vilify

/ˈvɪləˌfaɪ//ˈvɪlɪfaɪ/

معنی: بدگویی کردن، بد نام کردن، بهتان زدن
معانی دیگر: تهمت زدن، افترا بستن، سعایت کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: vilifies, vilifying, vilified
مشتقات: vilification (n.)
• : تعریف: to speak ill of; denounce; defame.
مترادف: blacken, defame, denigrate, denounce, malign, traduce
متضاد: commend, eulogize, lionize
مشابه: abuse, affront, asperse, assassinate, attack, backbite, badmouth, blackguard, censure, discredit, dishonor, libel, revile, slander, smear

- She lost no opportunity to vilify her ex-husband.
[ترجمه رضا] او از هر فرصتی برای بی اعتبار کردن شوهر سابق خود استفاده می کرد.
|
[ترجمه گوگل] او هیچ فرصتی را برای توهین به همسر سابقش از دست نداد
[ترجمه ترگمان] اون هیچ فرصتی رو برای بدنام کردن شوهر سابقش از دست نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The tabloid vilified the prime minister at every turn.
[ترجمه گوگل] این روزنامه در هر مرحله نخست وزیر را بدگویی می کرد
[ترجمه ترگمان] این تابلوئید به هر نوبت نخست وزیر را بدنام می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. some people vilify what they can't comprehend
برخی از مردم از آنچه که نمی توانند درک کنند بدگویی می کنند.

2. The agency has been vilified by some doctors for being unnecessarily slow to approve life-saving drugs.
[ترجمه محمد تبريزی] عده ای از پزشکان آژانس را متهم به تأخیر غیرضروری در تصویب داروهای حیات بخش کردند.
|
[ترجمه گوگل]این آژانس توسط برخی از پزشکان به دلیل کندی غیر ضروری در تأیید داروهای نجات دهنده مورد سرزنش قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]این موسسه توسط برخی از پزشکان نادیده گرفته شده است که به طور غیر ضروری برای تایید داروهای نجات بخش زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was vilified by the press as a monster of perversity.
[ترجمه محمد تبريزی] وی توسط رسانه بعنوان یک غول فساد متهم شد.
|
[ترجمه گوگل]مطبوعات او را به عنوان هیولای انحراف متهم کردند
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک هیولا به او تهمت می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Johnson was vilified in the press for refusing to resign.
[ترجمه گوگل]جانسون به دلیل امتناع از استعفا در مطبوعات مورد انتقاد قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]جانسون برای امتناع از استعفا در مطبوعات بدنام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Why is he always trying to vilify my reputation?
[ترجمه گوگل]چرا او همیشه سعی دارد آبروی من را بدنام کند؟
[ترجمه ترگمان]چرا همیشه می خواهد شهرت مرا بدنام کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was vilified, hounded, and forced into exile by the FBI.
[ترجمه گوگل]اف بی آی او را مورد سرزنش قرار داد، شکار کرد و مجبور به تبعید کرد
[ترجمه ترگمان]به او تهمت زدن و به تبعید توسط اف بی آی به تبعید تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Stevens has been vilified by his opponents in the press.
[ترجمه گوگل]استیونز توسط مخالفانش در مطبوعات مورد انتقاد قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]استیونز توسط مخالفان او در مطبوعات بدنام شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was vilified in newspapers.
[ترجمه گوگل]در روزنامه ها به او فحش دادند
[ترجمه ترگمان]در روزنامه ها به او تهمت می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Many welfare opponents vilify recipients as lazy and immoral cheats and con artists.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مخالفان رفاه دریافت کنندگان را به عنوان کلاهبرداران تنبل و غیراخلاقی و کلاهبرداران بدنام می کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مخالفان خیریه، دریافت کنندگان را به عنوان شیاد و شیاد متقلب و شیاد بدنام می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Another image from the Cultural Revolution flashed before his eyes: his aging mother being vilified on her hands and knees.
[ترجمه گوگل]تصویر دیگری از انقلاب فرهنگی جلوی چشمانش می گذرد: مادر پیرش که روی دست و زانوهایش بدگویی می شود
[ترجمه ترگمان]تصویر دیگری از انقلاب فرهنگی در مقابل چشمانش درخشید: مادر سالخورده او روی دست ها و زانوانش بدنام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. On the one hand they are vilified as criminals, nipping at small children in city parks where they have been fed.
[ترجمه گوگل]از یک طرف آنها را به عنوان جنایتکار متهم می کنند و به کودکان کوچک در پارک های شهری که در آنجا به آنها غذا داده اند، نیش می زنند
[ترجمه ترگمان]از طرفی آن ها به عنوان مجرم بدنام (بی اعتبار)هستند و به بچه های کوچک در پارک های شهری که در آنجا غذا می خوردند خفه می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Kevin's glasses had slipped down his nose as he stared at bracteate, trowel and vilifies.
[ترجمه گوگل]عینک کوین در حالی که به براکته، ماله و فحاشی خیره شده بود، از بینی اش سر خورده بود
[ترجمه ترگمان]عینک کوین همچنان که به bracteate و trowel خیره شده بود بینی اش را پایین انداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Vilified by opposition politicians, Bryan lost to McKinley in 1896 and again in 1900.
[ترجمه گوگل]برایان که توسط سیاستمداران مخالف بدنام شده بود، در سال 1896 و دوباره در سال 1900 مغلوب مک کینلی شد
[ترجمه ترگمان]برایان، از سوی سیاستمداران مخالف، در سال ۱۸۹۶ و دوباره در سال ۱۹۰۰ به \"مک کینلی\" باخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Salmond was vilified by Labour and parts of his own party for making a similar deal with Lang.
[ترجمه گوگل]سالموند توسط حزب کارگر و بخش‌هایی از حزب خود به دلیل انجام معامله مشابه با لانگ مورد سرزنش قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]\"سالموند\" توسط حزب کارگر و بخش هایی از حزب خود بدنام شد و قراردادی مشابهی با Lang انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بدگویی کردن (فعل)
abuse, vilify, maledict

بد نام کردن (فعل)
vilify, blemish, attaint, asperse, defame, denigrate, malign, traduce, calumniate, lynch

بهتان زدن (فعل)
vilify

انگلیسی به انگلیسی

• slander, defame
if you vilify someone, you say or write very unpleasant things about them, so that people will be influenced against them; a formal word.

پیشنهاد کاربران

بدنام کردن، بدگویی کردن، بهتان زدن
Denigrate
Any form of communication that can injure a third person's reputation
تخریب شخصیت کردن ( چه در سخن چه با نوشتن )
بدنام کردن, بهتان زدن defame, disparage
از ریشه vile
To spread/utter nasty, slanderous , or negative stories about someone whether true or not
In return, she’s been harassed, sued, vilified
. and insulted

بپرس