پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٤,٩٥٢)

بازدید
١٧,٥٤٧
تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: دل کسی را تکان دادن / احساس کسی را برانگیختن در زبان محاوره ای: دلشو لرزوند، احساسشو قلقلک داد، دلشو گرفت، اشکشو درآورد - - - ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: برانگیختن احساسات / تحریک عاطفه / به وجد آوردن دل در زبان محاوره ای: احساساتشو قلقلک داد، دلشو تکون داد، احساسشو برانگیخت، دلشو لر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: طعمه ی کمیاب / فرصت نادر / فرد خاص و ارزشمند در زبان محاوره ای: یه چیز نایابه، طرف خاصیه، همچین آدمی به زور پیدا می شه، شانسه دیگه � ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: نادر / کم تعداد و پراکنده / به ندرت اتفاق افتاده در زبان محاوره ای: خیلی کم پیش میاد، انگشت شمارن، به زور پیدا می شن، هر از گاهی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

Second unit در فیلم سازی به تیم یا گروه جداگانه ای گفته می شود که به طور همزمان با تیم اصلی ( یا first unit ) مشغول فیلم برداری نماها یا سکانس هایی ا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Playback در صنعت فیلم سازی به معنای **بازپخش ویدئو یا صدای ضبط شده از صحنه های فیلمبرداری شده** است که به کارگردان، فیلمبردار و تیم تولید اجازه می ده ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Rehearsal در صنعت فیلم سازی به معنای **تمرین و آماده سازی قبل از ضبط واقعی صحنه ها** است. این مرحله شامل تمرین بازیگران، مرور دیالوگ ها، تمرین حرکات ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Shot list در صنعت فیلم سازی یک سند یا فهرست دقیق است که شامل تمام نماها و شات هایی است که باید در یک صحنه فیلم یا ویدئو ضبط شود. این فهرست به کارگردا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Craft services در صنعت فیلم سازی به دپارتمانی گفته می شود که مسئول ارائه میان وعده ها، نوشیدنی ها و خوراکی های سبک به اعضای گروه فیلم برداری و بازیگر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Boom operator در صنعت فیلم سازی، فردی است که مسئولیت کنترل و حرکت میله بلند یا �boom pole� را بر عهده دارد تا میکروفون را در نزدیکی صداهای گفته شده ی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اصطلاح Production value در صنعت فیلم سازی به معنای **کیفیت کلی و سطح فنی و بصری یک فیلم یا تولید ویدئویی** است که معمولاً توسط عوامل مختلفی مانند طرا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Location scout در صنعت فیلم سازی شخصی است که مسئولیت پیدا کردن و تأمین مکان های مناسب برای فیلمبرداری صحنه های مختلف یک پروژه را بر عهده دارد. این فر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژه Reel در صنعت فیلم سازی به چند معنی کاربردی دارد: 1. به طور سنتی، Reel به �قرقره� یا �مخزن� دایره ای فلزی یا پلاستیکی گفته می شود که نوار فیلم ( ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کلمه Greenlight در صنعت فیلم سازی و تولید به معنای **دریافت تایید رسمی برای شروع به تولید یک پروژه فیلم یا سریال** است. وقتی گفته می شود یک پروژه �Gr ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

کلمه Reboot در دنیای فیلم و سرگرمی به معنای **شروعی مجدد و از نو ساختن یک مجموعه یا فرانچایز ( franchise ) ** است، به گونه ای که داستان ها و شخصیت ها ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

کلمه Remake در زمینه فیلم و هنر به معنای **تولید دوباره یا بازسازی یک اثر قبلی** است. یک Remake معمولاً فیلم، سریال، یا اثر هنری است که بر اساس یک نس ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

واژه sequel به معنای دنباله یا ادامه است و در عبارات مختلف به دو شکل کاربرد دارد: 1. در زمینه هنر و ادبیات، sequel به کتاب، فیلم، نمایش نامه یا هر ...

پیشنهاد
٠

USP 🔸 معادل فارسی: پیشنهاد فروش منحصربه فرد / مزیت رقابتی خاص / ویژگی متمایز محصول در زبان محاوره ای: نقطه ی قوت خاص، برگ برنده ی فروش، ویژگی خ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: مردی که همسرش به او خیانت کرده / شوهر فریب خورده / مرد بی خبر از خیانت در زبان محاوره ای: شوهر ساده لوح، مردی که زنش بهش خیانت کرد ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عبارت �فرایند گزیر� در نظام بانکی ایران به معنی **سازوکار قانونی حل وفصل مؤسسات اعتباری دچار ناترازی یا بحران مالی** است. این مفهوم از واژه انگلیسی * ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: فهرست بررسی / لیست کنترل / لیست موارد ضروری در زبان محاوره ای: چک لیست، لیست کارها، لیست انجام دادنی ها، لیست بایدها - - - 🔸 ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاملاً طبق الگوی تعیین شده، اصطلاح چندلایه، احساسی، و واکنشی **bite back** را برایت تحلیل می کنم: - - - 🔹 واژه: **Bite Back** ( عبارت فعلی – مح ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: وارد حالت تعلیق شدن / متوقف شدن موقت / در انتظار قرار گرفتن در زبان محاوره ای: رفت تو حالت تعلیق، گیر کرد، موقتاً متوقف شد، رفت تو ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: کشور تابع / دولت خراج گذار / کشور وابسته در زبان محاوره ای: کشور زیردست، دولت تحت سلطه، کشور گوش به فرمان، نوچه ی سیاسی - - - ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: یه مراسم/مهمونی جمع وجور / یه دورهمی / یه جشن کوچیک در زبان محاوره ای: یه مهمونی کوچولو، یه دورهمی، یه مراسم خودمونی، یه جشن جمع و ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: ویران گر / نابودکننده / تهی کننده / عامل خرابی و تنهایی در زبان محاوره ای: ویران کننده، نابودگر، خشکه زن، ته زن، خالی کننده ی روح ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تکه تکه کردن / نابود کردن / له و لورد کردن / پاره پاره کردن در زبان محاوره ای: تیکه تیکه ش کرد، لهش کرد، جرواجرش کرد، نابودش کرد، ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: می فهمم چی می گی / منظورِت رو گرفتم / متوجه م / می دونم منظورت چیه در زبان محاوره ای: می گیرم چی می گی، آها گرفتم، می فهمم منظورتو ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: شبه جن وار / ترسناک و مرده دوست / بیمارگونه و دل آزار / با علاقه ی عجیب به مرگ یا خشونت در زبان محاوره ای: ترسناک، حال به هم زن، ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: خیلی ترسوندن / حسابی ترسیدن / بدجوری ترسیدن در زبان محاوره ای: ترسوند تا جونم بالا بیاد، یه ترسی انداخت که نگو، وحشت زده م کرد ...

پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: وحشت زده کردن تا مغز استخوان / ترساندن تا جان طرف بالا بیاد / ترسوندن تا روح از بدن جدا شه در زبان محاوره ای: زهره ترکش کردن، تا ج ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

### 🔸 معادل فارسی: نسخه / ورژن / ویرایش در زبان محاوره ای: ورژن جدید، نسخه ی فلان، ادیشن، ورژن بندی - - - ### 🔸 تعریف ( در کاربرد عامیانه/د ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: در بازداشت نگه داشتن / تحت نظر نگه داشتن / در اختیار قانونی نگه داشتن در زبان محاوره ای: نگهش داشتن، تو بازداشت موندن، هنوز دست پل ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: سرکوب کردن / محدود کردن شدید / اعمال کنترل سخت گیرانه در زبان محاوره ای: جلوشو گرفتن، سفت گرفتن، قفل کردن رو موضوع، سخت گیری کردن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: برنامه ریزی دقیق کردن / از قبل طراحی کردن / مرحله به مرحله چیدن در زبان محاوره ای: برنامه شو ریختن، از قبل چیدن، همه چی رو حساب شد ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: به زور گرفتن / با فشار گرفتن / بیرون کشیدن / تحمیل کردن در زبان محاوره ای: از زیر سنگ درآوردن، به زور گرفتن، چلوندن، فشار آوردن تا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تسهیل سازی / ساده سازی / آسان سازی در زبان محاوره ای: راحتش کن، آسونش کن، قابل دسترسش کن، تسهیلش کن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

### 🔸 معادل فارسی: توانمندسازی - اجرا / پیاده سازی همراه با توان بخشی / اجرای توانمند در زبان محاوره ای: هم توان بده، هم اجرا کن؛ هم راه بنداز، ه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: ( بسته به زمینه ) بی رمق، بی جان، بی اثر، نماد ضعف یا انفعال در زبان محاوره ای: چیز بی خاصیت، نماد بی حالی یا بی عرضگی ⚠️ در بر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: آدم ساده دل / کسی که راحت می شه ازش سوءاستفاده کرد / سیاست ملایم / رویکرد نرم در زبان محاوره ای: آدم ساده، زودباور، لقمه ی آماده، ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: پول گذاشتن روی هم / مشارکت مالی کردن / جمع کردن منابع در زبان محاوره ای: هم پولی کردن، همه با هم پول گذاشتن، شریک شدن تو هزینه، رو ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

کانکریتایز - - - 🔸 معادل فارسی: عینی کردن / ملموس ساختن / تجسم بخشیدن / به شکل واقعی درآوردن در زبان محاوره ای: واقعی اش کن، قابل لمسش کن، ا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( پزشکی – قانونی ) : در زمینه ی پزشکی قانونی، به معنای اعلام رسمی مرگ یک فرد توسط پزشک یا مقام مسئول مثال: He was taken to the hospital and pronounc ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: پاسخ دادن / واکنش نشان دادن / رسیدگی کردن / اعزام شدن در زبان محاوره ای: رفتن سر صحنه، رسیدن به محل، جواب دادن به تماس، واکنش نشون ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 **معادل فارسی:** آرایه ی توصیفی / شگرد بیانی توصیفی / صناعت ادبی توصیفی - - - 🔸 **تعریف ها:** 1. ** ( ادبی – بلاغی ) :** عبارت **descriptiv ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 **معادل فارسی:** در درون لبخند زدن / لبخند درونی داشتن / احساس رضایت یا شادی درونی - - - 🔸 **تعریف ها:** 1. ** ( احساسی – واقعی ) :** بیانگ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 **معادل فارسی:** پایگاه آنلاین / پاسگاه اینترنتی / پایگاه دیجیتالی / پست اینترنتی دورافتاده ( به صورت استعاری ) - - - 🔸 **تعریف ها:** 1. ** ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 **معادل فارسی:** محل مجازی / فضای برگزاری آنلاین / سالن دیجیتالی / بستر مجازی رویداد - - - 🔸 **تعریف ها:** 1. ** ( فناوری – کاربردی ) :** ی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 **معادل فارسی:** گوشه ی اینترنت / پاتوق آنلاین / کنج وب / فضای کوچک دیجیتالی - - - 🔸 **تعریف ها:** 1. ** ( مجازی – عمومی ) :** عبارت **Net ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 **معادل فارسی:** مرکز کلیک / مرکز بازدید آنلاین / پاتوق اینترنتی / مرکز فعالیت دیجیتال - - - 🔸 **تعریف ها:** 1. ** ( دیجیتالی – تبلیغاتی ) : ...