پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٣,٦٢٠)
🔹 مثال ها: He stretched the truth about his job title to impress the interviewer. درباره ی عنوان شغلی اش یه کم اغراق کرد تا مصاحبه کننده رو تحت تأث ...
🔹 مثال ها: His explanation was nothing but hogwash. توضیحش چیزی جز مزخرف نبود. Don’t believe that hogwash—they’re just trying to fool you. اون چر ...
🔹 معادل فارسی : چرندیات / مزخرفات / حرف بی پایه و اساس ( در زبان غیررسمی: یه مشت چرت و پرت ) 🔹 مثال ها: That movie was a load of rubbish—total wa ...
🔹 معادل فارسی : چیز خیلی بزرگ / دروغ شاخ دار / اغراق بزرگ ( بسته به زمینه: غول پیکر یا لاف عجیب ) 🔹 مثال ها: He told a whopper about meeting the ...
🔹 معادل فارسی : دروغ / لاف / حرف ساختگی و غیرواقعی ( در زبان عامیانه: یه دروغ کوچولو یا بانمک ) 🔹 مثال ها: He told a porky pie about why he was l ...
🔹 مثال ها: He told a tall tale about wrestling a bear with his bare hands. یه داستان شاخ دار تعریف کرد که با دست خالی با یه خرس کشتی گرفته! That s ...
🔹 مثال ها: She won a whopping $10, 000 in the contest. یه مبلغ عظیم ۱۰ هزار دلاری در مسابقه برنده شد. That’s a whopping lie—you expect me to beli ...
🔹 مثال ها: The view from the mountain was absolutely stupendous. منظره ی کوه واقعاً شگفت انگیز بود. She made a stupendous effort to finish the pr ...
کِلاسِل / کُلاسِل 🔹 مثال ها: The company suffered a colossal loss last year. شرکت سال گذشته ضرر عظیمی رو تجربه کرد. They built a colossal statue ...
مقررات **ADR** ( Accord europ�en relatif au transport international des marchandises Dangereuses par Route ) یا موافقتنامه اروپایی حمل و نقل بین المل ...
عبارت **ADR** دارای چند معنی متداول است که بستگی به زمینه دارد. دو مورد اصلی و کاربردی عبارت اند از: 1. **ADR به معنای "Alternative Dispute Resoluti ...
**ICAO** مخفف عبارت **International Civil Aviation Organization** به معنای �سازمان بین المللی هوانوردی غیرنظامی� است. این سازمان، یکی از آژانس های تخ ...
**UPU** مخفف عبارت **Universal Postal Union** ( به فارسی: اتحادیه جهانی پستی ) است. این سازمان که در سال ۱۸۷۴ تأسیس شده، یک نهاد تخصصی زیرمجموعه سا ...
🔹 معادل فارسی: جزوه ی سخنرانی / برگه ی آموزشی جلسه / برگه ی کمک درسی / محتوای توزیع شده در کلاس 🔹 مثال ها: Please download the lecture handout befo ...
🔹 معادل فارسی پیشنهادی: سند سخنرانی شده / مدرک ارائه شده در قالب سخنرانی / محتوای مستند از یک سخنرانی 🔹 مثال ها: The lectured document was distribu ...
🔹 معادل فارسی: نصیحت کردن کسی / سرزنش کردن با لحن آموزنده / پند دادن با حالت معلم وار ( در فارسی عامیانه: "پدرانه نصیحت کردن" یا "درس اخلاق دادن" ) ...
فکر کنم منظورتان Self - concept باشد.
🔹 معادل فارسی: مشتق شدن از / برآمدن از / ریشه گرفتن از مثال؛ Her confidence derives off of past achievements. ( غیررسمی ) اعتماد به نفس او از دستاو ...
🔹 معادل فارسی: به تدریج جمع آوری کردن اطلاعات از / با دقت و سختی چیزی را از منبعی بیرون کشیدن / چیزی را از لابه لای منابع یا شواهد بیرون کشیدن 🔹 مث ...
🔹 معادل فارسی: بنا کردن بر پایه ی چیزی / توسعه دادن بر اساس چیزی موجود / پیش روی بر مبنای موفقیت قبلی 🔹 مثال ها: The company built upon its reputa ...
🔹 معادل فارسی: الگو گرفتن از / بر اساس چیزی طراحی شدن / الهام گرفتن از 🔹 مثال ها: She modeled her speech after Martin Luther King’s rhetoric. سخنر ...
🔹 معادل فارسی: بر اساس چیزی ساخته شدن / الهام گرفتن از / مبتنی بودن بر ( در گفتار غیررسمی: معادل based on ) 🔹 مثال ها: This recipe is based off o ...
🔹 معادل فارسی: تشویق کردن / هلهله کردن برای موفقیت کسی / دلگرمی دادن / هواداری کردن 🔹 مثال ها: His mother rooted him on enthusiastically from ring ...
🔹 معادل فارسی: الگو گرفتن از / بر اساس چیزی طراحی شدن / تقلید ساختاری از / الهام گرفتن از 🔹 مثال ها: The new healthcare system is modeled on the F ...
ساب ستَن شی ای شِن 🔹 معادل فارسی: اثبات / تأیید با مدرک / تصدیق صحت / ارائه ی شواهد ( حقوقی و رسمی ) : Substantiation به معنای ارائه ی شواهد یا مدا ...
🔹 معادل فارسی: گواهی / شهادت رسمی / تأیید صحت / تصدیق کتبی 🔹 مثال های کاربردی: Legal: The witness provided attestation of the contract signing. شاه ...
🔹 معادل فارسی: بی همتا / بی رقیب / در سطحی فراتر از بقیه / یه سر و گردن بالاتر 🔹 مثال ها: Her voice is in a league of its own. صدای اون واقعاً بی ه ...
🔹 معادل فارسی: تقریباً در یک سطح بودن / در یک محدوده بودن / هم رده بودن / در یک حدود بودن 🔹 مثال ها: Their salaries are in the same ballpark. حقوق ...
🔹 معادل فارسی: مقایسه ی منصفانه / مقایسه ی هم جنس با هم جنس / مقایسه ی چیزهای مشابه 🔹 مثال ها: Let’s compare apples to apples before choosing a sup ...
معادل فارسی : زمین تا آسمون فرق داشتن ( تضاد شدید – تغییر چشمگیر ) : وقتی دو چیز یا دو وضعیت کاملاً متفاوت باشن، می گن: “It’s like night and day. ” ...
🔹 معادل فارسی : زمان مشخص خواهد کرد / فقط زمان نشان می دهد / باید صبر کرد و دید 🔹 مثال ها: Time will tell whether we made the right decision. زمان ...
🔹 معادل فارسی : نفس بگیر و بشمار تا ده! / یه لحظه صبر کن! 🔹 مثال ها: Before you tell him what you think of him, count to ten. قبل از اینکه چیزی به ...
🔹 معادل فارسی : اولین بارم نیست! / تجربه دارم! / خام نیستم! / از این چیزا زیاد دیدم! 🔹 مثال ها: You don’t need to explain everything—I’ve done thi ...
🔹 معادل فارسی : صبر کن! / وایسا ببین چی شد! / یه لحظه توقف! / چی گفتی؟! 🔹 مثال ها: Hold the phone! You’re moving to Iceland? وایسا ببین! داری میری ...
🔹 معادل فارسی : رُم یک روزه ساخته نشد / کار بزرگ زمان می بره / عجله نکن، موفقیت تدریجی ست 🔹 مثال ها: Learning a language takes time—Rome wasn’t bu ...
مثال ها: Hold your horses! We haven’t finished the last question yet. صبر کن! هنوز سوال آخر رو جواب ندادیم. I know you’re excited, but hold your h ...
🔹 مثال ها: Take a chill pill, it’s not the end of the world. یه کم آروم بگیر، آخر دنیا که نیست. She told me to take a chill pill when I started p ...
🔹 مثال ها: Keep your shirt on, the food’s almost ready. آروم باش، غذا تقریباً آماده ست. He told me to keep my shirt on when I started yelling. وق ...
🔹 معادل فارسی : صبر کن / محکم بمون / منتظر باش و نگران نشو / در جای خود باقی بمون 🔹 مثال ها: Hang tight, we’re figuring things out. صبر کن، داریم ...
1. **برانگیختن احساسات یا هیجان** - یعنی در خود یا دیگری حالت احساسی شدیدی ایجاد کردن؛ مثلاً: - *Try not to work yourself up about it. * ( سعی ک ...
🔹 معادل فارسی : از پا افتاده / خسته و درمانده / معتاد و بی قرار / پریشان و تحت فشار 🔹 مثال ها: She looked strung out—eyes hollow, nerves frayed. ب ...
🔹 معادل فارسی : ملکه ی سبا / زن زیبا و اغواگر / نماد جذابیت سلطنتی 🔹 مثال ها: She walked in like a Sheba—graceful, radiant, and impossible to igno ...
/دَمْزِل/ 🔹 معادل فارسی : دوشیزه / دختر نجیب زاده / بانوی جوان در خطر / دلبر افسانه ای 🔹 مثال ها: The knight rode forth to rescue the damsel from ...
🔹 معادل فارسی : دختر جوان / دوشیزه / دخترک / خانم جوان ( عامیانه ) 🔹 مثال ها: She’s a clever lass with a sharp wit. اون دختر باهوشیه با ذهنی تیز. ...
🔹 معادل فارسی : بانو محترم / زن اشرافی با لقب سلطنتی / شخصیت زنانه ی طنز در نمایش سنتی / خانم ( عامیانه ) 🔹 مثال ها: Dame Maggie Smith received t ...
🔹 معادل فارسی: اتاق فکر / گروه مشاوران نخبه / هسته ی فکری راهبردی / نخبگان تصمیم ساز Brain Trust اصطلاحی بود که نخستین بار در سال ۱۹۳۲ توسط روزنامه ...
🔹 معادل فارسی: رشته فرنگی / نودل / مغز ( عامیانه ) / کله ( طنز ) ( عامیانه – طنز ) : در زبان غیررسمی، noodle به عنوان لقب طنزآمیز برای مغز یا کله ...
🔹 معادل فارسی: ضربه ی سبک برای گل یا امتیاز / ورود با کارت یا دستگاه هوشمند / وارد کردن اطلاعات با ضربه ی انگشت / تماس گرفتن ( در زبان عامیانه ) مث ...
🔹 معادل فارسی: خِرَد ذاتی / عقل مادرزادی / فهم طبیعی و تجربی / درایت غریزی هوش و درایت طبیعی و ذاتی هست—نوعی از فهم که از تجربه، شهود، و غریزه میاد ...
🔹 معادل فارسی: عقل سلیم / فهم عامیانه ولی کاربردی / درایت تجربی / خِرَد روستایی درک عملی و عقل سلیم هست—نوعی از فهم که ممکنه علمی یا تحصیلی نباشه، و ...