پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٤,٩٥٦)
حرکت استپ آپ ( Step Up ) یک تمرین ورزشی برای تقویت عضلات پایین تنه است که معمولاً برای افزایش قدرت، تعادل و استقامت عضلانی به کار می رود. این حرکت با ...
حرکت هیپ تراست ( Hip Thrust ) یکی از بهترین تمرینات برای تقویت عضلات باسن ( گلوتئوس ) است که به افزایش قدرت، حجم و استقامت این عضلات کمک می کند. در ا ...
حرکت هینج هیپ ( hip hinge ) یک الگوی حرکتی پایه است که در آن مفصل هیپ یا لگن نقش محور دوران را ایفا می کند و بدن به جلو خم می شود در حالی که ستون فقر ...
🔸 معادل فارسی: بدن متعادل / اندام خوش فرم / بدن متناسب و گرد در زبان محاوره ای: هیکل خوش تراش، اندام توپ، بدن خوش فرم و همه چی تموم ____________ ...
🔸 معادل فارسی: مرخصی سلامت روان / یه روز برای آرامش روان / یه روز استراحت ذهنی در زبان محاوره ای: یه روز برای حال خودت، یه مرخصی برای جمع وجور کر ...
🔸 معادل فارسی: ول گردی کردن / بی هدف پرسه زدن / وقت تلف کردن / تنبلی کردن در زبان محاوره ای: علافی کردن، لم دادن و هیچی نکردن، بی کار گشتن، بی هد ...
🔸 معادل فارسی: اقتصاد مبل نشینی / اقتصاد کم تحرکی / اقتصاد مصرف گرای منفعل در زبان محاوره ای: اقتصاد لم دادگی، سبک زندگی تنبل محور، اقتصاد اسکرول ...
🔸 معادل فارسی: با صدای ناله آسا حرکت کردن / به سختی جلو رفتن / با زحمت پیش رفتن در زبان محاوره ای: خرخرکنون جلو رفتن، ناله کنون پیش رفتن، با زحمت ...
🔸 معادل فارسی: ذهنیت پیش روی قطره ای / طرز فکر لاک پشتی / نگرش پیشرفت ذره ذره در زبان محاوره ای: ذهنیت یواش یواش، سبک فکر جون کَن، طرز فکر صبورِ ...
🔸 معادل فارسی: آهسته جلو رفتن / ذره ذره پیش رفتن / به سختی حرکت کردن در زبان محاوره ای: یواش یواش جلو رفتن، لاک پشتی پیش رفتن، جون کندن برای حرکت ...
🔸 معادل فارسی: فرهنگ پژمردگی / فرهنگ فرسایش روانی / زیست خمود در زبان محاوره ای: حال وهوای افسرده، سبک زندگی بی جون، فضای خسته و بی رمق ________ ...
🔸 معادل فارسی: رنج کشیدن / پژمرده شدن / در ضعف ماندن / افسرده بودن در زبان محاوره ای: داره می پوسه، تو غم مونده، جونش داره می ره، داره از پا می ا ...
🔸 معادل فارسی: سخنرانی جمع بندی / بیانیه ی نهایی / دفاع پایانی در زبان محاوره ای: حرف آخر، جمع بندی دادگاه، دفاع آخر، ته حرف وکیل ______________ ...
🔸 معادل فارسی: جمع / حاصل جمع / خلاصه سازی / جمع بندی در زبان محاوره ای: تهش اینه، جمع بندیه، خلاصه اش، نتیجه گیریه ____________________________ ...
🔸 معادل فارسی: متن معرفی / خلاصه ی تبلیغاتی / معرفی کوتاه در زبان محاوره ای: یه معرفی کوچولو، یه خلاصه ی تبلیغاتی، یه متن جذب کننده، یه معرفی دم ...
🔸 معادل فارسی: کار سریع / انجام فوری / خلاصه کاری در زبان محاوره ای: یه کار سرسری، یه انجام سریع، یه حرکت فوری، یه خلاصه کاری ( در برخی زمینه ه ...
🔸 معادل فارسی: مرسوم / عرفی / رایج / متداول در زبان محاوره ای: طبق معمول، اون جوری که همیشه بوده، عرفاً، رسمشه __________________________________ ...
🔸 معادل فارسی: بازگشتی / تکرارشونده / مکرر / دوره ای در زبان محاوره ای: هی مدام برمی گرده، هی تکرار می شه، دوباره سر و کله ش پیدا می شه ________ ...
🔸 معادل فارسی: ( صفت ) برازنده / شایسته / زیبا ( اسم ) شدن / فرایند شکل گیری ( فعل ) تبدیل شدن به در زبان محاوره ای: خوش تیپ شده، داره شکل م ...
اِپِرتِنِنت ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: وابسته / متعلق / ضمیمه / تابع در زبان محاوره ای: چسبیده بهش، مال اونه، همرا ...
🔸 معادل فارسی: و غیره / و از این چیزها / و امثال این ها در زبان محاوره ای: و این چیزا، و از این جور چیزا، و فلان فلان ها _______________________ ...
🔸 معادل فارسی: هویت تکه تکه / هویت وصله پینه ای / هویت چندپاره در زبان محاوره ای: یه مشت تیکه تیکه از خود بودن، هویتی که از این ور اون ور جمع شده ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) خرده ریزها ( ۲ ) تکه پاره ها ( ۳ ) چیزهای پراکنده در زبان محاوره ای: یه مشت چیز، خرت وپرت، تیکه تیکه، یه سری چیزای جورو ...
آشوویتس ( Auschwitz ) بزرگ ترین اردوگاه concentraci�n و قتل عام نازی ها بود که در دوران جنگ جهانی دوم در نزدیکی شهر کوچک اشنیتس ( Oświęcim ) در لهستا ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) لایه برداری کردن از پیچیدگی ها ( ۲ ) پرده برداری تدریجی از حقیقت ( ۳ ) رسیدن به عمق موضوع یا احساس در زبان محاوره ای: ل ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) با تمام قدرت رفتن ( ۲ ) تا تهش رفتن ( ۳ ) بی پروا حمله کردن در زبان محاوره ای: تا تهش رفت، زد به سقف، با تمام جونش رفت ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) با تمام توان حرکت کردن ( ۲ ) تا ته رفتن ( ۳ ) بی وقفه تلاش کردن در زبان محاوره ای: تا تهش رفت، جونشو گذاشت، با تمام قدر ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) گازشو بگیر ( ۲ ) با سرعت حرکت کن ( ۳ ) شتاب بگیر در زبان محاوره ای: بزن به سرعت، گاز بده، بپر جلو، رد شو با شتاب _____ ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) با سرعت حرکت کردن ( ۲ ) این ور اون ور پریدن ( ۳ ) سریع جابه جا شدن در زبان محاوره ای: تند و تند رفت وآمد کردن، مثل فرفر ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) یه دوری زدن ( ۲ ) یه چرخی زدن ( ۳ ) امتحان کردن یه چیزی در زبان محاوره ای: یه دور بزنیم، بریم یه چرخی، یه تستی بزنیم _ ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) با سرعت زیاد حرکت کردن ( ۲ ) گاز دادن شدید ( ۳ ) با شتاب زیاد ترک کردن در زبان محاوره ای: گازشو گرفت، زد به چاک، با سرع ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) تا عمق وجود نفوذ کردن ( ۲ ) در جان نشستن ( ۳ ) درونی شدن کامل در زبان محاوره ای: تا مغز استخون رفت، نشست تو جونم، نفوذ ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) کیف پول پرپول ( ۲ ) جیب پرپول ( ۳ ) ثروت قابل توجه در زبان محاوره ای: جیبش پره، پول توئه، وضعش خوبه، پول دار حسابی ___ ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) پول پارو کردن ( ۲ ) ثروتمند شدن ( ۳ ) حسابی پول دار شدن در زبان محاوره ای: پول تو زدن بالا، بی صدا پول دار شدن، پول تو ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) بمون همین جا ( ۲ ) نرو / صبر کن ( ۳ ) یه کم بیشتر بمون در زبان محاوره ای: بمون ببین چی می شه، نرو هنوز، یه کم دیگه وایس ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) آدم آرومی ام ( ۲ ) خیلی جدی نمی گیرم ( ۳ ) استرسم پایینه در زبان محاوره ای: ریلکسم، خونسردم، اهل گیر دادن نیستم ______ ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) برام مهم نیست ( ۲ ) مشکلی باهاش ندارم ( ۳ ) خونسردم نسبت بهش در زبان محاوره ای: اوکی ام باهاش، بی خیالم، حساس نیستم، گی ...
/ˌdɪs. ɪnˈtwaɪn/ دی س اِن تْواین ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) از هم باز کردن ( ۲ ) جدا کردن رشته ها یا عناصر ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) بی اعتماد کردن ( ۲ ) بی علاقه یا ناراضی کردن ( ۳ ) از خود راندن / دل زده کردن در زبان محاوره ای: دل سرد کردن، زده کردن، ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) تجزیه کردن به واحدهای متخاصم ( ۲ ) تکه تکه کردن سیاسی ( ۳ ) تقسیم به گروه های ناسازگار در زبان محاوره ای: پاره پاره کرد ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) دو نفره / زوج هنری ( ۲ ) ترکیب دو نفره ( ۳ ) همکاری دوتایی در زبان محاوره ای: دوتایی، جفت هنری، تیم دو نفره __________ ...
1. ( دیجیتالی – هوش مصنوعی ) : در فناوری، به ابزارهای هوشمند یا نرم افزارهایی گفته می شه که در کنار انسان ها کار می کنن و تصمیم گیری، نوشتن، یا تحلیل ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) فاصله ی خیلی نزدیک ( ۲ ) چند قدمی / دم دست ( ۳ ) در نزدیکی کامل در زبان محاوره ای: یه وجب اون ورتر، همین بغل، دو قدمی ...
🔹 واژه: **BOGO** ( سرواژه تبلیغاتی – تجاری، بازاری، محاوره ای ) بوگو ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) یکی بخر، ی ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) مبارز ضد پوسیدگی دندان ( ۲ ) محافظ دندان در برابر کرم خوردگی ( ۳ ) عامل مقابله با پوسیدگی در زبان محاوره ای: ضد پوسیدگی ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) حراج انفجاری / تخفیف شدید ( ۲ ) فروش فوق العاده ( ۳ ) شکست سنگین ( در ورزش ) در زبان محاوره ای: ترکوندن قیمت ها، حراج س ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) تسویه دارایی ها ( ۲ ) فروش نهایی برای پرداخت بدهی ها ( ۳ ) انحلال مالی در زبان محاوره ای: دارن همه چی رو می فروشن، شرکت ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) حراج پایان موجودی ( ۲ ) فروش تسویه ای ( ۳ ) تخفیف نهایی برای جمع کردن کالاها در زبان محاوره ای: حراج آخرشه، دارن جنسارو ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) فروش فوری / فروش لحظه ای ( ۲ ) حراج محدود زمانی ( ۳ ) تخفیف انفجاری کوتاه مدت در زبان محاوره ای: حراج لحظه ای، تخفیف سر ...
🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) فروش وسایل دست دوم در حیاط ( ۲ ) حراج خانگی ( ۳ ) فروش خانگی وسایل اضافی در زبان محاوره ای: حراج خونگی، فروش وسایل قدیم ...