پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٣,٦٩٤)
🔹 معادل فارسی: زیادی مغرور بودن زیادی خودبزرگ بینی کردن خود را بزرگ تر یا مهم تر از حد واقعی دانستن زیادی اعتماد به نفس داشتن به شکلی که دیگران ...
🔹 مثال ها: He was just throwing the bull during the meeting; I wouldn’t take what he said seriously. او داشت در جلسه فقط چرت و پرت می گفت؛ حرف هاش ...
هُی پِ - لُی 🔹 معادل فارسی: توده ی مردم | عوام | مردم عادی | خلق الله | ( در برخی موارد ) رعیت یا عامه ی بی سواد 🔹 مترادف ها: the masses | the publ ...
🔹 معادل فارسی: قشقرق راه انداختن | دیوانه شدن از عصبانیت | واکنش هیستریک نشان دادن | از کوره در رفتن 🔹 مترادف ها: have a fit | go ballistic | flip ...
🔹 معادل فارسی: از کوره در رفتن | واکنش شدید نشان دادن | عصبانی شدن بی حد | قشقرق راه انداختن 🔹 مترادف ها: flip out | freak out | go ballistic | los ...
🔹 معادل فارسی: امتحان کردن / تلاش کردن / دست به کاری زدن / شانسی زدن 🔹 مترادف ها: give it a try | have a go | make an attempt | take a crack at | t ...
🔹 معادل فارسی: بررسی دقیق کردن | با دقت اندیشیدن درباره ی چیزی | بحث و مشورت کردن درباره ی موضوعی 🔹 مترادف ها: consider | ponder | reflect on | dis ...
🔹 معادل فارسی: ارزش امتحان کردن را دارد / بد نیست امتحانش کنی / شاید جواب بدهد / بی ضرر نیست، شاید بگیرد 🔹 مترادف ها: give it a try � take a chance ...
🔹 مترادف ها: optical – visual – eye - related – ophthalmic – retinal 🔹 مثال ها: The patient showed signs of ocular inflammation. بیمار علائم التها ...
🔹 معادل فارسی: مسابقه ی قایق رانی / رقابت سنتی آکسفورد و کمبریج / صورت ( عامیانه بریتانیایی ) 🔹 مترادف ها: rowing race – regatta – face ( slang ) ...
معادل فارسی: دهان ( عامیانه ) / صورت ( عامیانه ) 🔹 مترادف ها: mouth – face – lips 🔹 نمونه جمله ها: He got socked right in the kisser. یه مشت خورد ...
🔹 معادل فارسی: رد کردن با دلیل / اثبات نادرستی یک ادعا / پاسخ مستدل دادن / دفع کردن استدلال طرف مقابل ( رسمی و حقوقی ) : ارائه ی مدرک یا استدلال بر ...
🔹 معادل فارسی: مدت خیلی طولانی / سال هاست / از عهد بوق / قرن ها گذشته 🔸 مترادف ها: donkey’s years – ages – forever – yonks – eons 🔸 نمونه جمله ها: ...
🔹 معادل فارسی: مدت خیلی طولانی / سال هاست / از عهد بوق / قرن ها گذشته 🔹 مترادف ها: donkey’s years – dog’s age – ages – forever – eternity 🔹 نمونه ...
🔹 معادل فارسی: سال ها و سال ها / مدت خیلی طولانی / قرن هاست / از عهد بوق 🔹 مترادف ها: ages – yonks – forever – eons – centuries 🔹 نمونه جمله ها: I ...
🔹 معادل فارسی: شخصیت پردازی / توصیف شخصیت / بازنمایی ویژگی های فردی / پرداخت شخصیت 🔹 مترادف ها: portrayal – depiction – representation – profile – ...
🔹 معادل فارسی: کاری کاتور / تصویر اغراق آمیز / نقاشی طنزآمیز به عنوان فعل: کاری کاتور کشیدن / تصویر اغراق آمیز ساختن 🔹 مترادف ها: cartoon – satire ...
دِلینی اِیشِن 🔹 معادل فارسی: ترسیم دقیق / توصیف جزئیات / مرزبندی / تشریح ساختاری / تفکیک 🔹 نمونه جمله ها: There was no clear delineation of roles i ...
/aɪˈkɒnəkl�st/ آی کانُک لَست 🔹 معادل فارسی: بت شکن / نابودگر باورهای سنتی / منتقد ارزش های تثبیت شده / ضد نمادهای مقدس 🔹 مترادف ها: rebel – nonconf ...
🔹 نمونه جمله ها: The software includes in - built security features. نرم افزار شامل ویژگی های امنیتی تعبیه شده است. Her in - built optimism helpe ...
🔹 مثال ها: From the data, we can educe a clear trend in consumer behavior. از داده ها می توانیم یک روند واضح در رفتار مصرف کننده استنتاج کنیم. Her ...
🔹 معادل فارسی: افروختن / شعله ور ساختن / برانگیختن / الهام بخشیدن 🔹 نمونه جمله ها: Fresh remembrance of injustice must still enkindle rage. یادآور ...
🔹 معادل فارسی : وظیفه ی مراقبت / تعهد به مراقبت معقول / مسئولیت قانونی و اخلاقی در قبال سلامت و امنیت دیگران 🔹 مثال ها: Employers have a duty of c ...
🔹 معادل فارسی : خال خال / نقش های نور و سایه / لکه های رنگی یا نوری پراکنده / خال دار کردن 🔹 مثال ها: The horse had a beautiful dapple - grey coat ...
🔹 معادل فارسی : گرگ ومیش زی / فعال در سپیده دم و غروب / وابسته به نیم تاریکی 🔹 مثال ها: Deer are crepuscular, meaning they are most active at dawn ...
🔹 مثال ها: The body was wrapped in a burial shroud. جسد در کفنی پیچیده شده بود. The truth remains hidden beneath a shroud of mystery. حقیقت ز ...
🔹 معادل فارسی : گرگ ومیش / پایان روز / دم دمای غروب / نیم تاریکی شاعرانه 🔹 مثال ها: I walked home in the gloaming, with the city lights coming on. ...
/پِن - ام - برا/ 🔹 معادل فارسی : نیم سایه / منطقه ی گذار بین نور و تاریکی / حالت بینابینی و مبهم 1. ( پزشکی – سکته مغزی ) : در علوم اعصاب، penumbra ...
/آمبرج/ 🔹 **معادل فارسی:** **رنجش** / **رنجیدن** / **خشم پنهان** / **برآشفتگی** ### 🔸 **تعریف:** **Umbrage** به معنای **احساس ناراحتی یا رنجش ا ...
سیلوئِت 🔹 معادل فارسی : سایه نما / شبح نوری / طرح کلی تاریک / تصویر ضدنور 🔹 مثال ها: “The silhouette of the tree stood stark against the sunset. ” ...
( روان شناسی ) : پذیرش آگاهانه ی نقص ها، اشتباهات، و محدودیت های شخصی به عنوان بخشی طبیعی از انسان بودن. ( فلسفی ) : رهایی از توهم کمال و حرکت به س ...
🔹 معادل فارسی: تمرین همدلی – پرورش همدلی – همدلانه رفتار کردن ( روان شناسی ) : فرآیند آگاهانه ی تقویت توانایی درک و احساس تجربه های دیگران—از طریق ...
🔹 معادل فارسی: درخواست حمایت – جستجوی کمک – طلب پشتیبانی – دنبال همدلی بودن ( روان شناسی ) : فرآیند فعالانه ی درخواست کمک، راهنمایی یا همدلی از دیگ ...
🔹 معادل فارسی: بازچینی شناختی – بازنگری ذهنی – بازقالب بندی فکری – تغییر چارچوب ذهنی بازسازی ذهنی افکار منفی: به جای تمرکز بر نگرانی ها و ترس ها، تل ...
🔹 معادل فارسی: سازوکار مقابله ای – مکانیسم کنار آمدن – راهکار روانی برای مقابله با فشار – رفتارهای تطبیقی در برابر استرس مکانیزم های مقابله ای به رو ...
🔹 معادل فارسی: فرار دل انگیز – گریز سرشار از شادی – رهایی شیرین – پناهگاه لذت بخش 🔹 مترادف ها: Peaceful getaway – Joyful retreat – Heavenly refuge ...
🔹 معادل فارسی: خلوتگاه آرامش – گوشه ی هم نوایی – پناه دل و ذهن 🔹 مترادف ها: Peaceful retreat – Sanctuary of balance – Tranquil haven – Soul refuge ...
🔹 معادل فارسی: گوشه ی دنج – پناهگاه گرم و نرم – کنج آرامش – فضای خلوت و دل نشین 🔹 مترادف ها: Snug corner – Quiet retreat – Reading nook – Comfort z ...
🔹 معادل فارسی: غذای آرام بخش – غذای دل خوش کننده – غذای نوستالژیک – غذای تسکین دهنده 🔹 مترادف ها: Soul food – Home - cooked meal – Hearty dish – No ...
🔹 معادل فارسی: آرامش دل – تسکین قلب – آسودگی خاطر 🔸 مثال ها: After years of searching, she finally found heartsease in the quiet countryside. پس از ...
🔹 معادل فارسی : بی اثر شدن / خراب کردن / نتیجه ندادن / گل نکردن ( کاربرد رایج ) : وقتی شوخی، ایده، یا تلاش کسی نتیجه نمی ده یا واکنش مثبتی نمی گیره ...
/ˈkrɪndʒˌt�stɪk/ کرینج تَستیک 🔹 معادل فارسی : ناجورِ شگفت انگیز / خجالت آورِ سرگرم کننده / شرم آورِ جذاب واژه ی Cringetastic یک صفت عامیانه و ترکیبی ...
🔹 معادل فارسی : لاک پشتِ خجالت اجتماعی / نماد لحظه ی ناجور / اشاره ی تصویری به موقعیت خجالت آور Awkward Turtle ( لاک پشت دست و پا چلفتی ) یک حرکت یا ...
🔹 معادل فارسی : به شدت خجالت آور / شرم آور / ناخوشایند به حدی که انگشت پا جمع می شه! 🔹 مثال ها: That speech was so toe - curling, I wanted to disa ...
Socially Awkward Penguin یا پنگوئن اجتماعی دست و پا چلفتی یک میم ( meme/مفهوم یا ایده ) اینترنتی محبوب است که نمایانگر وضعیت های ناهمراه و ناهنجار اج ...
🔹 نکته ی فرهنگی: Butterfly Woman نماد زنانیه که با رهایی از قضاوت ها، ترس ها، و نقش های تحمیلی، به خود واقعی و خلاق خودشون دست پیدا می کنن. در فرهنگ ...
🎭 معنای استعاری و نمادین گربه: نماد اغواگری، استقلال، و بی اعتنایی حیاط: فضای نیمه عمومی، جایی بین خانه و خیابان ترکیب این دو، زنی را تداعی می کند ...
🔹 معادل فارسی : مد روز، جریان محبوب، صف موفق ها، موج عمومی که همه به آن می پیوندند 🔹 مثال ها: After one influencer promoted the product, everyone ...
🔹 معادل فارسی : بپر بالا و سوار شو، سریع سوار شدن به وسیله ای، به چیزی یا فعالیتی ملحق شدن ( غیررسمی و سریع ) 🔹 مثال ها: Let’s hop on the bus bef ...
🔹 معادل فارسی : سوار شدن ( به وسیله نقلیه ) ، پیوستن به گروه یا سازمانی، عضو شدن در تیم یا پروژه ای 🔹 مثال ها: The train can’t leave until everyon ...