پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٤,٩٥٢)

بازدید
١٧,٥٤٧
تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

پُرت فُلی او ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: سبد سرمایه گذاری / مجموعه دارایی ها / رزومه حرفه ای / پرونده کاری در زبان م ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تلاش برای یافتن ثبات / دنبال نقطه ی اتکا بودن در زبان محاوره ای: دنبال جاپای محکمه، می خواد یه جوری خودشو جمع وجور کنه، دنبال یه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: ایمنِ متکی / امنِ ریشه دار / ثبات یافته و محافظت شده در زبان محاوره ای: محکم و امنه، پایه دار و بی خطره، از نظر روانی یا فیزیکی ثب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: جذابیت سطحی / دلربایی ظاهری / فریبندگی غیرعمیق در زبان محاوره ای: ظاهرش خیلی جذابه ولی تهی یه، خوش برخورد ولی بی مایه ست ________ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: کناره گیری از زندگی / بریدن از دنیا / ترک کردن زندگی / خود را کنار کشیدن در زبان محاوره ای: ول کرده زندگی رو، دیگه تو این دنیا نیس ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 **واژه:** **Grinding** ( اسم و صفت – کاربرد عمومی، فیزیکی و استعاری ) - - - 🔸 **معادل فارسی:** ( اسم ) سایش / خردکردن / فرسایش / کار طاقت فر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 **معادل فارسی:** سخاوتمندانه بخشیدن / بی چشم داشت دادن / آزادانه دادن در زبان محاوره ای: بی منت دادن، از دل دادن، دست ودل بازی کردن - - - 🔸 * ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 **معادل فارسی:** ارزش شوک آور / عامل شگفتی و شوک / جنبه ی شوکه کننده در زبان محاوره ای: چیزی که برای شوکه کردن دیگران طراحی شده، جنجالی بودن - - ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 **معادل فارسی:** زمان بندی / موقع سنجی / تعیین وقت مناسب در زبان محاوره ای: موقعیت شناسی، انتخاب زمان درست، به موقع بودن - - - 🔸 **تعریف ها:* ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به عنوان فعل 🔸 **معادل فارسی:** با عجله با کسی برخورد کردن / در تعامل عجله داشتن / تعامل را سرسری انجام دادن در زبان محاوره ای: یه جوری سرسری طرف ر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 **معادل فارسی:** تعامل شتاب زده / برخورد عجولانه / گفت وگوی سریع و بدون تامل در زبان محاوره ای: تعامل سرسری، مکالمه در حد سلام علیک، برخورد در لحظ ...

پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: حضور فیزیکی متین / حضور جسمانی ریشه دار / حضور آرام و ملموس در زبان محاوره ای: یه جور حضور آروم و باوقار داره، وقتی هست انگار فضا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: خوش پوش / شیک پوش / خوش لباس / آراسته در زبان محاوره ای: همیشه تیپش مرتبه، خیلی خوش لباسه، لباساش همیشه شیک و هماهنگه ___________ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: به هدف نزدن / خطا رفتن / از اصل موضوع دور شدن در زبان محاوره ای: زد ولی خطا رفت، اشتباه برداشت کرد، به اصلش نزد، بی ربط گفت، بی اث ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: کم عمل کردن / کمتر از وعده عمل کردن / تحویل ضعیف دادن در زبان محاوره ای: قول داد ولی عمل نکرد، کمتر از انتظار ظاهر شد، وعده داد ول ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: بیش ازحد قول دادن / وعده ی غیرواقعی دادن / قولی فراتر از توان دادن در زبان محاوره ای: قول الکی دادن، زیادی وعده دادن، رو هوا حرف ز ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: دست کم گرفتن / کم ارزش دانستن / نادیده گرفتن اهمیت چیزی در زبان محاوره ای: کم گرفتن، جدی نگرفتن، بهش بها ندادن، کوچیک دیدن - - ...

پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: با خودش راحت بودن / در پوست خودش جا افتادن / احساس امنیت در هویت شخصی در زبان محاوره ای: خودشه، ادا درنمیاره، با خودش کنار اومده، ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آثِن تیسیتی - - - 🔸 معادل فارسی: اصالت / صداقت وجودی / واقعی بودن / بی تظاهری در زبان محاوره ای: خودشه، فیلم بازی نمی کنه، ادا درنمیاره، از ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

EQ = Emotional Quotient شاخصی عددی یا توصیفی برای سنجش توانایی فرد در شناخت، درک، مدیریت، و ابراز احساسات خود و دیگران است. برخلاف IQ که بر توانایی ه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اینتِلِجِنس کُوُشِنت شاخصی عددی برای سنجش توانایی های شناختی فرد در مقایسه با میانگین جامعه است. این توانایی ها شامل: استدلال منطقی، حل مسئله، درک ال ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

/ˈkwoʊ. ʃənt/ کُوُشِنت IQ = Intelligence Quotient 🔸 مترادف ها ( در کاربرد غیررسمی ) : intelligence level – cognitive ability – mental sharpness – br ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: خودآگاهی / شناخت از خود / آگاهی نسبت به حالات، انگیزه ها، و رفتارهای خود در زبان محاوره ای: خودشو می شناسه، می دونه چی تو سرشه، حو ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔸 معادل فارسی: بی هدف رها شدن / سرگردان بودن / بی جهت حرکت کردن در زبان محاوره ای: ول بودن، بی برنامه چرخیدن، بی جهت وقت تلف کردن، بی سکان رفتن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: وسواس داشتن نسبت به… / درگیر شدن افراطی با… / ذهن را درگیر چیزی کردن در زبان محاوره ای: گیر دادن به یه چیز، هی فکر کردن بهش، قفل ک ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: هدفمند / آگاهانه / با نیت روشن / از روی قصد در زبان محاوره ای: با فکر حرکت می کنه، بی هوا نیست، می دونه چی می خواد، بی خود انرژی نمی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 تعریف ها: 1. ** ( فکری – هدف گذاری ) :** بهبود و شفاف سازی هدف یا مسیر زندگی از طریق تجربه، خودشناسی، و بازنگری مثال: > By midlife, many men h ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سپایرِل اُوْوِر - - - 🔸 معادل فارسی: درگیر شدن افراطی با مشکل / از کنترل خارج شدن ذهنی یا احساسی / افتادن در دور باطل واکنش های شدید در زبان ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 تعریف ها: 1. ** ( روان شناختی – رفتاری ) :** وقتی فرد اجازه می دهد که غرور، خودبزرگ بینی، یا نیاز به برتری طلبی تصمیمات، واکنش ها، یا روابطش را ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔸 معادل فارسی: در خود فرو رفتن / قطع ارتباط کردن / خاموش شدن احساسی در زبان محاوره ای: قفل کرد، خودشو بست، دیگه حرف نزد، رفت تو لاک خودش، کلاً قط ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: از کوره در رفتن / منفجر شدن ( از نظر احساسی ) / عصبی شدن در زبان محاوره ای: ترکید، قاطی کرد، زد به سیم آخر، اعصابش خورد شد - - ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اسم 🔸 تعریف دقیق: > **داشتن پایه ای محکم، ریشه دار و پایدار در احساسات، ارزش ها، یا واقعیت** > در روان شناسی و توصیف شخصیت، به معنای **ثبات درونی، ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آرامش درونی / وقار بی تلاش / اعتماد به نفس بی ادعا 🔸 تعریف: عبارت ease of به کیفیتی درونی اشاره دارد که در رفتار دیده می شود—نوعی آرامش، وقار، و ا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: ظاهر سازی کردن / نقاب زدن / وانمود کردن / ژست گرفتن در زبان محاوره ای: فیگور می گیره، ادا درمیاره، خودشو یه جور دیگه نشون می ده، ن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

پاسچِر - - - 🔸 معادل فارسی در این جمله: ژست گرفتن / ادا درآوردن / تظاهر کردن برای جلب تأیید در زبان محاوره ای: فیگور نمی گیره، ادا درنمیاره، ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: در هر مرحله / در هر پیچ / در هر قدم / در هر موقعیت در زبان محاوره ای: هر جا رفت، یه مانع بود؛ هر قدم یه داستان بود؛ پشت هر پیچ یه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: با عمق / با اصالت / با محتوای واقعی در زبان محاوره ای: واقعیه، توش چیز هست، حرف حسابه، فقط ظاهر نیست، ته داره - - - 🔸 تعریف ...

پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: با عمق و احترام با کسی رفتار کردن / برخورد جدی و اصیل داشتن با فرد در زبان محاوره ای: طرفو جدی گرفت، با شخصیت باهاش رفتار کرد، سطح ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: با وقار راه رفتن / با تعادل و اعتماد به نفس حرکت کردن در زبان محاوره ای: با کلاس راه می ره، با اعتماد به نفس قدم برمی داره، رفتارش ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: با آرامش رفتار کردن / با اعتماد به نفس و راحتی حرکت کردن / با وقار و آسودگی ظاهر شدن در زبان محاوره ای: خودشو راحت می گیره، با اعت ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: جلب توجه کردن برای کسی / برجسته بودن در نظر کسی / به چشم آمدن برای کسی در زبان محاوره ای: تو چشم طرف بود، نظرشو جلب کرد، به دلش نش ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: جلا دادن / تقویت کردن / خوش هیکل شدن / بهتر کردن ظاهر یا مهارت در زبان محاوره ای: خودتو قوی کن، خوش هیکل شو، برق بنداز، خودتو ارتق ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

کلمه tatakae ( 戦え ) در زبان ژاپنی به صورت امری است و به معنی **بجنگ! یا بجنگید!** است. این واژه شکلی دستوری از فعل tatakau ( 戦う ) به معنای جنگیدن یا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: اول در میان برابرها / برتر در میان هم رتبه ها / برجسته ترین در جمع مساوی ها در زبان محاوره ای: از همه یه سروگردن بالاتره، رئیس غیر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

Osteoperiostitis یا استئوپری اُستیتیس به التهاب استخوان و غشای پیرامون آن ( پریوست ) گفته می شود. این حالت می تواند ناشی از عفونت های باکتریایی یا ال ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔸 معادل فارسی: ویژگی پایدار / خصیصه ی ثابت / مؤلفه ی همیشگی در زبان محاوره ای: ویژگی همیشگی، خصوصیت دائمی، چیزی که همیشه هست، عنصر ثابت - - - ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔸 معادل فارسی: اما هیچ اضافه ای نیست / اما چیزی برای بخشیدن باقی نمونده / اما همه ش لازمه در زبان محاوره ای: ولی هیچی اضافه نداریم، ولی دیگه چیزی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: زمین گیر / وابسته به زمین / محدود به دنیای مادی در زبان محاوره ای: چسبیده به زمین، گیر افتاده، از پرواز محروم، زمینی و غیرآسمانی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

عبارت so near and yet so far یک اصطلاح یا ضرب المثل انگلیسی است که به معنای خیلی نزدیک بودن اما با این حال دست نیافتنی بودن یا نزدیک اما دور است. ای ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: در را به روی چیزی بستن / پایان دادن به چیزی / قطع ارتباط با گذشته در زبان محاوره ای: درشو بست، پرونده شو بست، دیگه تمومش کرد، گذاش ...