پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٣,٦٢٠)

بازدید
١٥,٢٧٠
تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: خوابیدن / شب مانی کردن / جا گرفتن در زبان محاوره ای: شب خوابیدن، تخت گرفتن، شب موندن 🔹 مترادف ها: sleep / stay / lodge / crash / ca ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 مترادف ها: Excellent, Top - notch, A , Perfect, Highly recommended 🔹 مثال ها: Your idea is brilliant—two thumbs up! ایده ت فوق العاده ست—دو شست ب ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: کارشناس ارزیاب / ارزیاب رسمی / قیمت گذار / کارشناس ارزش گذاری در زبان تخصصی: کارشناس تخمین ارزش، کارشناس برآورد، ارزیاب دارایی 🔹 مت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: چرخه بازخورد / حلقه بازخورد / چرخه ی واکنش در زبان محاوره ای: دور باطل، چرخه ی تکراری، حلقه ی اصلاح 🔸 تعریف ها: 1. ( سیستمی – علمی ) ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: نقد تحسین آمیز / بازخورد درخشان / بررسی بسیار مثبت در زبان محاوره ای: تعریف حسابی، نظر فوق العاده، تمجید کامل 🔹 مترادف ها: rave rev ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

اسم و شکل فعلی 🔹 معادل فارسی: کوبیدن / ضربه زدن / انتقاد شدید / بستن محکم / حمله لفظی در زبان محاوره ای: در رو کوبیدن، له کردن، زدن، تخریب کردن 🔹 ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

اَکُلیْد 🔹 معادل فارسی: افتخار / جایزه / نشان / تقدیر / تحسین / تمجید در زبان رسمی: نشان افتخار، جایزه ی معتبر، تقدیر ویژه در زبان محاوره ای: افتخا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی/اسم : حمله / ضرب و شتم / انتقاد شدید / کوبیدن / تحقیر در زبان محاوره ای: له کردن، زدن، کوبیدن، تخریب کردن 🔹 مترادف ها: assault / att ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: کاملاً رد شده / افتضاح / اصلاً خوب نبود / دو انگشت شست پایین 🔹 مترادف ها: terrible / awful / not recommended / rejected 🔹 مثال ها: ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: ظاهر شدن / حضور یافتن / نمایان شدن / شرمنده کردن ( شرمنده کردن ) : کسی را در جمع خجالت زده یا بی اعتبار کردن مثال: She showed me up ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

فعل محاوره ای به معنای آزار دادن یا اذیت کردن مترادف ها: annoy / bother / irritate مثال؛ It bugs me when people talk during movies. اذیتم می کنه وق ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: بی انرژی / خسته / از پا افتاده / تحت تأثیر مواد در زبان محاوره ای: داغون، برق گرفته، له شده، بی رمق ( مصرف مواد – فرهنگی ) : در زبا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: گیج / منگ / خواب آلود / ناپایدار / بی حال در زبان محاوره ای: داغون، قاطی، کله سنگین، خواب زده 🔹 مترادف ها: dazed / woozy / muzzy / ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: گیج / از نظر ذهنی درهم ریخته / تحت تأثیر مواد محرک در زبان محاوره ای: داغون، قاطی، توهمی، از خود بی خود 🔹 مترادف ها: overwhelmed / ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 مترادف ها: combative / aggressive / belligerent / bellicose / quarrelsome / truculent 🔹 مثال ها: His public statements became increasingly pugna ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 مترادف ها: hostile / aggressive / pugnacious / combative / antagonistic / warring 🔹 مثال ها: The mood at the meeting was belligerent. جو جلسه ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عبارت **"وسمه کشیدن"** در زبان فارسی به معنای **نقش بستن یا ایجاد لکه، اثر، یا علامت خاصی روی سطح پوست یا چیز دیگر** است. معمولاً این اصطلاح به صورت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: زبان پاک گرا / زبان گرای محافظه کار / طرفدار زبان ناب در زبان محاوره ای: وسواسی زبانی، ضد واژه های بیگانه 🔹 مترادف ها: linguistic p ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 مترادف ها: replication error / intrinsic error / within - group variance 🔹 مثال ها: If there are no replicate observations, pure error cannot be ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 مترادف ها: diplomatic credentials / ambassadorial letter / official designation 🔹 مثال ها: The ambassador presented his letter of credence to th ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: همه چیز رو بردن / پیروزی کامل / قاپیدن همه ی جوایز در زبان محاوره ای: همه رو ترکوندن، همه چی رو بردن، قلع و قمع کردن رقبا 🔹 مترادف ...

پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: دل کسی رو بردن / مجذوب کردن ناگهانی / عاشق کردن برق آسا در زبان محاوره ای: طرفو قاپیدن، عاشق کردنش، از پا انداختن با عشق 🔹 مترادف ه ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 مثال ها: Everything was fine until the sound system malfunctioned and things went pear - shaped. همه چیز خوب بود تا اینکه سیستم صوتی خراب شد و او ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل های فارسی: عبور کردن، رد شدن، سر زدن، گذری رفتن، بی وقفه ادامه دادن در زبان محاوره ای: یه سر زدن، رد شدن، یه دور زدن، بی وقفه رفتن 🔹 متراد ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: همه چیز به هم ریخت / اوضاع خراب شد / گندش دراومد / ترکید در زبان محاوره ای: �شَت خورد به پنکه�، �ترکید�، �قضیه لو رفت�، �آشوب شد� 🔹 ...

پیشنهاد
٣

چترباز چتر نجاتش را باز کرد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

اسم **Cheyenne** و اسم فارسی **شایان** دو نام مجزا با ریشه ها و معانی متفاوت هستند و به هم ارتباط ندارند. ### Cheyenne: - **ریشه:** نام یک قوم سرخ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: فلان فلان شده / لعنتی / سانسور شده در زبان محاوره ای: فلان فلان شده، فلان فلان کُن، یا بی ناموس ( بسته به شدت و زمینه ) 🔹 مترادف ه ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: مشروب دست ساز / الکل غیرقانونی / عرق خانگی در زبان محاوره ای: �عرق سگی�، �مشروب قاچاقی�، �شنگولی� 🔹 مترادف ها: moonshine / bootleg l ...

پیشنهاد
٢

عبارت "okay ma'am your sights are on" به صورت کامل و استاندارد معمول نیست و کمی نامفهوم به نظر میرسد. اگر این عبارت کاملتر باشد مثل "okay ma'am, you ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

/ˈdoʊ. tɪdʒ/ دُوتیج 🔹 معادل فارسی: دوران پیری ( به ویژه همراه با زوال عقل ) در زبان محاوره ای: خرفت شدن، از کار افتادگی ذهنی، پیری شدید 🔹 مترادف ها ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

مخفف GER ممکن است معانی مختلفی داشته باشد، اما رایجترین معانی آن عبارتند از: 1. **Gastroesophageal Reflux** ( رفلاکس معده به مری ) - یک وضعیت پزشک ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

افتاده / آویزان / شُل / فرو رفته / ضعیف شده / خمیده در زبان محاوره ای: دِل مرده، از رمق افتاده، بی جون، افت کرده مترادف ها: drooping / saggy / bowed ...

پیشنهاد
٠

در پلانک ستاره ای، دست ها و پاها به صورت باز و بدن شبیه به یک ستاره قرار می گیرد. پلانک ستارهای یک نوع حرکت پیشرفته و چالش برانگیز از حرکات پلانک اس ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در پلانک ساعد، آرنج ها روی زمین و زیر شانه ها قرار می گیرند. پلانک ساعد یک حرکت تمرینی موثر برای تقویت عضلات مرکزی بدن ( عضلات کور یا Core ) ، عضلات ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در پلانک جانبی، بدن به پهلو قرار می گیرد و روی یک دست یا ساعد تکیه داده می شود. 1. ( ورزشی – تناسب اندام ) : حالت یا تمرینی که در آن بدن به پهلو قرا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: ساختار عضلانی / سیستم عضلات بدن / آرایش عضلات در زبان محاوره ای: فرم عضلات، ترکیب ماهیچه ها، عضله بندی 🔹 مترادف ها: muscle system / ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: تمرینات شکمی / تمرینات تقویت عضلات شکم تمرینات شکمی به مجموعه ای از حرکات ورزشی گفته می شود که عضلات ناحیه شکم را هدف قرار می دهند؛ ا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

/saɪkt/ سایکت 🔹 معادل فارسی: هیجان زده / پرانرژی / بی قرار از خوشحالی / آماده ی انفجار شادی در زبان محاوره ای: کف کردم از ذوق! / خیلی حال کردم! / پ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: آماده و مشتاق / بی قرار برای شروع / در آستانه ی انفجار انرژی در زبان محاوره ای: پایه ام! فقط بگو شروع کنیم! / جون می ده برای حرکت / ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: رها کردن / آزاد کردن / ول کردن در زبان محاوره ای: دست کسی رو باز گذاشتن، چیزی رو از قید درآوردن، ول دادن 🔹 مترادف ها: set free / re ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: تخلیه کردن / خالی کردن / سبک شدن در زبان محاوره ای: خالی کردن بار، درد دل کردن، سبک شدن 🔹 مترادف ها: discharge / empty / offload / ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: اختلاط نژادی / آمیزش نژادی در زبان محاوره ای: ازدواج یا رابطه بین افراد از نژادهای مختلف 🔹 مترادف های مدرن تر: interracial marriage ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: تراکم / تجمع / انباشت / خوشه سازی در زبان محاوره ای: جمع شدن، قروقاطی شدن، توده شدن 🔹 مترادف ها: cluster / accumulation / concentra ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اَمَلگِمِی شِن 🔹 مترادف ها: merger / fusion / integration / blend / combination 🔹 مثال ها: The amalgamation of the two companies created a powerful ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

آرزو داشتن / میل داشتن / تلاش کردن برای رسیدن به هدف در زبان محاوره ای: دنبال چیزی بودن، رؤیا داشتن، بلندپروازی کردن 🔹 مترادف ها: strive / aim / p ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: آرمان گرا / بلندپرواز / هدف دار / کسی که در پی رشد و موفقیته در زبان محاوره ای: آدم جاه طلب، کسی که دنبال پیشرفته، کسی که می خواد یه ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: دل خراش / رنج آور / وحشتناک / دردناک / جان کاه در زبان محاوره ای: زجرآور، تکان دهنده، اعصاب خُردکن 🔹 مترادف ها: disturbing / trauma ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: ویرانگر / له کننده / خردکننده / فلج کننده / دلهره آور در زبان محاوره ای: نابودکننده، از پا درآور، سنگین و طاقت فرسا 🔹 مترادف ها: de ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

کشسان به معنای ویژگی یا خاصیتی است که به یک ماده یا جسم اجازه میدهد پس از اعمال نیرو یا فشار، به حالت اولیه خود بازگردد یا شکلش را حفظ کند. 🔸 تعریف ...