معنی: کلاه گذاشتن، زیر قول زدن، بتعهد خود عمل نکردنمعانی دیگر: (خودمانی) رجوع شود به: welsh، رجوع شود به: welsh، welsh والش، اهل استان ولزانگلستان، زبان ولز
بررسی کلمه
اسم و ( noun, adjective )
• : تعریف: variant of Welsh.
مترادف ها
کلاه گذاشتن (فعل)
welch, welsh
زیر قول زدن (فعل)
welch, welsh
بتعهد خود عمل نکردن (فعل)
welch, welsh
انگلیسی به انگلیسی
• resident of wales of wales (slang) avoid payment of gambling debts (sometimes offensive)
پیشنهاد کاربران
آدم حرامزاده ای که خودش را کمالزاده معرفی میکند. نامرد. کودن. ضد اخلاق. پست فطرت. بی خانواده کسی که خواهرش را مثل زنش بداند.