پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٥,٣٦٢)

بازدید
١٨,٣٣٢
تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: طبقه ی اشراف / خاندان های نجیب زاده / اشرافیت شهری در زبان محاوره ای: اونایی که تو شهر رئیس ان، خاندان های باکلاس، اشراف قدیمی، کل ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: اشراف زادگی / طبقه ی اشراف / مقام اشرافی / عنوان نجیب زادگی در زبان محاوره ای: طبقه ی بالا، خاندان سلطنتی، لُردها و بارون ها، اونا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: نوازش کردن بیش از حد / لوس کردن / ناز کشیدن / زیادی مراقبت کردن در زبان محاوره ای: زیادی نازشو می کشه، لوسش کرده، هی قربون صدقه ش ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

در طراحی وب و رابط کاربری ( UI/UX ) ، واژه **placeholder** به معنی یک عنصر بصری موقت یا محتوای موقتی است که نشان می دهد در جای خاصی محتوای نهایی یا ا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: پرمایه / غنی / قوی / پرحجم در زبان محاوره ای: جون دار، حسابی، پرمزه، سنگین، قوی، پر و پیمون _____________________________________ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: اساسی / واقعی / محتوایی / ماهوی در زبان محاوره ای: واقعیه، پایه داره، حرف حسابه، از اون حرفاست که ته داره _______________________ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: غیرقابل جبران / نابخشودنی / اصلاح ناپذیر / بی ارزش برای بازخرید در زبان محاوره ای: هیچ جوره درست نمی شه، دیگه نمی شه جبرانش کرد، ق ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: گسترده / عمیق اثر / فراگیر / دامنه دار در زبان محاوره ای: خیلی تأثیر داره، همه جا رو می گیره، پیامدش بزرگه، از این تصمیم خیلی چیزا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: نافذ / عمیق / تیز و دقیق در زبان محاوره ای: تیزبین، خیلی دقیق، حرفش می ره تو عمق ________________________________________ 🔸 تع ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: راه حل موقتی / جایگزین موقت / تدبیر اضطراری در زبان محاوره ای: یه چیزی دم دستی، وصله پینه، راه حل موقتی، فعلاً با این سر کن _____ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: چسب زخم / راه حل موقتی / درمان سطحی در زبان محاوره ای: چسب زخم، وصله پینه، راه حل دم دستی، یه چیزی زودبندیش کن __________________ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: نوشتن کامل / با جزئیات نوشتن / تمام و کمال نوشتن در زبان محاوره ای: همه شو بنویس، کامل بنویس، سرسری ننویس، دقیق بنویس ___________ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: غیرقابل انجام / ممنوع / شکست خورده / بی نتیجه در زبان محاوره ای: نشدنیه، نمی گیره، بی خیاله، جواب نمی ده، نمی شه رفت سراغش ______ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: راستشو می گم / جدی می گم / بدون شوخی / قسم می خورم در زبان محاوره ای: دروغ نمی گم، جدی می گم، قسم، باور کن، راستشو دارم می گم ___ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: خودتو وفق بده / هماهنگ شو / بفهم قضیه چیه / از قافله عقب نمون در زبان محاوره ای: بجنب دیگه، بفهم چی به چیه، با جریان راه بیا، خودت ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: خفه شو / بس کن غر زدن / دیگه حرف نزن در زبان محاوره ای: بسه دیگه، ناله نکن، زر نزن، صداتو ببند، دیگه حرف نزن ____________________ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: فشار آوردن / تمرکز کردن / زور زدن / با قدرت پیش رفتن در زبان محاوره ای: زور بزن، فشار بیار، جدی بگیر، با قدرت برو جلو، تمرکز کن _ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: فرصت را غنیمت شمار / از لحظه استفاده کن / امروز را دریاب در زبان محاوره ای: بچسب به لحظه، وقتو تلف نکن، حالا وقتشه، از همین الآن ش ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: مرد باش / خودتو جمع وجور کن / قوی باش / مسئولیت بپذیر در زبان محاوره ای: نامرد نباش، خودتو جمع کن، ناله نکن، مردونه رفتار کن، دیگه ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: ساکت شو / آروم باش / صداتو بیار پایین در زبان محاوره ای: خفه شو، یواش تر حرف بزن، دیگه نزن حرف، آروم بگیر، صداتو کم کن __________ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: عقب نشینی کردن / دست برداشتن / فاصله گرفتن در زبان محاوره ای: بکش عقب، دست بردار، بی خیال شو، ولم کن، دیگه نزدیک نشو ____________ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ABC ( اسم – عامیانه، طنزآمیز، استعاری – جنوب شرق آسیا، به ویژه سنگاپور و مالزی ) 🔸 معادل فارسی: خوراک نیم خورده / مونده / دست خورده / کهنه شده در ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: جرقه ی ذهنی / ایده ی ناگهانی / موج مغزی ( در معنای علمی ) در زبان محاوره ای: یه هو یه فکری به ذهنم رسید، یه جرقه زد، یه ایده ی ناب ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: باهوش نما / زرنگ باز / آدمی که زیادی خودش رو دانا نشون می ده در زبان محاوره ای: خودشو خیلی عاقل نشون می ده، زیادی ادعای فهم داره، ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: ارسال کردن / اعزام شدن / فرستادن به محل دیگر در زبان محاوره ای: فرستادنش رفت، اعزام شد، بارو فرستادن، رفت مأموریت، راهی شد ______ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تقسیم کردن / پخش کردن / سهم دادن در زبان محاوره ای: تقسیم کرد، به هرکی یه چیزی داد، پخش کرد بین جمع، سهم بندی کرد _______________ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

________________________________________ 🔸 معادل فارسی: بخشیدن / لو دادن / فاش کردن / هدیه دادن در زبان محاوره ای: داد رفت، بخشید، لو داد، لو رف ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

/doʊl aʊt/ دول آوت ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: پخش کردن / بخشیدن / دادن ( به صورت محدود یا کنترل شده ) در زبان محاو ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: اعمال کردن / تحمیل کردن / روا داشتن ( مجازات، درد، تنبیه ) در زبان محاوره ای: مجازات کرد، حال گیری کرد، تنبیه سنگین داد، تاوانشو د ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بانی اَند کلاید ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: بانی و کلاید / زوج خلافکار / عاشق های قانون گریز در زبان محاوره ای: یه ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: لباس رسمی پوشیدن / آماده شدن برای مأموریت یا موقعیت خاص در زبان محاوره ای: لباس درست وحسابی پوشیدن، لباس جنگی یا کاری پوشیدن، آماد ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دِف کان ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: سطح آمادگی دفاعی / وضعیت هشدار نظامی در زبان محاوره ای: وضعیت آماده باش ارتش / ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: توکن امنیتی / نشانه ی احراز هویت / رمز دیجیتال / توکن مالی در زبان محاوره ای: رمز ورود امن، کلید دیجیتال، کارت رمز، توکن شناسایی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عبارت **Secure Sockets Layer** به معنای لایه سوکت های امن می باشد. این فناوری یک پروتکل امنیتی است که ارتباط بین مرورگر وب ( کاربر ) و سرور وب سایت ر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: سوءاستفاده ی روز صفر / بهره برداری از آسیب پذیری ناشناخته در زبان محاوره ای: نفوذ از راهی که هیچ کس هنوز ندیده، حمله ی بی هشدار، ر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

**Intrusion Detection System** سیستم تشخیص نفوذ - - - 🔸 معادل فارسی: سیستم تشخیص نفوذ / سامانه ی شناسایی حمله / سیستم هشدار امنیتی در زبان مح ...

پیشنهاد
٠

IDS - - - 🔸 معادل فارسی: سیستم تشخیص نفوذ / سامانه ی شناسایی حمله / سیستم هشدار امنیتی در زبان محاوره ای: دزدگیر شبکه، سیستم کشف نفوذ، آلارم سا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: دفاع پیرامونی / دفاع محیطی / حفاظت از مرزها در زبان محاوره ای: دفاع دور تا دور، نگهبانی از اطراف، سد بیرونی، خط اول دفاع - - - ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژه "schadenfreude" یک کلمه آلمانی است که در زبان انگلیسی نیز وارد شده است و به معنی �شادمانی یا لذت بردن از بدبختی یا ناکامی دیگران� است. این کلم ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

/ˈʃɑːdənˌfrɔɪdə/ شادن فرویدِ - - - 🔸 معادل فارسی: لذت از بدبختی دیگران / شادی پنهانی از شکست یا درد دیگری در زبان محاوره ای: خوشحال شدن از ز ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هایپرپلازی ( Hyperplasia ) به معنای افزایش تعداد سلول های طبیعی در یک بافت یا اندام بدن است که باعث بزرگ شدن یا ضخیم تر شدن آن ناحیه می شود؛ اما ساخت ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

هایپرپلازی ( Hyperplasia ) به معنای افزایش تعداد سلول های طبیعی در یک بافت یا اندام بدن است که باعث بزرگ شدن یا ضخیم تر شدن آن ناحیه می شود؛ اما ساخت ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

هیپرتروفی ( Hypertrophy ) یک اصطلاح پزشکی است که به افزایش اندازه سلول ها در یک بافت یا اندام اشاره دارد، به طوری که باعث بزرگ تر شدن کلی آن عضو می ش ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

*** کلمه هیپرتروفی بیشتر در علوم پزشکی و زیست شناسی به معنای افزایش اندازه سلول یا بافت به کار می رود، اما در روانشناسی و علوم انسانی نیز می تواند به ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: قلعه ی فورت ناکس / نماد امنیت مطلق / جای غیرقابل نفوذ در زبان محاوره ای: مثل گاوصندوق طلای آمریکا، نفوذناپذیر، محکم تر از هر چی، ا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: سرزمین ناشناخته / قلمرو کشف نشده / وضعیت بی سابقه / مسیر ناآزموده در زبان محاوره ای: وارد یه فاز جدید شدیم، رفتیم تو ناشناخته ها، ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: چندبُعدی / همه جانبه / متعادل / جامع / دارای مهارت های متنوع در زبان محاوره ای: همه فن حریف، تو همه چی یه دستی داره، آدم کامل، متع ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: مستدل / ریشه دار / دارای پایه ی محکم / منطقی / اصولی در زبان محاوره ای: حساب شده، پایه دار، بی حرف و حدیث، از روی منطق، بی هوا نیس ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: آگاه / مسلط / خبره / وارد / چیره دست در زبان محاوره ای: بلده، واردِ کاره، استادشه، تو اون زمینه حرف نداره - - - 🔸 تعریف ها: ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: دانشمند جامع / چند دانش ور / فرهیخته ی چندرشته ای / متفکر چندبُعدی در زبان محاوره ای: همه فن حریف علمی، نابغه ی چندرشته ای، آدمی ک ...