پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٣,٦١٠)
🔸 معادل فارسی: هم نظر بودن / توافق داشتن / دیدگاه مشترک داشتن در زبان محاوره ای: با هم کنار میایم، نظرامون یکیه، با هم مچیم، اختلاف نظر نداریم 🔸 تع ...
🔸 معادل فارسی: با کسی یا چیزی ارتباط برقرار کردن / حس خوبی داشتن / هم موج بودن / حال کردن با در زبان محاوره ای: باهاش حال می کنم، حسش خوبه، باهاش ار ...
🔸 معادل فارسی: با اون موافق نیستم / اون رو قبول ندارم / همراه نیستم با اون نظر در زبان محاوره ای: من با اون حال نمی کنم / با اون نظر موافق نیستم / ن ...
🔸 معادل فارسی: اون نیست / منظورم اون نبود / اشتباهه / نه، اون درست نیست در زبان محاوره ای: نه بابا، اون نیست / نه دیگه، منظورم اون نبود / اشتباه گرف ...
🔸 معادل فارسی: با احترام مخالفم / اجازه می خوام نظر متفاوتی داشته باشم / دیدگاه متفاوتی دارم در زبان محاوره ای: با عرض معذرت، نظرم فرق می کنه / اجاز ...
🔸 معادل فارسی: در بیشتر موارد / عمدتاً / به طور کلی / در مجموع در زبان محاوره ای: اگه بخوای کلی حساب کنی، بیشتر وقتا، در کل 🔸 تعریف ها: 1. ( تحلی ...
🔸 معادل فارسی: در مقیاس کلی / در تصویر بزرگ تر / در نگاه کلان / در چارچوب کلی امور در زبان محاوره ای: اگه کلی نگاه کنیم، در کل قضیه، تو تصویر بزرگ ت ...
🔸 معادل فارسی: در کل / عمدتاً / به طور کلی / در بیشتر موارد در زبان محاوره ای: در مجموع، بیشتر وقتا، به طور کلی 🔸 تعریف ها: 1. ( عبارت قیدی – رسم ...
عبارت "ham it up" یک اصطلاح عامیانه در زبان انگلیسی است که معنی آن "غلو کردن در بازیگری یا رفتار" است، به طوری که بیشتر برای خنداندن یا جلب توجه انجا ...
کلمه "anticachectic" به معنی ضد کَشَش است. "cachexia" یا کَشَش، یک سندروم یا اختلال پزشکی است که به کاهش شدید و غیرطبیعی وزن بدن، به ویژه کاهش توده ...
کلمه "v1rg1ns" که به این شکل نوشته شده است، معادل عامیانه و حروف جایگزین شده ( leet speak ) برای کلمه انگلیسی "virgins" است. "virgins" به معنی باکر ...
معادل های انگلیسی برای "قر دادن" به متن و سیاق جمله بستگی دارد، اما در حالت کلی می توان این معادل ها را مطرح کرد: - mince ( وقتی به معنی راه رفتن ی ...
Homo sapiens به زبان لاتین به معنای نسان خردمند یا انسان دانا است و گونه ای از پستانداران نخستین است که انسان های امروزی به آن تعلق دارند. این گونه ا ...
🔸 معادل فارسی: سیاست زمین سوخته / همه چیز رو نابود کردن / بدون بازگشت حمله کردن در زبان محاوره ای: زد همه چی رو نابود کرد، دیگه راه برگشتی نذاشت، ه ...
🔸 معادل فارسی: واقعی / اصیل / قسم خورده / به خدا راست می گم در زبان محاوره ای: راستِ راست، به خدا واقعیه، قسم می خورم، جدی جدی 🔸 تعریف ها: 1. ( ص ...
🔸 معادل فارسی: واقعاً تحت تأثیر قرار گرفتم / حسابی شگفت زده شدم / بزن به نام من: تحت تأثیر در زبان محاوره ای: وای، دمت گرم! / خب، من یکی که کف کردم ...
🔸 معادل فارسی: دل خوری مزمن / حس رنجش / عقده / حالت دفاعی دائمی در زبان محاوره ای: همیشه یه چیزی تو دلشه، انگار با همه لج داره، یه جور عقده داره، زو ...
🔸 معادل فارسی: وسواس آزاردهنده / گیر دادن بی مورد / حساسیت بی جا / حرص گرفتن از یه موضوع در زبان محاوره ای: یه چیزی رفته تو جونش، بدجوری گیر داده، ا ...
🔸 معادل فارسی: وسط آمدن / مانع شدن / دخالت کردن / فاصله انداختن در زبان محاوره ای: خودشو انداخت وسط، دخالت کرد، بینشون فاصله انداخت، مزاحم شد 🔸 تعر ...
🔸 معادل فارسی: رمان کوتاه / داستان بلند / داستان میان رده در زبان محاوره ای: یه داستان نه خیلی کوتاه، نه خیلی بلند؛ یه رمان جمع وجور 🔸 تعریف ها: 1. ...
🔸 معادل فارسی: دانش سنتی / افسانه ها / حکمت قومی / روایت های فرهنگی در زبان محاوره ای: قصه های قدیمی، افسانه ها، دانسته های نسل به نسل، داستان های م ...
اَنِک دوت 🔸 معادل فارسی: حکایت / داستان کوتاه / خاطره / روایت شخصی در زبان محاوره ای: یه خاطره بامزه، یه داستان کوچیک، یه روایت شخصی، یه حکایت جالب ...
🔸 معادل فارسی: خیلی ساده ست، عزیزِ من واتسون در زبان محاوره ای: واضحه دیگه! / معلومه! / چیز پیچیده ای نیست 🔸 تعریف ها و کاربرد: 1. بیان سادگی یک م ...
🔸 معادل فارسی: عقب نشینی کردن / سریع ترک کردن / فرار کردن / پا پس کشیدن در زبان محاوره ای: زود زد به چاک، عقب کشید، در رفت، جا زد 🔸 تعریف ها: 1. ...
🔸 معادل فارسی: در رفتن / قِسِر رفتن / پیچوندن / ترک کردن بدون اطلاع در زبان محاوره ای: یهو در رفت، قِسِر رفت، پیچوند، زد به چاک، یواشکی رفت 🔸 تعری ...
🔸 معادل فارسی: با سرعت بیرون پریدن / فرار کردن / ناگهانی بیرون زدن در زبان محاوره ای: یهویی زد بیرون، با عجله در رفت، مثل برق پرید بیرون 🔸 تعریف ها ...
🔸 معادل فارسی: نسیم / کار راحت / آسون / بی دردسر در زبان محاوره ای: یه نسیم ملایم، یه کار آسون، راحت انجام شد، مثل آب خوردن بود 🔸 تعریف ها: 1. ( ...
🔸 معادل فارسی: بی دردسر / بی درد و خون ریزی / راحت و بی زحمت / بدون شلوغ کاری در زبان محاوره ای: راحت و بی دردسر، بی درد و خون ریزی، بی دردسر انجام ...
🔸 معادل فارسی: تکمیل کردن / به پایان رساندن / پر کردن تا لبه در زبان محاوره ای: یه چیزی رو تموم کردن، یه پایان خوش دادن، چیزی رو تا ته پر کردن 🔸 تع ...
🔸 معادل فارسی: لبریز در حاشیه ها / تا مرز سرریز شدن / پر در لبه ها در زبان محاوره ای: تا ته پره، داره از لبه ها می ریزه، لب لبه ست 🔸 تعریف ها: 1 ...
🔸 معادل فارسی: لبریز شدن / سرریز شدن / فوران احساسات / پُر شدن تا حد جاری شدن در زبان محاوره ای: اشکاش لب لبه، دلش پُرِ عشقه، قاطی کرده از خوشحالی، ...
🔸 معادل فارسی: با تمام سرعت دویدن / با تمام توان حرکت کردن / بی وقفه و پرانرژی پیش رفتن در زبان محاوره ای: رو دور افتاده، با تمام قوا می تازه، داره ...
🔸 معادل فارسی: لبریز / پُرِ پُر / مملو / تا خرخره پُر در زبان محاوره ای: تا ته پُره، جا واسه سوزن انداختن نیست، قاطی کرده از بس پُره 🔸 تعریف ها: 1. ...
🔸 معادل فارسی: با تمام توان کار کردن / در اوج عملکرد بودن / بی نقص و پرانرژی عمل کردن در زبان محاوره ای: مثل ساعت کار می کنه، رو دور افتاده، همه چیش ...
🔸 معادل فارسی: پُر از جمعیت / مملو / فشرده / پُرازدحام در زبان محاوره ای: شلوغ پلوغ، پُرِ پُره، جا واسه سوزن انداختن نیست 🔸 تعریف ها: 1. ( فضایی ...
منیسک ( Meniscus ) یک ساختار غضروفی هلالی شکل است که در مفصل زانو وجود دارد. در هر زانو دو منیسک وجود دارد: منیسک داخلی و منیسک خارجی. منیسک ها نقش م ...
منیسک ( Meniscus ) یک ساختار غضروفی هلالی شکل است که در مفصل زانو وجود دارد. در هر زانو دو منیسک وجود دارد: منیسک داخلی و منیسک خارجی. منیسک ها نقش م ...
واژه agency در علوم اجتماعی معنای قدرت کنشگری، یا به عبارت دیگر عاملیت را می دهد. عاملیت به توانایی افراد یا کنشگران اجتماعی برای انجام عمل مستقل، ان ...
🔸 معادل فارسی: تا خرخره پر کردن / لب لب پر بودن / تا آخر جا دادن در زبان محاوره ای: همه چی رو چپوندن توش، تا ته پره، دیگه جا نداره، لب لب پره 🔸 تع ...
🔸 معادل فارسی: کارخانه ی احساسات / منبع تولید حس / جایی پر از بار احساسی در زبان محاوره ای: یه جایی که فقط حس تولید می کنه، یه فاز احساسی سنگین، یه ...
🔸 معادل فارسی: جشن احساسات / طوفان احساسی / لحظه ی پر از حس در زبان محاوره ای: همه چی احساسی شده، اشک و لبخند با هم، یه فاز احساسی سنگین، یه لحظه ی ...
🔸 معادل فارسی: احساس فشار شدید / غرق شدن در احساسات / بار احساسی زیاد در زبان محاوره ای: همه چی ریخته سرم، احساساتم قاطی کرده، ذهنم پره، نمی دونم چی ...
🔸 معادل فارسی: در ذهن خود / درگیر ذهنی بودن / در فکر بودن در زبان محاوره ای: همش تو فکرشه، ذهنش درگیره، تو حال خودشه، همه چی رو تو ذهنش نگه داشته 🔸 ...
🔸 معادل فارسی: در حال اوج گرفتن / در مود خاص بودن / در فاز خود بودن در زبان محاوره ای: رو فرم بودن، تو مود خودشه، داره می درخشه، همه چی براش رو روال ...
🔸 معادل فارسی: کسی که با قدرت به هدف هاش می رسه/ آدم موفق و پرتلاش در زبان محاوره ای: اونایی که هدفاشونو یکی یکی می زنن زمین، همیشه موفقن، ول کن نیس ...
اسم 🔸 معادل فارسی: خرید فوق العاده / معامله ی برد - برد / قیمت باورنکردنی در زبان محاوره ای: یه جنس مفت، یه خرید عالی، یه قیمت که باور نمی کنی، انگا ...
🔸 معادل فارسی: با بودجه ی محدود / با صرفه جویی / با پول کم در زبان محاوره ای: پول مون کمه، باید اقتصادی خرج کنیم، با کمترین هزینه، با حساب و کتاب خر ...
🔸 معادل فارسی: ارزان قیمت و بی کیفیت / آدم خسیس در زبان محاوره ای: جنس بنجل ارزون، آدم خسیس و بی مروت، اونایی که فقط دنبال ارزونی ان 🔸 تعریف ها: 1. ...
🔸 معادل فارسی: معامله ی خوب / خرید ارزان / توافق سودمند در زبان محاوره ای: یه خرید حسابی، یه جنس ارزون و باارزش، یه معامله ی برد - برد 🔸 تعریف ها: ...
🔸 معادل فارسی: رابطه ی جنسی داشتن ( عامیانه ) / خوابیدن با کسی در زبان محاوره ای: با هم خوابیدن، رابطه زدن، یه رابطه ی فازدار داشتن، کارشون به تخت ک ...