پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٣,٦٠٤)
🔸 تعریف ها: 1. ** ( تصویری – طنزآمیز ) :** توصیف حالت شدید اضطراب یا تنش، با تصویر گربه ای که دم بلندش در خطر له شدن زیر صندلی های متحرکه مثال: H ...
🔸 معادل فارسی: آشفته / دستپاچه / هول زده / نگران و بی قرار در زبان محاوره ای: داره دست و پا می زنه، هول کرده، قاطی کرده، آشفته ست، نمی دونه چی کا ...
🔸 معادل فارسی: در موقعیت سخت / تحت فشار / زیر ذره بین / در معرض بازخواست در زبان محاوره ای: گیر افتاده، همه نگاهش می کنن، داره بازخواست می شه، حس ...
🔸 معادل فارسی: زندان / محل حبس / مرکز اصلاح و تربیت / جایی برای مجازات در زبان محاوره ای: اندرون، زندونه، چاله ی حبس، جایی که آدمو می فرستن تا تاوان ...
🔸 معادل فارسی: دوره ی مأموریت / مدت خدمت / مأموریت نظامی / دوره ی اعزام در زبان محاوره ای: مدت مأموریتش بود، یه دوره اعزام بود، رفت مأموریت، دوره خد ...
🔸 معادل فارسی: نان روزانه / رزق روزانه / نیازهای اولیه ی زندگی / معاش روزانه در زبان محاوره ای: خرج روزانه، نون شب، چیزی که باهاش زندگی می چرخه، رزق ...
🔸 معادل فارسی: افزایش تدریجی / بالا بردن سطح / شدت بخشیدن / گسترش دادن در زبان محاوره ای: داره شدت می گیره، داره زیاد می شه، دارن تولید رو بالا می ب ...
🔸 معادل فارسی: کسب اطلاعات دقیق / گرفتن جزئیات / فهمیدن اصل ماجرا / شنیدن داستان کامل در زبان محاوره ای: بهم بگو قضیه چیه، اصل ماجرا رو بگو، اطلاعات ...
🔸 معادل فارسی: مطلب را رساندن / منظور را منتقل کردن / حرف را جا انداختن / منظور را فهماندن در زبان محاوره ای: منظورمو رسوندم، تونستم بفهمونم، حرفمو ...
🔸 معادل فارسی: سبک شدن دل / درد دل کردن / چیزی را از دل بیرون ریختن / حرف دلت را زدن در زبان محاوره ای: یه چیزی رو باید بگم، دلم پره، بذار راحت شم، ...
🔸 معادل فارسی: فرسوده از غم / خسته از نگرانی / چهره ی غم زده / شکسته از دغدغه در زبان محاوره ای: چهره ش پر از غمه، انگار بار دنیا رو دوشش بوده، ا ...
🔸 معادل فارسی: بی حال / بی انرژی / بی اشتیاق / بی رمق در زبان محاوره ای: جون نداره، دل و دماغ نداره، انگار خاموشه، بی حوصله ست، بی حال و بی هدفه ...
🔸 معادل فارسی: دل زده از دنیا / خسته از زندگی / فرسوده از تجربه ها / بی اشتیاق نسبت به جهان در زبان محاوره ای: دلش از دنیا گرفته، دیگه چیزی خوشحا ...
🔸 معادل فارسی ( بسته به کاربرد ) : روی چیزی / درباره ی چیزی / عبور از چیزی / تمام کردن چیزی / غلبه بر چیزی در زبان محاوره ای: درگیر اون موضوعه، ا ...
مدیریت قند خون به مجموعه روش ها و عادت هایی گفته می شود که به کنترل سطح گلوکز در خون کمک می کند تا از عوارض بیماری هایی مانند دیابت جلوگیری شود یا آن ...
عبارت "silent epidemic" به معنی �اپیدمی خاموش� یا �شیوع پنهان� است. این اصطلاح برای توصیف بیماری ها یا مشکلاتی استفاده می شود که به طور گسترده و با ...
🔸 معادل فارسی: در فقر زندگی کردن / در تنگدستی بودن / دچار محرومیت مالی در زبان محاوره ای: تو فقر زندگی می کنه، هیچی نداره، بدبختی می کشه، ته خطه ...
🔸 معادل فارسی: بی پولِ کامل / حتی یه سکه نداره / مفلس / ته دیگ در زبان محاوره ای: یه قرون نداره، هیچی تو جیبش نیست، بدبختِ بدبخت، ته خطه - - - ...
🔸 معادل فارسی: بدشانس / گرفتار / تو دوران سخت / تو فلاکت در زبان محاوره ای: اوضاعش خرابه، بد آورده، بدجور تو دردسره، شانسش ته کشیده - - - 🔸 ...
🔸 معادل فارسی: بی چیزِ مطلق / بی پولِ بدبخت / ته خطِ واقعی / هیچی نداره حتی یه قابلمه برای دستشویی در زبان محاوره ای: یه قرون نداره، بدبختِ بدبخت ...
🔸 تعریف ها: 1. ** ( شهری – اجتماعی ) :** منطقه ای در شهر که افراد بی خانمان، معتاد، یا فقیر در آن زندگی می کنند؛ معمولاً با شرایط سخت، جرم خیز و م ...
🔸 معادل فارسی: زندگی با بدهی / در وضعیت مالی منفی بودن / خرج بیشتر از دخل در زبان محاوره ای: تو قرض زندگی کردن، همیشه بدهکار بودن، دخل کمتر از خر ...
🔸 معادل فارسی: کاملاً بی پول / ته دیگ / ورشکسته ی کامل / هیچی نداره در زبان محاوره ای: یه قرون نداره، ته دیگه ته دیگه ست، بدجور بی پوله، هیچی تو ...
🔸 معادل فارسی: بی پول / مفلس / ته دیگ / ورشکسته در زبان محاوره ای: پول تو جیبم نیست، ته دیگم، هیچی ندارم، بی پولم بدجور - - - 🔸 تعریف ها: 1 ...
🔸 معادل فارسی: مراقبت کردن از اوضاع / نگه داشتن موقعیت / حفظ مسئولیت در غیاب دیگران در زبان محاوره ای: تو نبود بقیه مراقب باش، حواست به اوضاع باش ...
🔸 معادل فارسی: چرخ زندگی رو چرخوندن / ادامه دادن با حداقل امکانات / زنده نگه داشتن سیستم در زبان محاوره ای: فقط داریم سرپا نگهش می داریم، داریم ب ...
🔸 معادل فارسی: در جریان بودن / مطلع بودن / جزو حلقه ی اطلاعاتی بودن در زبان محاوره ای: تو جریان باش، خبر داشته باش، از ماجرا عقب نمون، تو بازی با ...
🔸 معادل فارسی: بدون فریب / بی پرده / بدون حقه بازی / بدون نمایش ساختگی در زبان محاوره ای: بی دروغ باش، فیلم بازی نکن، حقه بازی تعطیله، همه چی رو ...
🔸 معادل فارسی: بدون افسانه / بی خیال خیال پردازی / واقع گرایانه / خبری از رؤیا نیست در زبان محاوره ای: افسانه سازی نکن، اینجا خبری از قصه های قشن ...
🔸 معادل فارسی: ناهموار / پر دست انداز / پرفراز و نشیب / ناپایدار در زبان محاوره ای: راهش پر دست اندازه، اوضاع قاطی پاتیه، یه کم بالا پایین داره، ...
🔸 معادل فارسی: حکم / گفته ی رسمی / اظهار نظر قطعی / اصل حقوقی در زبان محاوره ای: حرف قطعی، گفته ی مهم، نظر رسمی، جمله ی معروف - - - 🔸 تعریف ...
🔸 معادل فارسی: اصل / باور بنیادین / عقیده ی محوری / آموزه در زبان محاوره ای: باور اصلی، پایه ی فکری، اصل اعتقادی، چیزی که یه گروه یا فرد روش بنا شد ...
🔸 معادل فارسی: آیین نامه / مقررات داخلی / قانون محلی در زبان محاوره ای: قانون داخلی، مقررات شهری، دستورالعمل محلی 🔸 تعریف ها: 1. ( حقوقی – شهری ) ...
1. افشاگری یا آشکارسازی: این معنی به عمل یا فرآیند آشکار کردن مطلبی پنهان یا حقیقتی که قبلاً ناشناخته بوده گفته می شود. مثلاً افشای اطلاعات یا حقایق ...
🔸 معادل فارسی: در بند کردن / با زنجیر بستن / محدود کردن / اسیر ساختن در زبان محاوره ای: زنجیرش کرد، اسیرش کرد، گرفتش تو قید و بند، آزادی شو گرفت 🔸 ...
🔸 معادل فارسی: پناه دادن / در پناه قرار دادن / محافظت کردن / سرپناه دادن در زبان محاوره ای: پناهش داد، زیر بال وپرش گرفت، جاش امن بود 🔸 تعریف ها: 1 ...
اِن ریث / اِن ریذ 🔸 معادل فارسی: احاطه کردن / حلقه وار دربر گرفتن / در تاج یا حلقه پیچیدن / در مه یا گل پوشاندن در زبان محاوره ای: دورش حلقه زد، پیچ ...
🔸 معادل فارسی: پیچیدن دور چیزی / دربر گرفتن / احاطه کردن / در هم تنیدن در زبان محاوره ای: دورش پیچیدن، تو خودش گرفت، مثل پیچک دورش پیچید 🔸 تعریف ها ...
🔸 معادل فارسی: در زندان یا محفظه حبس کردن / در دیوار محصور کردن / منزوی ساختن / در بند قرار دادن در زبان محاوره ای: حبس کردن، زندونی کردن، توی دیوار ...
🔸 معادل فارسی: در چیزی پوشاندن / محصور کردن / درون چیزی قرار دادن / محفظه سازی کردن در زبان محاوره ای: توی یه چیزی گذاشتن، کامل پوشوندن، توی قاب یا ...
ETI 🔸 معادل فارسی ( بسته به کاربرد ) : ابتکار تجارت اخلاقی / هوش فرازمینی / شاخص روند اشتغال / مؤسسه آموزش الکتریکی / فناوری های نوظهور در زبان محاو ...
"E. T. " مخفف Extra - Terrestrial به معنای غیرزمینی یا بیگانه ی فضایی است. 🔸 تعریف ها: 1. ( فرهنگی – سینمایی ) : اشاره به شخصیت اصلی فیلم معروف E ...
🔸 معادل فارسی: قانع نشدم / متقاعد نشدم / هنوز باورم نشده / هنوز جذبش نشدم در زبان محاوره ای: من هنوز راضی نیستم، هنوز حال نمی کنه، هنوز قانع نشدم، ه ...
🔸 معادل فارسی: حسش نیست / حال نمی کنم / علاقه ندارم / جذب نمی شم در زبان محاوره ای: حسش نیست، حال نمی ده، نمی چسبه، باهاش ارتباط نمی گیرم 🔸 تعریف ه ...
🔸 معادل فارسی: هم نظر بودن / توافق داشتن / دیدگاه مشترک داشتن در زبان محاوره ای: با هم کنار میایم، نظرامون یکیه، با هم مچیم، اختلاف نظر نداریم 🔸 تع ...
🔸 معادل فارسی: با کسی یا چیزی ارتباط برقرار کردن / حس خوبی داشتن / هم موج بودن / حال کردن با در زبان محاوره ای: باهاش حال می کنم، حسش خوبه، باهاش ار ...
🔸 معادل فارسی: با اون موافق نیستم / اون رو قبول ندارم / همراه نیستم با اون نظر در زبان محاوره ای: من با اون حال نمی کنم / با اون نظر موافق نیستم / ن ...
🔸 معادل فارسی: اون نیست / منظورم اون نبود / اشتباهه / نه، اون درست نیست در زبان محاوره ای: نه بابا، اون نیست / نه دیگه، منظورم اون نبود / اشتباه گرف ...
🔸 معادل فارسی: با احترام مخالفم / اجازه می خوام نظر متفاوتی داشته باشم / دیدگاه متفاوتی دارم در زبان محاوره ای: با عرض معذرت، نظرم فرق می کنه / اجاز ...
🔸 معادل فارسی: در بیشتر موارد / عمدتاً / به طور کلی / در مجموع در زبان محاوره ای: اگه بخوای کلی حساب کنی، بیشتر وقتا، در کل 🔸 تعریف ها: 1. ( تحلی ...