پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٣,٦٢٠)

بازدید
١٥,٢٣٤
تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: شاد و خوشحال بودن بدون مصرف مواد مخدر یا الکل سرشار از انرژی و احساس خوب بودن طبیعی شادمانی طبیعی سرخوش از زندگی 🔸 تعریف ها: احساس ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: ( در متن های اینترنتی ) : چی؟ / یعنی چی؟ / چی گفتی؟ ( در زمینه مذهبی ) : معبد بودایی یا هندو در زبان محاوره ای: وات؟! / چی شد؟ / ا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: بازی تمرینی / مسابقه ی غیررسمی / برخورد فیزیکی در ورزش در زبان محاوره ای: یه بازی تمرینی داشتن / یه جور تمرین با برخورد واقعی / بازی ...

پیشنهاد
١

ویتامین دی ۵۰, ۰۰۰ واحد بین المللی ( IU ) معمولاً به منظور درمان کمبود شدید ویتامین D در بدن تجویز می شود و نباید روزانه مصرف شود. ویتامین D چون محل ...

پیشنهاد
٢

UniFlex قرص یونی فلکس یک مکمل غذایی است که برای حفظ سلامت استخوان ها و مفاصل طراحی شده است. ترکیبات اصلی آن شامل کلسیم، ویتامین D3، منیزیم، زینک ( رو ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: به عهده گرفتن مسئولیت خود / سهم خود را انجام دادن / کم نذاشتن در زبان محاوره ای: وظیفه شو انجام داد / کم نذاشت / سهم خودشو خوب کشید ب ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: آخرین قطره ی صبر / تیر خلاص / قوز بالا قوز / دیگه طاقت نیاوردن در زبان محاوره ای: دیگه نتونستم تحمل کنم / این دیگه زیادی بود / صبرم ل ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: سرگردان شدن / بی هدف دور شدن / یواش یواش دور شدن / گم شدن ( در برخی زمینه ها ) در زبان محاوره ای: راهشو کشید رفت / یواش یواش از جمع ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: فروتن و آرام / مطیع و بی آزار / بی ادعا و ملایم در زبان محاوره ای: آدم آروم و بی صدا / خیلی مظلومه / اهل جار و جنجال نیست / بی حاشیه ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: کنترل غرور / مهار نفس / فروتنی در رفتار در زبان محاوره ای: غرورش رو کنترل کرده / خودشو نگه داشته / اهل باد کردن نیست / نفسش رو مهار ک ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: نابغه ی بی سروصدا / نابغه ی بی ادعا / آدمی باهوش و خلاق ولی بی حاشیه در زبان محاوره ای: نابغه ست ولی خودش رو نمی گیره / خیلی خفنه ولی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: موفقِ بی سروصدا / فردی که بی ادعا موفقه / آدمی که بی حاشیه به نتایج بزرگ می رسه در زبان محاوره ای: بی سروصدا کارشو می کنه و موفقه / ب ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: اهل خودنمایی نیستم / نمی خوام جلوه فروشی کنم / قصد پُز دادن ندارم در زبان محاوره ای: نمی خوام خودی نشون بدم، ولی. . . / اهل جلوه فروش ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: اهل پُز دادن نیستم / نمی خوام لاف بزنم / خودستایی نمی کنم در زبان محاوره ای: نمی خوام پُز بدم، ولی. . . / اهل پُز نیستم، ولی یه چیزی ...

پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: مثل صاعقه در آسمان صاف مثل شوک ناگهانی غافلگیرکننده و غیرمنتظره 🔸 تعریف: ( استعاری – محاوره ای ) اتفاقی ناگهانی، غیرمنتظره و شوکه ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: آبی ها ( در فوتبال ) بلوز ( در موسیقی ) 🔸 تعریف ها: 1. ( ورزشی – فوتبال ) : لقب باشگاه فوتبال چلسی در انگلستان مثال: The Blues ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

حتماً حسین عزیز! در ادامه اصطلاح Gunners را دقیقاً مطابق با الگوی تعیین شده بررسی می کنم: 🔹 واژه: Gunners ( اسم – لقب، اصطلاح فرهنگی ) 🔸 تلفظ و ت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: شیاطین سرخ 🔸 تعریف ها: 1. ( ورزشی – فوتبال ) : لقب باشگاه فوتبال منچستر یونایتد در انگلستان مثال: The Red Devils won the match 3– ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: فرود آمدن / نشستن هواپیما ( در فوتبال آمریکایی: تاچ داون – امتیاز کامل ) در زبان محاوره ای: نشست / فرود / رسیدن به زمین - - - ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: دیدار و خوش آمدگویی / جلسه ی آشنایی و استقبال 🔸 تعریف ها: 1. ( اجتماعی – عمومی ) : رویدادی غیررسمی که در آن افراد برای آشنایی، خو ...

پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: درمان حرارتی هدفمند / گرما درمانی موضعی و دقیق 🔸 تعریف ها: 1. ( پزشکی – درمان سرطان ) : روشی درمانی که در آن گرما به صورت کنترل ش ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

اسلیپ اَپنی ا 🔸 معادل فارسی: آپنه ی خواب / وقفه ی تنفسی در خواب 🔸 تعریف ها: 1. ( پزشکی – عمومی ) : اختلالی که در آن تنفس فرد هنگام خواب به طور م ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: علت نادیده گرفته شده / دلیل مغفول مانده / عامل پنهان در زبان تحلیلی: علتی که در بررسی ها یا تحلیل ها به آن توجه کافی نشده 🔸 تعریف ه ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: همه بین / فراگیر بین / دارای دید کامل در زبان توصیفی: قابلیت دیدن همه چیز در یک نگاه یا کنترل همه جانبه 🔸 تعریف ها: 1. ( دیداری – ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: قاپیدن / یواشکی برداشتن / به سرعت تصاحب کردن در زبان محاوره ای: زود قاپیدن / زیرپوستی برداشتن / یهویی صاحب شدن 🔸 تعریف ها: 1. ( غ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: متعهد به هدف / پای کار بودن / حامی واقعی بودن در زبان محاوره ای: پای قضیه وایستاده / هوای هدفو داره / واقعاً پشتمونه 🔸 تعریف ها: 1. ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: مغالطه ی توسل به طبیعت / استناد به طبیعی بودن در زبان محاوره ای: چون طبیعیه، پس خوبه یا چون غیرطبیعیه، پس بده 🔸 تعریف ها: 1. ( من ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: لقب دادن تحقیرآمیز / فحاشی لفظی / صدا زدن با اسم های توهین آمیز در زبان محاوره ای: برچسب زدن / اسم درآوردن / فحش دادن 🔸 تعریف ها: 1 ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: ندیمه زن / پیش خدمت زن / زن مسئول لباس و آرایش در تئاتر ( در فارسی قدیمی: کلفت اندرونی ) 🔸 تعریف ها: 1. ( ادبی – تاریخی ) : زنی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: مختل کردن تنظیم / از کنترل خارج شدن / بی نظمی در تنظیم در زبان محاوره ای: از کنترل خارج شدن / قاطی کردن تنظیمات بدن یا احساسات 🔸 تع ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: تصفیه خانه / کارخانه تصفیه / تأسیسات تصفیه 🔸 تعریف ها: 1. ( مهندسی محیط زیست ) : تأسیساتی که برای تصفیه آب، فاضلاب، یا مواد شیمیا ...

پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: طراح تصفیه خانه / مهندس طراحی تأسیسات تصفیه آب و فاضلاب 🔸 تعریف ها: 1. ( مهندسی محیط زیست ) : فردی متخصص در طراحی سیستم ها و تأسی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: کلی گویی درخشان / شعار احساسی و مبهم / عبارت پرزرق وبرق ولی بی محتوا در زبان محاوره ای: حرف قشنگ ولی توخالی / شعار خوشگل بدون معنی / ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: ترساننده ی عامدانه / کسی که ترس پراکنی می کند در زبان محاوره ای: ترس افکن / کسی که مردم رو بی خود می ترسونه / وحشت پراکن 🔸 تعریف ها ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: کارزار تخریب / کمپین بدنام سازی / تبلیغات منفی علیه فرد یا گروه در زبان محاوره ای: لجن پراکنی / خراب کردن آبرو / زدن زیرآب کسی 🔸 تع ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: سرپوش گذاشتن / تطهیر کردن / سفیدنمایی کردن در زبان محاوره ای: ماست مالی کردن / قضیه رو قشنگ جلوه دادن / همه چیزو خوب جلوه دادن 🔸 تعر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔸 معادل فارسی: پشت کسی بودن / حواس مون به کسی بودن / از کسی حمایت کردن در زبان محاوره ای: هواتو دارم / پشتت هستم / جاتو خالی نمی ذارم 🔸 تعریف ها: ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: • حال کردن با چیزی / کسی • طرفدار بودن / حمایت کردن • ارتباط برقرار کردن / با چیزی یا کسی کنار اومدن • با چیزی یا کسی حال کردن از ...

پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: رسیدن به نقطه ی تعادل / یافتن راه حل میانه / توافق معتدل در زبان محاوره ای: یه جوری وسطش رو گرفتن / نه اون ور نه این ور / یه توافق نص ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: چانه زنی شدید / معامله ی زیرکانه / بده بستان سیاسی در زبان محاوره ای: چونه زنی / معامله ی پشت پرده / بده بستان پرحیله 🔸 تعریف ها: 1 ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: عقب نشینی کردن / کوتاه آمدن / تسلیم شدن جزئی در معنای نظامی: عقب رفتن از موضع در معنای استعاری: از موضع یا نظر خود عقب نشینی کردن 🔸 ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: نرده ی محافظ / دیوارک لبه ی بام / سنگر کم ارتفاع در کاربرد نظامی یا استعاری: سنگر / حفاظ / مانع دفاعی 🔸 تعریف ها: 1. ( معماری – س ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: چرند / مزخرف / حرف بی اساس / خزعبل در زبان محاوره ای: چرت وپرت، حرف مفت، مزخرفاتی که کسی تحویل می ده 🔸 تعریف ها: 1. ( گفتاری – ان ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وِرلی گیگ 🔸 معادل فارسی: فرفره / چرخک / وسیله ی چرخان / گردونه ی بازی در زبان محاوره ای: چیزی که هی می چرخه، مثل فرفره یا اسباب بازی های چرخان؛ یا ح ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تمرین ایزومتریک / ورزش ایستا در زبان محاوره ای: تمرینی که توش فقط یه حالت رو نگه می داری، بدون حرکت—مثل پلانک یا نشستن دیواری 🔸 تعر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: به جز / غیر از / مگر / جز 🔸 تعریف ها: 1. ( حرف اضافه – رسمی ) : برای بیان استثنا یا حذف چیزی از یک جمله یا موقعیت مثال: Bar the we ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 RED - S ( مخفف – اصطلاح پزشکی ورزشی ) 🔸 معادل فارسی: کمبود نسبی انرژی در ورزش / سندرم کمبود انرژی در ورزشکاران در زبان محاوره ای: بدن ورزشکار دا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: به راحتی انجام می شود / کار سختی نیست / به سادگی ممکن است در زبان محاوره ای: راحت انجام می شه، مثل آب خوردنه، پیش میاد 🔸 تعریف ها: ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • سوخت رسانی ناکافی • تغذیه ناکافی برای فعالیت بدنی • کم تغذیه کردن بدن نسبت به نیاز انرژی • دریافت کمتر از نیاز کالری و مواد مغذ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • ترکیب بدنی • ساختار بدن • نسبت اجزای بدن 🔸 تعریف ها: 1. ( پزشکی – تغذیه ) : ترکیب بدنی به نسبت اجزای مختلف بدن مانند چربی، ع ...