پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٣,٦٢٠)

بازدید
١٥,٢٣٤
تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: عالی / بی نظیر / درجه یک / توپ / خیلی خفن در زبان محاوره ای: محشره، ترکونده، خیلی خفنه، حرف نداره 🔸 تعریف ها: 1. ( غیررسمی – تحسی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: خیلی عالی / بی نظیر / درجه یک / توپِ توپ در زبان محاوره ای: محشره، حرف نداره، خیلی خفنه 🔸 تعریف ها: 1. ( غیررسمی – طنزآمیز ) : تو ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: خیلی خوشحال / حسابی ذوق زده / از خوشحالی در پوست خودش نگنجیدن در زبان محاوره ای: کِیف کرده، حسابی خوشحاله، از خودش راضیه 🔸 تعریف ها ...

پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: نارسایی مزمن وریدی / اختلال مزمن در بازگشت خون وریدی در زبان محاوره ای: خون تو پاها جمع می شه، رگ ها خوب کار نمی کنن، پاها ورم می کن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: یه جور خاصی اثر گذاشت / حسش فرق داشت / عجیب تأثیرگذار بود / یه جور دیگه بود در زبان محاوره ای: یه جوری زد تو قلبم، حسش فرق داشت، عجی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: بدنام کردن / بی انصافی کردن / قضاوت ناعادلانه / تصویر منفی دادن در زبان محاوره ای: براش بد درآوردن، بی خود خرابش کردن، بی انصافانه ق ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: جهان اینترنتی / دنیای مجازی / فضای دیجیتال در زبان محاوره ای: کل زندگی ش تو نت ورسه، تو دنیای مجازیه، تو فضای آنلاین غرق شده 🔸 تعری ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: کاربر اینترنت / اهل نت / نت گرد / آنلاین باز در زبان محاوره ای: همیشه تو نتِ، عاشق اینترنتِ، همش آنلاینه، نت گرد حرفه ایه 🔸 تعریف ه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 تعریف و توضیح: پورت در شبکه کامپیوتری به معنای یک نقطه پایانی ( Endpoint ) مجازی است که ارتباطات بین دستگاه ها را امکان پذیر می کند و به هر برنامه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: چندپخشی / ارسال چندوجهی 🔸 تعریف ها: روش انتقال داده در شبکه های کامپیوتری است که داده ها را از یک فرستنده به چندین گیرنده مشخص و عض ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 تعریف ها: در شبکه های کامپیوتری، Broadcast روشی است که طی آن یک پیام یا بسته داده ای از یک نقطه ( منبع ) به همه دستگاه ها و گره ها ( گیرنده ها ) د ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: سوئیچینگ بسته ای / انتقال داده به صورت بسته ای 🔸 تعریف ها: روش انتقال داده در شبکه های کامپیوتری است که داده ها را به واحدهای کوچ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 تعریف ها: Backbone شبکه، بخش مرکزی و حیاتی یک شبکه کامپیوتری بزرگ است که شبکه های کوچکتر یا زیرشبکه ها را به هم متصل می کند. این بخش معمولا دارای ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: درگاه شبکه / گذرگاه شبکه 🔸 تعریف ها: گیت وی یک دستگاه یا گره ( Node ) در شبکه است که اتصال بین دو شبکه مختلف با پروتکل های متفاوت ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: ارائه دهنده خدمات اینترنت / شرکت خدمات اینترنت 🔸 تعریف: ISP شرکتی است که دسترسی کاربران و سازمان ها به اینترنت و خدمات مرتبط را ف ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: مسیریاب شبکه / مسیریاب اینترنت / روتر 🔸 تعریف ها: یک دستگاه یا نرم افزار در شبکه است که داده ها را بین شبکه های مختلف هدایت و منت ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: دل ربا / دوست داشتنی / جذاب / شیرین / دلنشین در زبان محاوره ای: با نمک، بامزه، دل نشین، آدم ربا ( نه به معنای جنایی! ) 🔸 تعریف ها: ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: عمراً / محاله / همچین روزی نمیاد در زبان محاوره ای: �عمراً همچین چیزی بشه�، �اون روزی که فلان اتفاق بیفته�، �وقتی فلانی آدم بشه!� 🔸 ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: شفقت به خود / مهربانی با خود / خودمراقبتی احساسی در زبان محاوره ای: با خودش مهربونه، خودشو درک می کنه، خودشو سرزنش نمی کنه، خودشو دو ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: جایگاه یابی / موضع گیری / تعیین دیدگاه / موقعیت سازی در زبان محاوره ای: طرف کجا وایساده؟ چی فکر می کنه؟ دیدگاهش نسبت به موضوع چیه؟ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: سهم دادن / بخشی از سود یا منابع رو واگذار کردن در زبان محاوره ای: یه تیکه از کیک رو بده! / یه سهم بده / بذار بقیه هم یه چیزی گیرشون ب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: مغرور / مطمئنِ بیش ازحد / خودرأی / از خود راضی در زبان محاوره ای: خیلی مطمئنه، انگار فکر می کنه هیچ وقت اشتباه نمی کنه، یه جورایی از ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: خیلی باحاله که دیگه مدرسه نمی خواد / زیادی باکلاسه / از همه جلوتره در زبان محاوره ای: اون قدر باحاله که دیگه مدرسه براش کوچیکه! / خیل ...

پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تا قیامت / خیلی دیر / وقتی دیگه خیلی گذشته در زبان محاوره ای: تا وقتی گاوها برگردن! یعنی خیلی دیر، شاید هیچ وقت، تا وقتی دیگه فایده ا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: سحرگاه / خیلی زود صبح / کله ی سحر در زبان محاوره ای: خیلی زود، قبل از طلوع، وقتی هنوز هوا تاریکه، کله ی سحر 🔸 تعریف ها: 1. ( زمانی ...

پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تسلیم نشو / کشتی رو واگذار نکن / مقاومت کن در زبان محاوره ای: تا تهش برو، جا نزن، کوتاه نیا، بی خیال نشو 🔸 تعریف ها: 1. ( تاریخی – ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: نگران نباش / خودتو ناراحت نکن / بی خیال باش در زبان محاوره ای: ولش کن، نگران نباش، آروم باش، چیزی نیست 🔸 تعریف ها: 1. ( آرام بخش – ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تصمیم گیری برای حرکت بعدی / تعیین استراتژی / فرمان دادن به اجرا در زبان محاوره ای: بگه چی کار کنیم، تصمیم بگیره، بگه حرکت بعدی چیه � ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: پیش بینی کردن آینده / نشانه خوانی / تحلیل نشانه ها در زبان محاوره ای: از روی نشونه ها حدس زدن، آینده رو خوندن، فهمیدن که چی در راهه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: اکستنشن پا با دستگاه / باز کردن پا با سیم کش در زبان محاوره ای: تمرین جلو ران با دستگاه نشسته 🔸 تعریف ها: 1. ( تمرین ایزوله – بدن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: پرس پا با وزنه صفحه ای / پرس پا با دستگاه وزنه خور در زبان محاوره ای: تمرین فشار پا با دستگاهی که صفحه های وزنه روش نصب می شن 🔸 تعر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: جلو بازو با دمبل / تمرین جلو بازو با وزنه آزاد در زبان محاوره ای: تمرین جلو بازو با دمبل برای تقویت عضله ی بازو 🔸 تعریف ها: 1. ( ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: پرس پشت بازو با سیم کش / کشش پشت بازو با کابل در زبان محاوره ای: تمرین فشار رو به پایین برای تقویت پشت بازو با دستگاه 🔸 تعریف ها: 1 ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: پرس سینه با دستگاه / پرس سینه نشسته با سیم کش در زبان محاوره ای: تمرین فشار از جلو برای تقویت عضلات سینه با دستگاه 🔸 تعریف ها: 1. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: پرس شانه با دستگاه / پرس شانه نشسته با سیم کش در زبان محاوره ای: تمرین فشار از بالا برای تقویت شانه ها با دستگاه 🔸 تعریف ها: 1. ( ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تمرین قایقی با دستگاه سیم کش / سیم کش نشسته در زبان محاوره ای: تمرین کششی نشسته برای تقویت عضلات پشت 🔸 تعریف ها: 1. ( تمرین مقاوم ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تمرین کشش از بالا با دستگاه / لت پول دان در زبان محاوره ای: تمرین سیم کش از بالا برای تقویت عضلات پشت 🔸 تعریف ها: 1. ( تمرین مقاو ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: گاز دادن شدید / با سرعت زیاد حرکت کردن / لاستیک دود کردن در زبان محاوره ای: یه هو گازشو گرفت، با سرعت زد بیرون، لاستیکا رو دود کرد � ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: راهزنی / دزدی مسلحانه / یاغی گری / غارت گری در زبان محاوره ای: دزدی با زور، حمله ی گروهی، غارت، یاغی بازی، حمله به کاروان یا روستا � ...

پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: از چیزی یا کسی حمایت جدی کردن / پشت کسی درآمدن / تمام قدرت و نفوذ خود را صرف حمایت کردن در زبان محاوره ای: پشتش دراومد، حسابی حمایتش ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔸 معادل فارسی: قدیمی های دوست داشتنی / نوستالژی های ارزشمند / آثار کلاسیک محبوب در زبان محاوره ای: چیزای قدیمی که هنوزم حال می ده، آهنگای قدیمی، فیل ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: باعث بشی کسی احساس حماقت کنه / کسی رو خجالت زده یا کم هوش جلوه بدی / تحقیر کردن غیرمستقیم در زبان محاوره ای: طرف رو ضایع کردی، کاری ک ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: پاسخ زیرکانه ی بامزه / جواب نیش دار و هوشمندانه / تیکه ی سریع و خنده دار در زبان محاوره ای: یه جواب تند و بامزه داد، یه تیکه ی هوشمند ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: جوک تک خطی / جمله ی بامزه ی کوتاه / شوخی یک جمله ای / تیکه ی خنده دار در زبان محاوره ای: یه جمله ی کوتاه که هم بامزه ست، هم سریع، هم ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

نو سَیری 🔸 معادل فارسی: اصلاً نه! / به هیچ وجه! / محاله! / عمراً! در زبان محاوره ای: نه بابا! / عمراً! / محاله! / اصلاً همچین چیزی نمی شه 🔸 تعریف ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: پول حسابی درآوردن / سود کلان بردن / درآمد بالا داشتن / پول دار شدن در زبان محاوره ای: یه پول تپل زد، حسابی کاسب شد، داره خوب پول درمی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: پول درآوردن / یه قرون کاسب شدن / درآمد داشتن / نون درآوردن در زبان محاوره ای: یه پولی دربیاره، یه چیزی گیرش بیاد، یه جوری خرجشو دربیا ...

پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: جلوی گرسنگی رو گرفتن / گذران زندگی کردن / از فقر نجات پیدا کردن / نون درآوردن برای زنده ماندن در زبان محاوره ای: یه جوری زندگی رو می ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: خانه ی انجمن دخترانه / خوابگاه انجمن خواهرانه / اقامتگاه گروهی دانشجویان دختر در زبان محاوره ای: خونه ای که دخترای یه گروه دانشگاهی ت ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: خانه ی شهری / خانه ی ردیفی / خانه ی چندطبقه ی متصل در زبان محاوره ای: خونه ای که کنار خونه های دیگه چسبیده، چند طبقه ست، توی شهره، نه ...