پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٣,٦١٠)

بازدید
١٥,٢٠٨
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: هم نظر بودن / توافق داشتن / دیدگاه مشترک داشتن در زبان محاوره ای: با هم کنار میایم، نظرامون یکیه، با هم مچیم، اختلاف نظر نداریم 🔸 تع ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: با کسی یا چیزی ارتباط برقرار کردن / حس خوبی داشتن / هم موج بودن / حال کردن با در زبان محاوره ای: باهاش حال می کنم، حسش خوبه، باهاش ار ...

پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: با اون موافق نیستم / اون رو قبول ندارم / همراه نیستم با اون نظر در زبان محاوره ای: من با اون حال نمی کنم / با اون نظر موافق نیستم / ن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: اون نیست / منظورم اون نبود / اشتباهه / نه، اون درست نیست در زبان محاوره ای: نه بابا، اون نیست / نه دیگه، منظورم اون نبود / اشتباه گرف ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: با احترام مخالفم / اجازه می خوام نظر متفاوتی داشته باشم / دیدگاه متفاوتی دارم در زبان محاوره ای: با عرض معذرت، نظرم فرق می کنه / اجاز ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: در بیشتر موارد / عمدتاً / به طور کلی / در مجموع در زبان محاوره ای: اگه بخوای کلی حساب کنی، بیشتر وقتا، در کل 🔸 تعریف ها: 1. ( تحلی ...

پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: در مقیاس کلی / در تصویر بزرگ تر / در نگاه کلان / در چارچوب کلی امور در زبان محاوره ای: اگه کلی نگاه کنیم، در کل قضیه، تو تصویر بزرگ ت ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: در کل / عمدتاً / به طور کلی / در بیشتر موارد در زبان محاوره ای: در مجموع، بیشتر وقتا، به طور کلی 🔸 تعریف ها: 1. ( عبارت قیدی – رسم ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عبارت "ham it up" یک اصطلاح عامیانه در زبان انگلیسی است که معنی آن "غلو کردن در بازیگری یا رفتار" است، به طوری که بیشتر برای خنداندن یا جلب توجه انجا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کلمه "anticachectic" به معنی ضد کَشَش است. "cachexia" یا کَشَش، یک سندروم یا اختلال پزشکی است که به کاهش شدید و غیرطبیعی وزن بدن، به ویژه کاهش توده ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کلمه "v1rg1ns" که به این شکل نوشته شده است، معادل عامیانه و حروف جایگزین شده ( leet speak ) برای کلمه انگلیسی "virgins" است. "virgins" به معنی باکر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معادل های انگلیسی برای "قر دادن" به متن و سیاق جمله بستگی دارد، اما در حالت کلی می توان این معادل ها را مطرح کرد: - mince ( وقتی به معنی راه رفتن ی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

Homo sapiens به زبان لاتین به معنای نسان خردمند یا انسان دانا است و گونه ای از پستانداران نخستین است که انسان های امروزی به آن تعلق دارند. این گونه ا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: سیاست زمین سوخته / همه چیز رو نابود کردن / بدون بازگشت حمله کردن در زبان محاوره ای: زد همه چی رو نابود کرد، دیگه راه برگشتی نذاشت، ه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: واقعی / اصیل / قسم خورده / به خدا راست می گم در زبان محاوره ای: راستِ راست، به خدا واقعیه، قسم می خورم، جدی جدی 🔸 تعریف ها: 1. ( ص ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: واقعاً تحت تأثیر قرار گرفتم / حسابی شگفت زده شدم / بزن به نام من: تحت تأثیر در زبان محاوره ای: وای، دمت گرم! / خب، من یکی که کف کردم ...

پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: دل خوری مزمن / حس رنجش / عقده / حالت دفاعی دائمی در زبان محاوره ای: همیشه یه چیزی تو دلشه، انگار با همه لج داره، یه جور عقده داره، زو ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: وسواس آزاردهنده / گیر دادن بی مورد / حساسیت بی جا / حرص گرفتن از یه موضوع در زبان محاوره ای: یه چیزی رفته تو جونش، بدجوری گیر داده، ا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: وسط آمدن / مانع شدن / دخالت کردن / فاصله انداختن در زبان محاوره ای: خودشو انداخت وسط، دخالت کرد، بینشون فاصله انداخت، مزاحم شد 🔸 تعر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: رمان کوتاه / داستان بلند / داستان میان رده در زبان محاوره ای: یه داستان نه خیلی کوتاه، نه خیلی بلند؛ یه رمان جمع وجور 🔸 تعریف ها: 1. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: دانش سنتی / افسانه ها / حکمت قومی / روایت های فرهنگی در زبان محاوره ای: قصه های قدیمی، افسانه ها، دانسته های نسل به نسل، داستان های م ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

اَنِک دوت 🔸 معادل فارسی: حکایت / داستان کوتاه / خاطره / روایت شخصی در زبان محاوره ای: یه خاطره بامزه، یه داستان کوچیک، یه روایت شخصی، یه حکایت جالب ...

پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: خیلی ساده ست، عزیزِ من واتسون در زبان محاوره ای: واضحه دیگه! / معلومه! / چیز پیچیده ای نیست 🔸 تعریف ها و کاربرد: 1. بیان سادگی یک م ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: عقب نشینی کردن / سریع ترک کردن / فرار کردن / پا پس کشیدن در زبان محاوره ای: زود زد به چاک، عقب کشید، در رفت، جا زد 🔸 تعریف ها: 1. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: در رفتن / قِسِر رفتن / پیچوندن / ترک کردن بدون اطلاع در زبان محاوره ای: یهو در رفت، قِسِر رفت، پیچوند، زد به چاک، یواشکی رفت 🔸 تعری ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: با سرعت بیرون پریدن / فرار کردن / ناگهانی بیرون زدن در زبان محاوره ای: یهویی زد بیرون، با عجله در رفت، مثل برق پرید بیرون 🔸 تعریف ها ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: نسیم / کار راحت / آسون / بی دردسر در زبان محاوره ای: یه نسیم ملایم، یه کار آسون، راحت انجام شد، مثل آب خوردن بود 🔸 تعریف ها: 1. ( ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: بی دردسر / بی درد و خون ریزی / راحت و بی زحمت / بدون شلوغ کاری در زبان محاوره ای: راحت و بی دردسر، بی درد و خون ریزی، بی دردسر انجام ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تکمیل کردن / به پایان رساندن / پر کردن تا لبه در زبان محاوره ای: یه چیزی رو تموم کردن، یه پایان خوش دادن، چیزی رو تا ته پر کردن 🔸 تع ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: لبریز در حاشیه ها / تا مرز سرریز شدن / پر در لبه ها در زبان محاوره ای: تا ته پره، داره از لبه ها می ریزه، لب لبه ست 🔸 تعریف ها: 1 ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: لبریز شدن / سرریز شدن / فوران احساسات / پُر شدن تا حد جاری شدن در زبان محاوره ای: اشکاش لب لبه، دلش پُرِ عشقه، قاطی کرده از خوشحالی، ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: با تمام سرعت دویدن / با تمام توان حرکت کردن / بی وقفه و پرانرژی پیش رفتن در زبان محاوره ای: رو دور افتاده، با تمام قوا می تازه، داره ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: لبریز / پُرِ پُر / مملو / تا خرخره پُر در زبان محاوره ای: تا ته پُره، جا واسه سوزن انداختن نیست، قاطی کرده از بس پُره 🔸 تعریف ها: 1. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: با تمام توان کار کردن / در اوج عملکرد بودن / بی نقص و پرانرژی عمل کردن در زبان محاوره ای: مثل ساعت کار می کنه، رو دور افتاده، همه چیش ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: پُر از جمعیت / مملو / فشرده / پُرازدحام در زبان محاوره ای: شلوغ پلوغ، پُرِ پُره، جا واسه سوزن انداختن نیست 🔸 تعریف ها: 1. ( فضایی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

منیسک ( Meniscus ) یک ساختار غضروفی هلالی شکل است که در مفصل زانو وجود دارد. در هر زانو دو منیسک وجود دارد: منیسک داخلی و منیسک خارجی. منیسک ها نقش م ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

منیسک ( Meniscus ) یک ساختار غضروفی هلالی شکل است که در مفصل زانو وجود دارد. در هر زانو دو منیسک وجود دارد: منیسک داخلی و منیسک خارجی. منیسک ها نقش م ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژه agency در علوم اجتماعی معنای قدرت کنشگری، یا به عبارت دیگر عاملیت را می دهد. عاملیت به توانایی افراد یا کنشگران اجتماعی برای انجام عمل مستقل، ان ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: تا خرخره پر کردن / لب لب پر بودن / تا آخر جا دادن در زبان محاوره ای: همه چی رو چپوندن توش، تا ته پره، دیگه جا نداره، لب لب پره 🔸 تع ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: کارخانه ی احساسات / منبع تولید حس / جایی پر از بار احساسی در زبان محاوره ای: یه جایی که فقط حس تولید می کنه، یه فاز احساسی سنگین، یه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: جشن احساسات / طوفان احساسی / لحظه ی پر از حس در زبان محاوره ای: همه چی احساسی شده، اشک و لبخند با هم، یه فاز احساسی سنگین، یه لحظه ی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: احساس فشار شدید / غرق شدن در احساسات / بار احساسی زیاد در زبان محاوره ای: همه چی ریخته سرم، احساساتم قاطی کرده، ذهنم پره، نمی دونم چی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: در ذهن خود / درگیر ذهنی بودن / در فکر بودن در زبان محاوره ای: همش تو فکرشه، ذهنش درگیره، تو حال خودشه، همه چی رو تو ذهنش نگه داشته 🔸 ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: در حال اوج گرفتن / در مود خاص بودن / در فاز خود بودن در زبان محاوره ای: رو فرم بودن، تو مود خودشه، داره می درخشه، همه چی براش رو روال ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: کسی که با قدرت به هدف هاش می رسه/ آدم موفق و پرتلاش در زبان محاوره ای: اونایی که هدفاشونو یکی یکی می زنن زمین، همیشه موفقن، ول کن نیس ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اسم 🔸 معادل فارسی: خرید فوق العاده / معامله ی برد - برد / قیمت باورنکردنی در زبان محاوره ای: یه جنس مفت، یه خرید عالی، یه قیمت که باور نمی کنی، انگا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: با بودجه ی محدود / با صرفه جویی / با پول کم در زبان محاوره ای: پول مون کمه، باید اقتصادی خرج کنیم، با کمترین هزینه، با حساب و کتاب خر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: ارزان قیمت و بی کیفیت / آدم خسیس در زبان محاوره ای: جنس بنجل ارزون، آدم خسیس و بی مروت، اونایی که فقط دنبال ارزونی ان 🔸 تعریف ها: 1. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: معامله ی خوب / خرید ارزان / توافق سودمند در زبان محاوره ای: یه خرید حسابی، یه جنس ارزون و باارزش، یه معامله ی برد - برد 🔸 تعریف ها: ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: رابطه ی جنسی داشتن ( عامیانه ) / خوابیدن با کسی در زبان محاوره ای: با هم خوابیدن، رابطه زدن، یه رابطه ی فازدار داشتن، کارشون به تخت ک ...