پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٤,٩٥٢)
🔸 معادل فارسی: جون کسی رو نجات دادن / کسی رو از دردسر درآوردن / قِسِر در بردن در زبان محاوره ای: جونشو خریدی / نجاتش دادی / از زیر بار مسئولیت در ...
🔸 معادل فارسی: عامل استوارت - پراور / فاکتور ایکس ( Factor X ) / یکی از عوامل اصلی انعقاد خون 🔸 تعریف ها: - نام دیگر فاکتور X ( ده ) در سیستم ا ...
🔸 معادل فارسی: جای خود را دادن / تسلیم شدن / اجازه دادن به وقوع چیزی در زبان محاوره ای: جا رو داد / تسلیم شد / گذاشت احساسش غلبه کنه / کنترلش رو ...
🔸 معادل فارسی: تناسب جرمی / نسبت جرمی عناصر در زبان محاوره ای: نسبت وزن مواد تو ترکیب / چقدر از هر عنصر تو یه ماده هست _________________________ ...
🔸 معادل فارسی: قوه قاهره / نیروی اجتناب ناپذیر / شرایط اضطراری خارج از کنترل در زبان محاوره ای: اتفاقی که دست هیچ کس نیست / شرایطی که قرارداد رو ...
🔸 معادل فارسی: بند شرطی / بند مشروط / بند وابسته به تحقق شرط در زبان محاوره ای: بندی که می گه اگه فلان شرط انجام نشه، معامله کنسل می شه ________ ...
🔸 معادل فارسی: بیعانه / وجه تضمینی / پیش پرداخت تعهدآور در زبان محاوره ای: پول پیش برای جدی بودن / پولی که نشون می ده طرف پای معامله ست ________ ...
🔸 معادل فارسی: حساب واسطه / سپرده ی تضمینی / امانت قراردادی در زبان محاوره ای: پول یا سندی که تا نهایی شدن معامله پیش یه واسطه می مونه _________ ...
🔸 معادل فارسی: پیش پرداخت / پرداخت اولیه / بیعانه ( در برخی زمینه ها ) در زبان محاوره ای: پول پیش / پولی که اولش می دی / بیعانه ی خرید _________ ...
🔸 معادل فارسی: بیمه ی مالکیت / بیمه ی سند / بیمه ی عنوان ملک در زبان محاوره ای: بیمه ای که تضمین می کنه سند خونه مشکلی نداره ___________________ ...
🔸 معادل فارسی: هزینه های نهایی قرارداد / هزینه های پایانی معامله / مخارج بستن قرارداد در زبان محاوره ای: خرجای آخر کار / هزینه های پایانی خرید خو ...
🔸 معادل فارسی: ای بابا! / ای دل غافل! / وای باورم نمی شه! / عجب! در زبان محاوره ای: وای خدا! / ای وای! / اوه اوه! / جدی می گی؟ / عجب چیزی شنیدم ...
🔸 معادل فارسی: وای خدا! / اوه لعنتی! / ای بابا! / آخ جون! ( بسته به لحن ) در زبان محاوره ای: وای چه باحال! / اوه نه! / ای دل غافل! / آخ جون! / ای ...
🔸 تعریف ها: ( ناوبری – کشتیرانی ) : در فرمان کشتی ( chained steering wheel ) ، king spoke پره ای است که وقتی فرمان یا سکان در وضعیت وسط ( amidship ...
🔸 معادل فارسی: شکرگزار باش / نعمت هات رو بشمار / قدر داشته هات رو بدون در زبان محاوره ای: ببین چی داری، خدا رو شکر کن، از داشته هات خوشحال باش، غ ...
سودوسایِنس 🔸 **معادل فارسی:** شبه علم / دانش نما / علم جعلی 🔸 **تعریف ها:** ( فلسفه علم – انتقادی ) هر نظام فکری یا مجموعه ای از باورها و ر ...
هِراسکُوپ 🔸 **معادل فارسی:** طالع / طالع بینی / نمودار نجومی تولد 🔸 **تعریف ها:** ( اخترشناسی – غیرعلمی ) : نمودار یا نقشه ای از موقعیت خور ...
🔸 معادل فارسی: آشفته / سردرگم / بی نظم / درهم برهم در زبان محاوره ای: همه چی قاطی پاطیه، اوضاع ریخته به هم، گیج و ویج شده، هیچ چیز سر جاش نیست _ ...
🔸 معادل فارسی: هیچی / صفرِ مطلق / هیچ چیزِ گنده / شکست کامل در زبان محاوره ای: هیچی به هیچی، یه صفر گنده، هیچ دستاوردی، افتضاح محض _____________ ...
🔸 معادل فارسی: چهره ی سیاسی کم وزن / سیاستمدار بی اثر / شخصیت سیاسی ضعیف در زبان محاوره ای: آدم سیاسی بی وزنه، کسی که تو سیاست عددی نیست، تأثیر ن ...
پیگمی ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: کوتاه قامت / کوچک جثه / ناچیز ( در کاربرد تحقیرآمیز ) در زبان محاوره ای: آدم کوچو ...
بانبِری ایست 🔸 **معادل فارسی:** بهانه تراش / دوچهره / فردی که با ساختن شخصیت خیالی از زیر مسئولیت ها در می رود 🔸 **تعریف ها:** ( ادبی – طنز ...
🔸 **معادل فارسی:** آرایه دندانه دار / آرایه نامنظم / آرایه ناهم اندازه 🔸 **تعریف ها:** ( برنامه نویسی – ساختار داده ) : نوعی آرایه ی چندبعدی ...
🔸 معادل فارسی: چشم در برابر چشم / مقابله به مثل / تلافی / جواب در برابر جواب در زبان محاوره ای: هر چی زد، همونو خورد / حالشو گرفت / تلافی کرد / ج ...
🔸 **معادل فارسی:** بنزوکائین / داروی بی حسی موضعی 🔸 **تعریف ها:** ( پزشکی – داروسازی ) ترکیب شیمیایی آلی از نوع استر آمینی که به عنوان **بی ح ...
🔸 **معادل فارسی:** پلازمید / مولکول DNA حلقوی مستقل 🔸 **تعریف ها:** ( میکروبیولوژی – مولکولی ) مولکول کوچک و حلقوی DNA که خارج از کروموزوم اص ...
🔸 **معادل فارسی:** بازی هنجاری / بازی مطابق معیارهای رشد / بازی متعارف 🔸 **تعریف ها:** - در روان شناسی رشد، normative play به نوعی از بازی گفت ...
🔸 معادل فارسی: جنایتکار دلقک صفت / مجرم مضحک / خلافکار خل وضع و بامزه در زبان محاوره ای: یه خلافکار خل بازی درآر، قاطی، یا بامزه که کاراش جدی نیس ...
🔸 معادل فارسی: تحقیرآمیز / توهین آمیز / ننگ آلود / رسواکننده در زبان محاوره ای: خیلی توهین آمیزه، حرفش ننگه، افتضاحه، بی احترامی محضه __________ ...
روگیش ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: شیطنت آمیز / ناقلا / بازیگوش / موذی / جذاب ولی غیرقابل اعتماد در زبان محاوره ای: ...
🔸 معادل فارسی: مترجم کد / کامپایلر / برنامه ی تبدیل کد منبع به کد اجرایی در زبان محاوره ای: برنامه ای که کد رو تبدیل می کنه به چیزی که کامپیوتر ب ...
🔸 معادل فارسی: کنترل نسخه / سیستم مدیریت نسخه / پیگیری تغییرات در زبان محاوره ای: سیستمی برای ردیابی تغییرات، نگهداری نسخه ها، هماهنگی بین اعضای ...
🔸 معادل فارسی: ترمینال / رابط خط فرمان / محیط متنی برای تعامل با سیستم در زبان محاوره ای: محیطی که باهاش دستور تایپ می کنی، خط فرمان، جایی که کد ...
🔸 معادل فارسی: هکر سطحی / هکر بی تجربه / بچه هکر / کاربر ابزار آماده بدون دانش فنی در زبان محاوره ای: فقط بلده ابزار آماده رو اجرا کنه، خودش چیزی ...
کاملاً مطابق با الگوی تعیین شده، در ادامه عبارت **“airtime”** را در این زمینه خاص بررسی می کنم: ________________________________________ 🔹 واژه: ...
🔸 معادل فارسی: کاملاً تبلیغاتی / صرفاً بازی رسانه ای / تحریف واقعیت / وارونه نمایی در زبان محاوره ای: همش تبلیغاته، فقط فیلمه، داره فیلم بازی می ...
🔸 **معادل فارسی:** مسئولیت را به کسی سپردن / اختیار را به عهده ی کسی گذاشتن در زبان محاوره ای: کارو سپرد بهش / گذاشت اون مسئول باشه / گذاشت اون تصم ...
🔸 **معادل فارسی:** احتمال موفقیت هیچ وقت تا این حد زیاد نبوده / اوضاع از همیشه بهتر به نظر می رسه / شانس موفقیت بالاست در زبان محاوره ای: اوضاع خیل ...
🔸 **معادل فارسی:** دفع کردن / پس زدن / جلوگیری کردن از / مقابله کردن با در زبان محاوره ای: جلوشو گرفتن، پسش زدن، از شرش در رفتن، نگذاشت اثر کنه - ...
لاپ سایدِد - - - 🔸 **معادل فارسی:** تلفات نامتوازن / آمار کشته های یک طرفه / شمار قربانیان نابرابر در زبان محاوره ای: تلفات یه طرفه، کشته های ...
🔸 **معادل فارسی:** کم شمردن / کمتر از مقدار واقعی شمردن / شمارش ناقص در زبان محاوره ای: کم حساب کردن، کمتر از واقعیت شمردن، تعداد واقعی رو در نظر ن ...
🔸 **معادل فارسی:** به تنهایی ادامه دادن / بدون کمک دیگران پیش رفتن / تنها ادامه دادن در زبان محاوره ای: خودش ادامه داد، تنها رفت جلو، بی هیچ کمکی ک ...
🔸 معادل فارسی: عمل نکرده / بی اثر / ناکارآمد / فشنگ یا مهمات کور در زبان محاوره ای: فشنگ کور، بمب عمل نکرده، چیز بی خاصیت، بی فایده ____________ ...
🔸 معادل فارسی: استراتژی تفرقه و تسلط / راهبرد تقسیم و غلبه / روش تجزیه و کنترل در زبان محاوره ای: تفرقه بنداز و حکومت کن، گروه رو می شکونه تا راح ...
🔸 معادل فارسی: کامل عیار / تمام عیار / به کمال رسیده / تمام و کمال در زبان محاوره ای: واقعیه، دیگه کامل شده، رسماً یه چیز تموم عیاره ___________ ...
🔸 معادل فارسی: درهم برهم / آشفته / ناجور / وصله پینه ای در زبان محاوره ای: یه مشت ناجورن، گروه درب وداغونه، وصله پینه ان، به هم ریخته ن ________ ...
🔸 معادل فارسی: صدای یکنواخت و خسته کننده / زمزمه ی ممتد / حرف زدن کش دار و بی روح در زبان محاوره ای: هی داره یه نواخت حرف می زنه، صدای خسته کننده ...
🔸 معادل فارسی: تک رنگ / یک رنگ / سیاه وسفید ( در کاربرد خاص ) در زبان محاوره ای: همه ش یه رنگه، فقط یه طیف داره، سیاه وسفیده ___________________ ...
Take, for example 🔸 معادل فارسی: برای مثال بگیر / فرض کن / مثلاً در زبان محاوره ای: مثلاً بگیر فلانی رو، یه نمونه ش اینه، فرض کن فلان حالت رو __ ...
🔸 معادل فارسی: prime: دوران اوج / بهترین دوره / نقطه ی شکوفایی past her prime: گذشته از دوران اوج / از اوج فاصله گرفته / دوران طلایی اش گذشته در ...