان مقدس، مهم، یا قانونی. مترادف؛ preserve, protect, cherish, uphold, safeguard مثال؛ "The right to free speech is enshrin ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

📌 تلفظ: /ˈlaɪ. ə. naɪz/ ( لای اِن آیز ) بزرگ جلوه دادن، ستایش کردن بزرگ جلوه دادن یا ستایش کردن کسی، به گونه ای که مانند یک شخصیت مشهور یا مهم با ا ...

پیشنهاد
٠

ستایش بیش از حد، تحسین کورکورانه تحسین یا دوست داشتن کسی به حدی که هیچ نقصی در او نبینید. مترادف؛ idolize, worship, glorify, overpraise, put on a pe ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

احترام عمیق گذاشتن، شگفت زده شدن نگاه کردن به کسی یا چیزی با احترام عمیق، تحسین، یا شگفت زدگی. مترادف؛ revere, admire, venerate, respect, be in awe ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

📌 تلفظ: /ˈ�dʒ. ə. leɪt/ ( اَج - اِ - لِیت ) **Adulate** ( فعل ) به معنای **تحسین یا تمجید بیش از حد و اغلب چاپلوسانه از کسی** است، به طوری که این ت ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نکته ی اصلی، درس مهم مهم ترین نکته یا درس گرفته شده از یک بحث، ارائه، یا تجربه. مترادف: main point, essential insight, core message, critical findi ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

Acupuncture ( ACP ) معمولاً به سوزن درمانی اشاره دارد، که یک روش درمانی سنتی چینی است که شامل وارد کردن سوزن های نازک در نقاط خاصی از بدن برای تعدیل ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماجراجویی بی پروا، خطرپذیری تمایل به پذیرش خطر در زمینه های کسب وکار، سیاست یا امور نظامی، معمولاً به شکلی بی پروا یا شتاب زده. مترادف؛ recklessness ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرتب و شیک کردن یا بهبود ظاهر کسی یا چیزی. مترادف؛ spruce up, smarten up, tidy up, freshen up, polish, refine مثال؛ "He decided to spiff up his ward ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1 - ( عامیانه، غیررسمی ) تغییر یا تزئین چیزی برای جذاب تر و چشمگیرتر شدن. 2 - ( تحقیرآمیز، توهین آمیز ) سوءاستفاده از فردی برای منافع شخصی، معمولاً ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

**Soup up** یک عبارت عامیانه در زبان انگلیسی است که به معنای **تقویت کردن، بهبود دادن، یا ارتقاء دادن چیزی به ویژه از نظر قدرت یا کارایی** است. این ع ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

High - flyer فردی که موفقیت زیادی کسب کرده یا پتانسیل بالایی برای موفقیت دارد، به ویژه در زمینه های تحصیلی یا کسب وکار. مترادف؛ achiever, go - gette ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

📌 تلفظ: /ˌdiːˈɛskə. leɪt/ ( دی - اِسکِلِیت ) کاهش دادن شدت یک درگیری، وضعیت، یا تنش؛ کمتر کردن خطر یا دشواری یک موقعیت. تنش زدایی کردن مترادف؛ dim ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

📌 تلفظ: /ˈmɒlɪfaɪ/ ( مالی فای ) مترادف: appease, placate, pacify, conciliate, allay, assuage, alleviate, mitigate, ease مثال؛ "Nature reserves wer ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

/ˈdɛdən/ ( دِدِن ) کاهش شدت یا قدرت چیزی؛ بی حس کردن یا کم کردن اثر یک احساس، نیرو یا انرژی. مترادف: numb, stifle, dull, blunt, suppress, desensiti ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

/ˈp�liˌeɪt/ ( پَلـی اِیت ) کاهش شدت یا تسکین دادن چیزی بدون از بین بردن علت اصلی؛ پنهان کردن جدیت یک موضوع؛ تعدیل یا کاهش ناراحتی و دشواری. مترادف: ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاهش شدت، ملایم تر کردن یا تعدیل چیزی، چه در صدا، رنگ، گفتار یا رفتار. مترادف: subdue, soften, lighten, dim, mute, moderate, modify, temper مثال؛ "H ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1 - مربوط به بیزانس، امپراتوری بیزانس، یا کلیسای ارتدکس شرقی. 2 - سبک هنری و معماری پرزرق وبرقی که در امپراتوری بیزانس شکل گرفت و به ایتالیا، روسیه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

پیچیده سازی، مبهم سازی عملی که باعث می شود چیزی مبهم، نامفهوم یا پیچیده شود. این اصطلاح می تواند به سردرگمی عمدی در ارتباطات یا فرآیندهای فنی مانند ب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

**Perplexity AI** یک موتور جستجوی هوش مصنوعی است که بر پایه مدل های زبانی کار می کند و تلاش می کند پاسخ های دقیق و مستقیم به پرسش های کاربران ارائه د ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نمایش مضحک، مراسم نمایشی اجرای نمایشی توسط بازیگران دوره گرد یا مراسمی مضحک و پر زرق وبرق. مترادف: dumb show, pantomime, spectacle, farce, charade م ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حرف های بیهوده، وقت تلف کردن همچنین می تواند به اتلاف وقت بر روی مسائل کم اهمیت دلالت کند. مترادف: nonsense, triviality, foolishness, drivel, balder ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شامانیسم مجموعه ای از اعتقادات و رویه های مذهبی و جادویی است که در جوامع غیرمتمدن و ابتدایی رواج دارد و شامل توانایی تشخیص، درمان و گاهی ایجاد بیماری ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1 - زیاد کردن ( شدت، صدا، فشار و. . . ) ( مثال: صدای موسیقی رو زیاد کن = Crank up the music! ) 2 - روشن کردن یا راه اندازی ( ماشین، سیستم و. . . ) ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1 - ( فنی ) : بنزین با عدد اکتان بالا ( سوخت با کیفیت بالا و مقاوم در برابر احتراق زودهنگام ) 2 - ( مجازاً ) : پرانرژی، پرهیجان، شدید، پرقدرت ( مثا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1 - بزرگ کردن ( فرزند ) → مراقبت و تربیت کودک تا رسیدن به بلوغ ( مثال: او را پدربزرگ و مادربزرگش بزرگ کردند. ) 2 - مطرح کردن موضوعی → پیش کشیدن یا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تشویق کردن ( با صدا ) ، داد زدن برای دلگرمی دادن ( به ویژه هنگام مسابقه یا تلاش کسی برای موفقیت ) مترادف؛ encourage � support � root for � rally � m ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کارت یادداشت کوچک یا برگه یادداشت تاشو ( برگه ای کوچک و معمولاً زیبا برای نوشتن یادداشت های کوتاه یا پیام های دوستانه ) مترلدف؛ note card � message ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

اسم: ۱. محل اقامت موقت ( به ویژه برای سربازان ) ۲. موقعیت شغلی ( به ویژه در ارتش یا دولت ) ۳. قطعه ای ضخیم از چوب یا فلز ( شمش ) فعل: اسکان دادن، ج ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نامه عاشقانه ( یادداشتی که احساسات عاطفی و عاشقانه را منتقل می کند ) مترادف؛ love letter � romantic note � valentine � amorous message مثال؛ He foun ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1 - تجمع یا انباشت چیزهای متنوع: به معنای مجموعه ای از اجزای مختلف که کنار هم قرار گرفته اند، اغلب بدون نظم خاص. مثال: "The city is a conglomeration ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عبارت **"take as gospel"** یک اصطلاح رایج در زبان انگلیسی است که به معنای **کاملاً باور کردن چیزی بدون شک و تردید** است. وقتی می گوییم کسی چیزی را "t ...

پیشنهاد
٠

یک اصطلاح عامیانه در زبان انگلیسی است به معنای **تمام امکانات، ویژگی ها یا جزئیات اضافی و جذاب یک چیز**. این عبارت معمولاً وقتی به کار می رود که بخوا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عبارت **"knock my socks off"** یک اصطلاح عامیانه در زبان انگلیسی است که به معنای **تحت تأثیر قرار گرفتن شدید، شگفت زده شدن یا بسیار خوشحال شدن از چیز ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

### 1. **معنی مجازی ( معمول ترین کاربرد ) :** به معنای **عاشق شدن سریع و شدید** یا **تحت تأثیر قرار گرفتن عمیق و ناگهانی** است. وقتی می گویند کسی "sw ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یک اصطلاح رایج در زبان انگلیسی است که به معنای **یک تجربه یا اتفاق ناگهانی و غیرمنتظره است که باعث ایجاد تأثیر قوی، شوک یا تغییر ناگهانی در وضعیت جسم ...