gossip

/ˈɡɑːsəp//ˈɡɒsɪp/

معنی: بد گویی، شایعات بی اساس، اراجیف، سخن چینی، دری وری، شایعات بی پرو پا، شایعات بی اساس دادن، خبر کشی کردن، دری وری گفتن یا نوشتن، سخن چینی کردن
معانی دیگر: وراجی، حرف های خاله زنکی، شروور، خبر چینی، ژاژخایی، هو، هوچی گری، شایعه پراکندن، حرف مفت زدن، خبر چینی کردن، ژاژخایی کردن، آدم شایعه گستر، آدم خاله زنک، حرف مفت زن، (در اصل و اکنون در برخی گویش ها) مادر تعمیدی، مادر خوانده ی روحانی (رجوع شود به: godchild)، دوست صمیمی، آدم خبر کش، فضول

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: talk, rumor, or speculation about other people, esp. about their personal affairs.
مترادف: dirt, scandal, whispering
مشابه: hearsay, rumor, tale, talk

- Do you believe that gossip about the people across the street?
[ترجمه فرشاد] ایا شما این شایعه را درمورد مردم در خیابان باور میکنید
|
[ترجمه ???] آیا شما این شایعه را در مورد مردم آن طرف خیابان ، باور دارید ؟
|
[ترجمه گوگل] آیا به آن شایعات درباره مردم آن طرف خیابان اعتقاد دارید؟
[ترجمه ترگمان] آیا این شایعه درباره مردمی که در خیابان دیده می شود اعتقاد دارید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You shouldn't go around spreading gossip about people.
[ترجمه بهروز مددی] نباید همینجوری راه بیفتی و درباره‎ی دیگران شایعه درست کنی.
|
[ترجمه محمد جواد] نباید راه بیوفتی اراجیفی در مورد مردم پخش کنی
|
[ترجمه گوگل] شما نباید برای شایعه پراکنی در مورد مردم بچرخید
[ترجمه ترگمان] تو نباید دور و بر مردم شایعه پراکنی کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I never listen to gossip.
[ترجمه گوگل] من هرگز به شایعات گوش نمی دهم
[ترجمه ترگمان] من هیچ وقت به شایعات گوش نمیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: someone who frequently participates in the telling of gossip.
مترادف: blab, blabbermouth, busybody, scandalmonger, tattler, telltale
مشابه: blabber, cat, chatterbox, magpie, prier, snoop, tattletale, yenta

- She's such a gossip that I'm afraid to tell her anything.
[ترجمه بهروز مددی] یک جوری شایعه پراکنی میکنه که من میترسم بهش چیزی بگم.
|
[ترجمه گوگل] او آنقدر شایعه پراکنی است که می ترسم چیزی به او بگویم
[ترجمه ترگمان] او خیلی شایعه است که من می ترسم چیزی به او بگویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: any kind of light, frivolous talk; chatter.
مترادف: chatter, chitchat, prattle, twaddle
مشابه: babble, blab, gab, jabber, prate, tattle

- We're just having a cup of coffee and enjoying a bit of gossip.
[ترجمه بهروز مددی] فقط داریم یک فنجون قهوه می‎خوریم ( می‎نوشیم ) و یک کمی هم از غیبت کردن لذت می‎بریم.
|
[ترجمه گوگل] ما فقط یک فنجان قهوه می خوریم و کمی از شایعات لذت می بریم
[ترجمه ترگمان] ما فقط یه فنجون قهوه می خوریم و از یه ذره شایعه لذت می بریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: gossips, gossiping, gossiped
مشتقات: gossipy (adj.), gossiper (n.)
• : تعریف: to participate in the telling of gossip.
مترادف: nose into, pry, tattle
مشابه: blab, chitchat, talk

- Those two are always gossiping about the neighbors.
[ترجمه گوگل] آن دو همیشه در مورد همسایه ها غیبت می کنند
[ترجمه ترگمان] آن دو همیشه درباره همسایگان غیبت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. gossip has it that. . .
شایع است که . . .

2. the gossip concerning his resignation
شایعات مربوط به استعفای او

3. snatches of gossip
شایعات متفرقه

4. those who gossip seldom consider the truth
آنانکه شایعه پراکنی می کنند کمتر به واقعیت توجه دارند.

5. to retail a gossip
شایعه ای را پراکندن

6. he was the worst gossip in our office
او شایعه پراکن ترین فرد اداره ی ما بود.

7. he discounted seventy-five percent of the office gossip
او هفتاد و پنج درصد شایعات اداره را باور نداشت.

8. their hurried wedding created all kinds of gossip
ازدواج عجولانه آنان موجب همه جور شایعه شد.

9. their love affair will furnish the village with plenty of gossip
رابطه ی عشقی آنها موجب شایعات فراوانی در دهکده خواهد شد.

10. she attempted to disunite the members of the club by spreading gossip
او کوشید با پخش شایعه بین اعضای باشگاه چند دستگی ایجاد کند.

11. Customers pay to log on and gossip with other users.
[ترجمه گوگل]مشتریان برای ورود به سیستم و شایعات با سایر کاربران هزینه می پردازند
[ترجمه ترگمان]مشتریان با کاربران دیگر به ثبت و سخن چینی می پردازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The mischief arose from irresponsible gossip.
[ترجمه گوگل]این شیطنت از شایعات غیرمسئولانه ناشی شد
[ترجمه ترگمان]این شرارت از طرف شایعات بی irresponsible بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Here's an interesting piece of gossip about Mrs Smith.
[ترجمه گوگل]در اینجا یک شایعه جالب در مورد خانم اسمیت وجود دارد
[ترجمه ترگمان]این یک شایعه جالب درباره خانم اسمیث است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It was common gossip that they were having an affair.
[ترجمه گوگل]شایعات رایج بود که آنها با هم رابطه دارند
[ترجمه ترگمان]شایعه همگانی بود که آن ها با هم رابطه داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She has never been one to indulge in gossip.
[ترجمه گوگل]او هرگز کسی نبوده است که به شایعات افراط کند
[ترجمه ترگمان]او تا به حال کسی نبوده که در شایعه پراکنی بوده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The jet-setting couple made frequent appearances in the gossip columns.
[ترجمه گوگل]این زوج جت تنظیم مکرر در ستون های شایعات ظاهر می شدند
[ترجمه ترگمان]این زوج در حال غروب به طور مکرر در ستون های شایعات ظاهر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Her appetite for gossip is absolutely indecent.
[ترجمه گوگل]اشتهای او برای شایعات کاملاً ناپسند است
[ترجمه ترگمان]اشتهایش به خاطر شایعات بی اساس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Her letter was full of gossip.
[ترجمه گوگل]نامه او پر از شایعات بود
[ترجمه ترگمان]نامه او پر از شایعه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The gossip was that he had lost a fortune on the stock exchange.
[ترجمه گوگل]شایعات این بود که او ثروتی را در بورس از دست داده است
[ترجمه ترگمان]شایعات این بود که او ثروتی برای مبادله سهام از دست داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. It's common gossip in the office that she's about to leave her husband.
[ترجمه گوگل]شایعات رایج در دفتر است که او در شرف ترک شوهرش است
[ترجمه ترگمان]شایعه رایج در دفتر است که می خواهد شوهرش را ترک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بد گویی (اسم)
defamation, vituperation, vilification, detraction, obloquy, denunciation, malediction, gossip

شایعات بی اساس (اسم)
tittle-tattle, gossip

اراجیف (اسم)
gossip, titbit

سخن چینی (اسم)
tittle-tattle, gossip

دری وری (اسم)
gossip

شایعات بی پرو پا (اسم)
gossip

شایعات بی اساس دادن (فعل)
gossip

خبر کشی کردن (فعل)
gossip

دری وری گفتن یا نوشتن (فعل)
gossip

سخن چینی کردن (فعل)
tittle-tattle, chit-chat, flap about, gossip, tattle, wiggle-waggle

انگلیسی به انگلیسی

• one who gossips, one who spreads rumors; rumors, idle talk about the private affairs of others
talk about the private affairs of others, spread rumors
gossip is informal conversation, often about other people's private affairs.
if you gossip with someone, you talk informally with them about local people and events.
a gossip is a person who enjoys talking about other people's private affairs.

پیشنهاد کاربران

در بعضی جملات معنی یاوه هم میدهد، چرند، چرت و پرت . . .
اسم:
1 - شایعه
Don't believe all the gossip you hear.
Tell me all the latest gossip!
2 - غیبت
I love a good gossip.
We had a good gossip about the boss.
3 - آدم خاله زنک؛ کسی که از حرف زدن راجع به زندگی شخصی دیگران لذت میبره.
...
[مشاهده متن کامل]

The people I work with are terrible gossips.
Don't tell anyone, because some people are terrible gossips.
فعل:
1 - غیبت کردن، پشت سر کسی حرف زدن
I can't stand here gossiping all day.
People have been gossiping about you.
spread gossip = شایعه پراکنی کردن
Someone’s been spreading gossip about Lucy and Ian.
تفاوت gossip با rumor:
توضیحی که آقای Shayan نوشتن اشتباهه.
اول اینکه در جاهای مختلف از هر دو کلمه استفاده میشه اما این دو تا با هم یه تفاوت هایی دارن.
کلمه rumor اشاره به اطلاعات و اخبار تایید نشده ای داره که همینجوری پخش شده و شواهدی برای تایید درستی اونها نیست و ممکنه درست باشن یا نباشن.
کلمه gossip بیشتر به همون معنای غیبت و خاله زنک بازی نزدیکه، یعنی اطلاعاتی ( عموما منفی ) که براساس نظرات و تصورات شخصی افراده که ممکنه درست باشه یا نباشه. در نتیجه gossip شایعه ای نیست که حقیقت داشته باشه حتما.
مثلا میگن "قراره مدرسه ها 3 روز تعطیل بشن" ولی معلوم نیست کی میگه و درست و نادرست بودن خبر مشخص نیست. این یک rumor هست.
یا میگن "فلانی به همسرش خیانت کرده". خب اینجا وجه غیبت و خاله زنک بازی و صحبت راجع به زندگی شخصی دیگران مشخصه و این یک gossip هست که ممکنه درست باشه یا نباشه.
به صورت کلی وجه منفی بودن و امکان آسیب زننده بودن و شخصی و خصوصی بودن gossip بیشتره.
Rumor:
Tom overheard his colleagues talking about a possible merger with another company.
John heard from a friend that the company is going bankrupt.
Gossip:
Julie spread the news that Sarah is having an affair with her boss.
Mark shared with his co - workers that he saw the CEO drinking heavily at a company party.

این واژه هم فعل است و هم اسم. . .
۱. پشت سر کسی حرف زدن - غیبت کردن - مکالمه یا گزارش های گاه به گاه یا بدون محدودیت در مورد افراد دیگر، معمولاً شامل جزئیاتی است که صحت آنها تأیید نشده است که ممکن است نامهربانانه نادرست یا نفی کننده باشد ( n )
...
[مشاهده متن کامل]

۲. غیبت کننده - فردی که پشت سر دیگران حرف میزند ( n )
۳. یک مکالمه درباره زندگی شخصی افراد دیگر ( n )
۴. درباره زندگی شخصی افراد دیگر صحبت کردن ( v )

وراجی کردن
حرف و حدیث
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : gossip
اسم ( noun ) : gossip
صفت ( adjective ) : gossipy
قید ( adverb ) : _
Stories / rumours about the lives of people ( especially celebrities )
شایعه پراکنی کردن
غیبت کردن
رادار ( اصطلاح فارسی، به آدمی که آمار همه رو داره می گن. )
خبرچینی کردن
شایعه پراکنی کردن
شایعه ( کردن ) , خبر پراکنی کردن ؛ آدم خبر پراکن
– You shouldn't listen to idle gossip
– She likes spreading gossip about people
– People have started to gossip about us
- Stop gossiping and get on with some work
– She's such a gossip that I'm afraid to tell her anything
فُچفُچیدَن.
یک کلاغ و چهل کلاغ کردن
غیبت کردن و شایعه پراکنی
شایعه سازی کر دن
آدم شایعه پراکن
شایعه
حاشیه و حاشیه داشتن
مترادف با back bite
شایعه پراکنی کردن
شایعه
خاله زنک، شایعه پراکنی
غیبت کردن

ناپدید شده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس