پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٥,٣٦٢)
🔸 معادل فارسی: شرجی / دم کرده / گرم و مرطوب / خفه در زبان محاوره ای: هوا خفه ست، شرجی شده، انگار نفس نمیاد، همه چی دم کرده _____________________ ...
( استعاری – توصیف مه یا شرایط جوی ) : در برخی متون، برای توصیف مه غلیظ یا شرایطی که دید رو محدود می کنه مثال: The fog created visual clutter on the ...
🔸 معادل فارسی: **شُل و آبکی / مه آلود / پر از مایع / شبیه سوپ** در زبان محاوره ای: شُل و ول، مه گرفته، انگار همه چی آب شده، مثل سوپه ___________ ...
🔸 معادل فارسی: **اسم:** احترام / توجه / نظر / ملاحظه **فعل:** در نظر گرفتن / توجه کردن / احترام گذاشتن / نگاه کردن در زبان محاوره ای: بهش توجه ...
🔸 معادل فارسی: مالیدن با بینی / نوازش کردن با بینی / به آرامی چسبیدن و تودماغ زدن 🔸 تعریف ها: 1. به آرامی و محبت آمیز با بینی یا پوزه مالیدن به ...
🔸 معادل فارسی: اشباع کردن / سیر کردن / کاملاً راضی کردن 🔸 تعریف ها: 1 - به معنای پر کردن کامل کسی یا چیزی، به خصوص از نظر غذا یا هر نیازی به طور ...
🔸 معادل فارسی: بیش از حد لوس کردن / خیلی لوس کردن / لوس و خودخواه بار آوردن 🔸 تعریف ها: 1 - به معنی مراقبت و توجه خیلی زیاد و بی حد و مرز به کسی ...
🔸 معادل فارسی: خیلی دوست داشتن / بیش از حد محبت کردن / خیلی مواظب و مهربان بودن در زبان محاوره ای: خیلی به کسی عشق ورزیدن، لوس کردن، دل سوختن 🔸 ...
🔸 معادل فارسی: لوس کردن / بیش از حد مراقبت کردن / نوازش کردن 🔸 تعریف ها: ( رفتاری – مراقبتی ) : به معنای مراقبت کردن و نوازش و لوس کردن کسی به ...
🔸 معادل فارسی: لمس مخملی / نوازش لطیف / برخورد نرم / تماس دلنشین در زبان محاوره ای: نوازش لطیف، لمس آروم، برخورد خیلی نرم و دل چسب، یه حس لطیف و ...
🔸 معادل فارسی: کلبه / آلونک / پاتوق / محل خرده فروشی مواد / مخفی گاه در زبان محاوره ای: یه آلونکه که توش جنس می زنن، خونه ی خلاف، پاتوق مواد، جای خ ...
دامِسایل 🔸 معادل فارسی: محل اقامت / محل سکونت / خانه / اقامتگاه در زبان محاوره ای ( در زمینه ی مواد مخدر ) : خونه ای که توش جنس می زنن یا می فروش ...
🔸 معادل فارسی: محل تجمع / پاتوق / مکان دود کردن / سیگار دست پیچ ( حاوی ماری جوانا ) در زبان محاوره ای: پاتوقه، جاییه که دود می کنن، اونجا همه جمع ...
🔸 معادل فارسی: محرک / عامل تحریک / عامل وسوسه / ماشه ی روانی در زبان محاوره ای: چیزی که وسوسه ات می کنه، باعث می شه دوباره بری سمتش، خاطره ساز، ق ...
🔸 معادل فارسی: منحصر به فرد بودن / اختصاصی بودن / ویژه بودن / فقط برای یک نفر یا گروه بودن در زبان محاوره ای: فقط مال خودشونه، رابطه شون جدیه، فق ...
جمله "Kamala IS brat" یک اصطلاح عامیانه و واکنشی است که اخیراً در فضای مجازی و به خصوص میان نسل جوان ( Gen Z ) رواج یافته است و معمولاً درباره کامالا ...
"Hawk Tuah" یک اصطلاح عامیانه و عبارتی است که ریشه در فرهنگ مالزی دارد و معمولاً به فردی اشاره دارد که ویژگی های زیر را دارد: - شجاع، بی باک و با ا ...
🔸 معادل فارسی: دورافتاده ها / نقاط پرت / افراد استثنایی / داده های خارج از الگو در زبان محاوره ای: غیرمعمول ها، آدمای متفاوت، داده های عجیب، استث ...
🔸 معادل فارسی: هدف مند حماسی / شخصیت جاه طلب و متمرکز / پروژه ی عظیم با تمرکز بالا در زبان محاوره ای: یه آدم یا پروژه ی خفن که هدف داره و تا تهش ...
🔸 معادل فارسی: نفس نفس زدن / کم آوردن / ضعیف ظاهر شدن / شکست خوردن در زبان محاوره ای: له شدن، کم آوردن، جون کندن، ضایع شدن _____________________ ...
🔸 معادل فارسی: بزرگسالی در حال ظهور / مرحله ی گذار به بزرگسالی / بزرگسالی نوپا در زبان محاوره ای: دوره ی بین نوجوانی و آدم بزرگ شدن، سن سردرگمی، ...
( صفت – احساسی، انتقادی، فرهنگی ) 🔸 معادل فارسی: ناامیدکننده / پایین تر از انتظار / بی اثر / کم هیجان در زبان محاوره ای: تو ذوق زن، بی حال، ضعیف ...
( صفت – رسمی، انتقادی، تحلیلی ) 🔸 معادل فارسی: زیر استاندارد / پایین تر از حد قابل قبول / بی کیفیت / نامطلوب در زبان محاوره ای: داغون، سطح پایین ...
🔸 معادل فارسی: وانیل / ساده / معمولی / بی هیجان در زبان محاوره ای: ساده پسند، بی نمک، معمولی، بی هیجان، پایه ای ________________________________ ...
( صفت – توصیفی، محاوره ای، احساسی، فیزیکی ) 🔸 معادل فارسی: فرسوده / خسته و کوفته / از کار افتاده / داغون در زبان محاوره ای: له شده، خسته مرده، پ ...
🔸 معادل فارسی: آشغال / چیز بی ارزش / بنجل / مزخرف در زبان محاوره ای: آت و آشغال، خرت و پرت، جنس داغون، چرندیات _________________________________ ...
یه اصطلاح محاوره ای ـ فرهنگی ـ تحقیرآمیزه که ریشه ی ییدیش داره 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – تحقیرآمیز ) :** چیزی که بی کیفیت، بی ارزش، یا آزارد ...
🔸 معادل فارسی: گرایش درونی / تمایل طبیعی / میل پایدار / کشش ذهنی در زبان محاوره ای: کشش ذاتی، علاقه ی همیشگی، میل درونی، تمایل ناخودآگاه _______ ...
🔸 معادل فارسی: کارشناس خبره ی بازار / مرجع اطلاعاتی بازار / تحلیل گر معتبر در زبان محاوره ای: آدم باخبر، مغز بازار، کسی که همه ازش مشورت می گیرن، ...
🔸 معادل فارسی: معامله گر پرهیجان / بورس باز فعال / دلال سهام / سوارکار بازار در زبان محاوره ای: بورس باز تند و تیز، آدمی که دائم خرید و فروش می ک ...
🔸 معادل فارسی: نهنگ سرمایه گذاری / سرمایه گذار کلان / بازیگر سنگین وزن بازار در زبان محاوره ای: کله گنده ی بورس، نهنگ بازار، سرمایه دار گردن کلفت ...
🔸 معادل فارسی: سرمایه گذار بزرگ / مهره ی سنگین / بازیگر اصلی بازار در زبان محاوره ای: کله گنده ی بورس، نهنگ بازار، آدم پول دارِ تأثیرگذار، سرمایه ...
🔸 معادل فارسی: شریک خاموش / شریک غیرمدیر / سرمایه گذار بی صدا در زبان محاوره ای: شریک بی سروصدا، کسی که پول می ذاره ولی دخالت نمی کنه، شریک پشت پ ...
🔸 معادل فارسی: فهرست افتخار / لیست ممتازها / جدول شاگردان برتر در زبان محاوره ای: لیست زرنگا، جدول شاگرد اول ها، افتخارنامه، لیست نمره بالاها __ ...
🔸 معادل فارسی: امتیاز اضافی / نمره ی تشویقی / نمره ی فوق برنامه در زبان محاوره ای: نمره ی اضافه، امتیاز تشویقی، نمره ی جبرانی، نمره ی دل بخواهی ...
اِدیو تِینمِنت ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: آموزش ـ سرگرمی / سرگرم آموزی / یادگیری سرگرم کننده در زبان محاوره ای: آم ...
🔸 معادل فارسی: دشمن قسم خورده / نفرت پیشه ی اصلی / ضدِ تمام عیار در زبان محاوره ای: دشمن خونی، نفرتی ترین آدم، طرفی که از ته دل بدت میاد _______ ...
آرچ اُپونِنت ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: دشمن اصلی / رقیب سرسخت / ضدِ محوری / دشمن قسم خورده در زبان محاوره ای: دشم ...
🔸 معادل فارسی: ناپسند / بی ادبانه / توهین آمیز / خارج از عرف در زبان محاوره ای: زشت، ناجور، بی سلیقه، بی ملاحظه، حرف یا کار بی جا ______________ ...
🔸 معادل فارسی: مبتذل طنزآمیز / شوخی زشت / بی ادب خنده دار در زبان محاوره ای: شوخی ناجور، حرف زشت بامزه، طنز بی ملاحظه، جوک رکیک ________________ ...
🔸 معادل فارسی: ناسالم / مضر / ناپسند / نامناسب در زبان محاوره ای: بدردنخور، خراب کننده، چیز ناجور، اثر منفی دار ________________________________ ...
🔸 معادل فارسی: ناشایست / ناپسند / بی جا / خارج از ادب در زبان محاوره ای: زشت، بی ملاحظه، ناجور، بی ادبانه، بی جا _______________________________ ...
🔸 معادل فارسی: ناجور / بی ادبانه / خارج از عرف / توهین آمیز در زبان محاوره ای: حرف زشت، شوخی ناجور، حرفی که نمی شه جلوی همه زد، شوخی بی ملاحظه _ ...
🔸 معادل فارسی: مبتذل / مستهجن / بی ادبانه / دارای محتوای جنسی یا توهین آمیز در زبان محاوره ای: حرف ناجور، شوخی زشت، محتوای ناجور، حرف رکیک _____ ...
🔸 معادل فارسی: مبتذل / ناپسند / مستهجن / دارای محتوای جنسی نامناسب در زبان محاوره ای: بی ادب، چرک نویس، ناجور، حرف زشت، شوخی جنسی ______________ ...
🔸 معادل فارسی: پروژه ی عاشقانه / پروژه ی دلی / کارِ مورد علاقه / پروژه ی شخصی با انگیزه ی درونی در زبان محاوره ای: کارِ عشقی، پروژه ی دلی، چیزی ک ...
حتماً، حسین جان! اینم اصطلاح **Downshift** با همون قالبی که دوست داری: ________________________________________ 🔹 اصطلاح: **Downshift** * ( فعل و ...
🔸 معادل فارسی: در دسترس / قابل دستیابی / نزدیک / در تیررس در زبان محاوره ای: دم دست، دستت بهش می رسه، نزدیکه، می تونی بگیریش ___________________ ...
🔸 معادل فارسی: جنگل شهری / شهرِ بتنی / محیط شهریِ بی طبیعت در زبان محاوره ای: شهرِ خفه، جنگلِ ساختمون، دنیای سیمان و دود، شهرِ بی سبزه _________ ...
🔸 معادل فارسی: بتن طلایی / سطح صیقلی بتن / بتن لوکس در زبان محاوره ای: بتنِ برق افتاده، کف طلایی، سطحی که می درخشه، بتنِ شاهکار ________________ ...