پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٣,٦٩٦)
🔹 معادل فارسی : ستاره ی تایپی ( ) * / علامت پاورقی / نماد سانسور یا اصلاح / نشانه ی مشروط بودن یا نقص 1. ( تایپی و نگارشی ) : Asterisk نماد ستاره ای ...
🔹 معادل فارسی : علامت پوند ( � یا # ) / نماد واحد پول بریتانیا / علامت عدد یا هش ( # ) 🔹 مثال ها: UK: The item costs �50. قیمت کالا ۵۰ پوند است. ...
/ˈsuː. dəʊ/ یا /ˈsjuː. dəʊ/ سودو 🔹 مثال ها: The theory was dismissed as pseudo science. آن نظریه به عنوان شبه علم رد شد. She’s a pseudo artist—mo ...
🔹 مثال ها: There’s no way around it—we have to pay the fine. راهی نیست—باید جریمه رو پرداخت کنیم. If you want to master English, you have to lear ...
🔹 مثال ها: With the ruling party’s dominance, the election result was a foregone conclusion. با سلطه ی حزب حاکم، نتیجه ی انتخابات از پیش تعیین شده ...
🔹 معادل فارسی : حتماً اتفاق می افتد / اجتناب ناپذیر است / مقدّر یا محتوم است 🔹 مثال ها: It was bound to happen sooner or later. دیر یا زود قرار بو ...
🔹 معادل فارسی : ( اسم ) بچه آهو / رنگ قهوه ای مایل به زرد/ ( فعل ) چاپلوسی کردن / خودشیرینی کردن / تملق گویی افراطی 🔹 مثال ها: ( زیستی ) : A red ...
🔹 مثال ها: She’s a natural pleaser, always putting others before herself. اون ذاتاً کسیاست که همیشه می خواهد دیگران را خوشحال کند—همیشه دیگران رو م ...
🔹 معادل فارسی : چاپلوسی افراطی / تملق گویی برای جلب توجه / خودشیرینی برای کسب امتیاز 🔹 مثال ها: Everyone could see through his brown - nosing tact ...
🔹 مثال ها: The novel’s spellbinding plot kept me awake all night. داستان مسحورکننده ی رمان باعث شد تمام شب بیدار بمونم. His spellbinding speech m ...
🔹 مثال ها: The book was the result of years of painstaking research. این کتاب حاصل سال ها تحقیق دقیق و پرزحمت بود. She’s a painstaking editor who ...
/ˈθʌr. ə. bred/ یا /ˈθɜː. rə. bred/ ثاروبرِد 🔹 معادل فارسی : اسب اصیل مسابقه ای / نژاد خالص و نجیب / نماد برتری و اصالت ( استعاری – کاربرد فرهنگی ) ...
🔹 معادل فارسی : از بازار خارج شده / نامزد یا متأهل و غیرقابل انتخاب / در رابطه ی رسمی بودن ( استعاری – روابط عاشقانه ) : در زبان غیررسمی، off the s ...
🔹 معادل فارسی : رسماً در رابطه بودن / نامزد رسمی داشتن / متعلق به کسی بودن ( از نظر عاطفی یا قانونی ) ( مالکیت یا رزرو – کاربرد غیرعاطفی ) : در زم ...
🔹 معادل فارسی : همسر آینده / نامزد ازدواج / شریک زندگی در آستانه ی ازدواج 🔸 تعریف ها: 1 - ( روابط عاشقانه – غیررسمی ) : Spouse - to - be به فردی گف ...
🔹 معادل فارسی : در مسیر ازدواج / در آستانه ی ازدواج / نامزدشده و در حال برنامه ریزی مراسم 🔹 مثال ها: She’s officially on the way to the altar—he p ...
🔸 تعریف ها: 1 - ( عامیانه – وضعیت رابطه ) : عبارت “with a rock” در زبان غیررسمی انگلیسی به کسی اشاره داره که نامزد کرده و حلقه ی نامزدی بزرگی ( معمو ...
🔹 معادل فارسی : خارج از بازار / غیردر دسترس برای خرید یا فروش / در رابطه ی عاشقانه بودن ( عامیانه ) 🔸 تعریف ها: 1 - ( بازار و تجارت – رسمی ) : در ...
( اجتماعی – معنوی ) : این فصل برای آمریکایی ها سمبل شروع پاییز، احساس گرمای خانوادگی، دورهمی ها، و حال و هوای خاص جشن های فصل سرد است و تا حدی نمادی ...
🔹 معادل فارسی : هوای مناسب برای پوشیدن سویشرت / آب وهوای خنک پاییزی / فضای رمانتیک و نوستالژیک ( آب وهوا – کاربرد عامیانه ) : Sweater Weather اصطلا ...
🔹 معادل فارسی : کارآفرین تک نفره / صاحب کسب وکار مستقل / فرد خوداشتغال بدون کارمند ( اقتصادی – تعریف عمومی ) : Solopreneur به فردی گفته می شود که ک ...
🔹 مثال ها: She lives paycheck to paycheck and can’t afford unexpected expenses. Many Americans earning over $100, 000 still live paycheck to payc ...
🔹 معادل فارسی : زخم زدن عمدی / ایجاد جراحت با قصد آسیب جدی / ضرب وجرح با نیت قبلی/ ایراد جرح عمدی/ ایراد ضرب و جرح عامدانه 🔹 مثال ها: He was convi ...
🔹 معادل فارسی : دادخواست رسمی / برگه ی اقامه دعوی / ابلاغ دعوی مدنی/ ادعا نامه 🔸 تعریف ها: 1 - ( حقوق دادرسی مدنی ) : Writ of Claim سندی رسمی است ک ...
🔹 معادل فارسی : سلب صلاحیت شده / بی صلاحیت / محروم از حق قانونی 🔸 تعریف ها: 1 - ( حقوق کیفری و عمومی ) : واژه ی Disqualified به فردی اطلاق می شود ک ...
🔹 معادل فارسی : حل وفصل اختلافات / سازوکار رفع منازعه / مکانیزم حل دعوی 🔸 تعریف ها: 1 - ( حقوق بین الملل و سازمان ملل ) : Dispute Settlement به مجم ...
1. **در حقوق و قانون بازرگانی:** *Dishonor* به معنی **امتناع یا امتناع از قبول یا پرداخت یک سند مالی مثل چک یا سفته ( نکول کردن ) ** است که برای پر ...
🔹 مثال ها: The passengers began to disembark after the plane landed. مسافران پس از فرود هواپیما شروع به پیاده شدن کردند. It took quite some time ...
🔹 معادل فارسی پیشنهادی: به پیش / رو به جلو / در مسیر حرکت ( فرهنگ عامه – عنوان فیلم ) : Onward عنوان یک فیلم انیمیشن محصول پیکسار در سال ۲۰۲۰ است ک ...
🔹 معادل فارسی پیشنهادی: خروجی / در حال خروج / در مسیر ترک مبدأ 🔸 تعریف ها: 1 - ( حمل ونقل – صفت ) : اشاره به چیزی که در حال ترک یک مکان خاص است — م ...
🔹 معادل فارسی پیشنهادی: ورودی / در حال ورود / در مسیر بازگشت به مبدأ 1 - ( حمل ونقل – صفت ) : اشاره به چیزی که به سمت یک مکان خاص در حال حرکت است — ...
🔹 معادل فارسی پیشنهادی: اصلاً امکان نداره / محاله / شوخی می کنی؟! 1 - ( رد قاطع ) : برای بیان اینکه چیزی تحت هیچ شرایطی قابل قبول یا ممکن نیست. مثال ...
🔹 معادل فارسی پیشنهادی: مسیر اشتباه / راه غلط / تصمیم نادرست ( فرهنگ عامه – موسیقی ) : در ترانه ی معروف “Wrong Way” از گروه Sublime، این اصطلاح نما ...
🔹 معادل فارسی پیشنهادی: بزن بریم / شروع کنیم / وقت حرکت رسیده ( تاریخی – فرهنگی ) : این عبارت پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ معروف شد، زمانی که Todd B ...
🔹 معادل فارسی پیشنهادی: انگشت شست بیرون / ابراز وجود با جسارت / خروج از حالت محافظه کارانه 🔹 مثال ها: She’s going full thumbs out with that outfit ...
🔹 معادل فارسی پیشنهادی: علامت همراهی و تأیید / ورود به موقعیت / پذیرش یا آمادگی برای مشارکت 🔹 مثال ها: We’re starting the project. Thumbs in? پروژه ...
🔹 معادل فارسی پیشنهادی: تصمیم قطعی گرفته شده / همه چیز آماده ست / اجرا می شه 🔹 مثال ها: The boss said it’s a go — we’re launching tomorrow. رئیس گف ...
🔹 معادل فارسی پیشنهادی: موافق بودن با انجام کاری / آماده بودن برای مشارکت / پای کار بودن 🔹 مثال ها: Are you up for it? پایه ای؟ / موافقی؟ / می خوای ...
یعنی خارج از جریان بودن، موافق نبودن یا مشارکت نکردن در موضوع یا تصمیم. وقتی کسی �off board� است، یعنی از روند یا تیم کنار گذاشته شده یا انتخاب کرده ...
یعنی در جریان بودن، موافقت داشتن، و فعالانه مشارکت کردن در یک موضوع یا تصمیم. وقتی کسی �on board� است، یعنی طرفدار و همراه با گروه یا ایده ای خاص اس ...
🔹 معادل فارسی پیشنهادی: اینجا یا آنجا / در این مکان یا آن مکان / در اینجا یا جای دیگر 🔹 مثال ها: You can sit here or there — it’s up to you. می تون ...
🔹 معادل فارسی پیشنهادی: دل درد دل کردن / همه چیز را گفتن / راز دل را فاش کردن 🔹 مثال ها: He spilled his guts about the breakup. درباره ی جدایی ش هم ...
🔹 معادل فارسی پیشنهادی: پرده برداری کردن / افشا کردن چیزی پنهان / رو کردن واقعیت 🔹 مثال ها: He pulled the covers off and jumped out of bed. پتو رو ...
🔹 معادل فارسی پیشنهادی: آبرو بردن در جمع / افشای مسائل خصوصی در ملأ عام / درباره ی مشکلات شخصی حرف زدن در جمع 🔹 مثال ها: Please don’t air our dirty ...
🔹 مثال ها: She blew the whistle on the company’s illegal dumping practices. او تخلفات شرکت در دفع غیرقانونی زباله ها را افشا کرد. The referee blew ...
🔹 معادل فارسی پیشنهادی: متن رسمی و پذیرفته شده / اصول بنیادین / نسخه ی معتبر داستانی / قانون کلیسایی 🔹 مثال ها: Only the original novels are consid ...
🔹 معادل فارسی پیشنهادی: دستورالعمل رسمی / بخشنامه / فرمان اجرایی / راهنمای مدیریتی 1 - ( اسم – حقوقی و سازمانی ) : فرمان یا دستور رسمی صادرشده توسط ...
تلفظ؛ اِستَچوت یا اِستَت یوت 🔹 معادل فارسی پیشنهادی: قانون مصوب / مقرره ی قانونی / آیین نامه ی رسمی 1 - ( حقوقی – قانون گذاری ) : قانونی که توسط نها ...
🔹 معادل فارسی پیشنهادی: فرمان رسمی / حکم حکومتی / دستور قانونی 1 - ( حقوقی و حکومتی ) : فرمان یا اعلامیه ای رسمی که توسط شخصی با قدرت قانونی یا سیاس ...
🔹 معادل فارسی پیشنهادی: آیین نامه ها / قوانین داخلی / مقررات سازمانی یا محلی 1 - ( حقوقی – سازمانی ) : مجموعه ای از قوانین و مقرراتی که توسط یک سازم ...