پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٥,٣٦٢)

بازدید
١٨,٣١١
تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 تعریف ها: 1. ( رفتار – مثبت ) : توصیف کسی که رفتاری مؤدبانه، آرام، و جذاب داره—به ویژه در برخوردهای اجتماعی مثال: He’s so suave—he knows exactly ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: شاد / خوش رو / سرحال / بانشاط در زبان محاوره ای: خیلی سرحاله، خوش اخلاقه، همیشه خنده روئه، حال وهوای مثبتی داره 🔸 تعریف ها: 1. ( ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔸 معادل فارسی: باحال / خوش تیپ / شیک / خفن / امروزی در زبان محاوره ای: خیلی خفنه، تیپش حرف نداره، خیلی باکلاسه، استایلش عالیه 🔸 تعریف ها: 1. ( م ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: تهدیدکننده / خطرآفرین / عامل تهدید در زبان محاوره ای: اون که تهدید می کنه، کسی که خطرناکه، عامل دردسر 🔸 تعریف ها: 1. ( شخص – منفی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: آزاردهنده / شکنجه گر / اذیت کننده / ستمگر در زبان محاوره ای: اون که همش اذیتت می کنه، کسی که رو اعصابه، آدمی که آزار می ده 🔸 تعریف ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: سرد و گزنده / تند و تیز / سریع و چابک در زبان محاوره ای: هوا یه کم سوز داره، یارو خیلی تند می ره، اون ماشین خیلی چابکه 🔸 تعریف ها: ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: آدم بداخلاق / بدجنس / بی ملاحظه / خسیس در زبان محاوره ای: بدجنسه، نامهربونه، آدم حسابی نیست، خسیسه، اذیت کنه 🔸 تعریف ها: 1. ( کود ...

پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: نوشتن رسمی / ثبت کتبی / مکتوب کردن / روی کاغذ آوردن در زبان محاوره ای: بنویسش، بذار رو کاغذ، رسمی ش کن، حرفتو مکتوب کن 🔸 تعریف ها: ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: خبر داغ دادن / اطلاعات اختصاصی دادن / پشت پرده رو گفتن در زبان محاوره ای: خبر داغ بده، بگو چی شده، پشت پرده رو بگو، راستشو بگو 🔸 تع ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: مرگ / پایان / سقوط / واگذاری ( حقوقی ) در زبان محاوره ای: فوت، از بین رفتن، نابودی، واگذار شدن 🔸 تعریف ها: 1. ( فردی – رسمی ) : ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔸 تعریف ها: 1. ( نظامی – تاریخی ) : فرمانی در ارتش های قرون وسطی برای آغاز غارت پس از پیروزی مثال: In medieval warfare, to cry havoc meant to allo ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: ویرانی / آشوب / نابسامانی / خرابی گسترده در زبان محاوره ای: اوضاع قمر در عقربه، همه چی به هم ریخته، داغون شده، قاطی پاتیه 🔸 تعریف ه ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: افتضاح / آشفته بازار / وضعیت فاجعه بار / نمایش مسخره در زبان محاوره ای: یه افتضاح کامل، همه چی قاطی پاتیه، اوضاع داغونه، یه نمایش خند ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔸 معادل فارسی: وسط پریدن / حرف کسی رو قطع کردن / دخالت بی جا / فضولی کردن در زبان محاوره ای: پرید وسط حرف، خودشو قاطی کرد، بی دعوت نظر داد، فضولی کر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: مداخله کردن / وارد عمل شدن / پا پیش گذاشتن / دخالت کردن در زبان محاوره ای: وسط اومدن، پا جلو گذاشتن، وارد شدن برای کمک یا حل مشکل 🔸 ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 تعریف ها: 1. ( خانوادگی – حمایتی ) : گردهمایی ای که در آن اعضای خانواده یا دوستان نزدیک با فردی که رفتار آسیب زا یا مشکل ساز داره، با صداقت و دل ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: جلسه ی روبه رو شدن با واقعیت / نشست بازنگری واقع بینانه / جلسه ی هشداردهنده در زبان محاوره ای: یه جلسه ی بیدارباش، وقتشه واقعیت رو بب ...

پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: مداخله ی جدی و هشدارآمیز / لحظه ی روبه رو شدن با واقعیت / گفت وگوی تعیین کننده در زبان محاوره ای: یه جلسه ی قاطع، وقتشه با واقعیت روب ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: مداخله / ورود برای اصلاح / اقدام اصلاحی / دخالت در زبان محاوره ای: وسط اومدن، دخالت کردن، ورود کردن برای درست کردن اوضاع 🔸 تعریف ها: ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: ۱. پیچ خورده / فرِ ریز ( برای مو ) ۲. عجیب غریب / غیرمعمول ۳. دارای تمایلات جنسی غیرمتعارف / فانتزی دار در زبان محاوره ای: موهاش خیل ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: مجرد غیرارادی / فرد بدون رابطه ی عاشقانه یا جنسی ( با بار منفی ) در زبان محاوره ای: تنهای اجباری، کسی که کسی رو نداره، مرد تنها و خش ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: تمرین کشش ایستاده / اکستنشن ایستاده / بازشدگی ستون فقرات در حالت ایستاده در زبان محاوره ای: کشش کمر ایستاده، عقب بردن تنه، تمرین باز ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: حرکت کبرا / وضعیت کبرا / کشش پشت به سبک کبرا در زبان محاوره ای: تمرین کشش کمر، حرکت مار کبرا، بالا آوردن تنه از زمین 🔸 تعریف ها: 1. ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: تمرین پل لگنی / حرکت هیپ بریج / بالا بردن لگن در زبان محاوره ای: تمرین پل، بالا بردن باسن، حرکت سفت کردن پشت پا و شکم 🔸 تعریف ها: 1 ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: تمرین کششی گربه–گاو / حرکت یوگای گربه–گاو / کشش ستون فقرات در زبان محاوره ای: حرکت یوگای گربه–گاو، تمرین نرم کردن کمر، کشش پشت و شکم ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: وابسته به میز کار / پشت میزنشین / محدود به کار اداری در زبان محاوره ای: همیشه پشت میز، کارمند اداری، نشسته کار، بی تحرک 🔸 تعریف ها: ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: پلانک از پهلو / تمرین پلانک جانبی / نگه داشتن بدن به پهلو در زبان محاوره ای: تمرین پهلویی، پلانک کنار، نگه داشتن بدن رو یه دست 🔸 تع ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔸 معادل فارسی: تمرین نگه داشتن بدن توخالی / وضعیت ایزومتریک شکمی / حالت هالو در زبان محاوره ای: تمرین سفت کردن شکم، نگه داشتن بدن تو حالت قایقی، تمر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: عضله ی شکم / عضله ی شکمی / عضله ی راست شکمی در زبان محاوره ای: سیکس پک، شکم، عضله ی وسط شکم 🔸 تعریف ها: 1. ( ورزشی – آناتومی ) : ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تمرین نوردیک کرل / حرکت نوردیک / خم کردن نوردیک در زبان محاوره ای: تمرین سخت همسترینگ، حرکت نوردیک، تمرین بدون وزنه برای پشت پا 🔸 ت ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: آدم خل وضع / بامزه / شوخ / غیرمنطقی ( با لحن دوستانه یا کودکانه ) در زبان محاوره ای: عجب خل بازی درمیاری، تو دیگه خیلی بامزه ای، بچه ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٣

🔸 معادل فارسی: لباس / پوشاک / تیپ / استایل در زبان محاوره ای: لباس خوش تیپ، تیپ خفن، لباسای باحال، استایل جدید 🔸 تعریف ها: 1. ( عامیانه – مد و پ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: رشته ها / گفتگوهای متنی / اپلیکیشن �ثردز� / موضوعات پیوسته در زبان محاوره ای: رشته بحث، پست های پشت سرهم، اپ جدید اینستاگرام 🔸 تعری ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: زمین ناهموار / مسیر دشوار / شرایط سخت و پرمانع در زبان محاوره ای: راه سخت، اوضاع قفل، مسیر پر دردسر، شرایط طاقت فرسا 🔸 تعریف ها: 1. ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: شهر سختی / وضعیت پر دردسر / زندگی پر از گرفتاری در زبان محاوره ای: تو بدبختی ام، اوضاع خرابه، همه چی قفل شده، تو فلاکت ام 🔸 تعریف ها ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تپه ی سختی / رویداد هاردشیپ هیل / مسابقه ی مانع دار خیریه در زبان محاوره ای: مسابقه ی سخت، رویداد ورزشی برای جانبازها، تپه ی چالش برا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: رنج / مصیبت / سختی / محنت / بلا در زبان محاوره ای: دردسر، گرفتاری، بدبختی، سختی زیاد 🔸 تعریف ها: 1. ( ادبی – احساسی ) : دوره ای ا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: ( اسم ) ضایعات / تکه / قطعه ی بی ارزش / آشغال صنعتی ( فعل ) دور انداختن / کنار گذاشتن / لغو کردن / دعوا کردن در زبان محاوره ای: ( ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

نماد ⚕ که به صورت یک چوب با مار پیچ خورده دیده می شود، در بسیاری از فرهنگ ها و نظام های پزشکی به عنوان نماد سلامت، پزشکی، و درمان شناخته می شود. در ا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: بزرگ نمایی کردن / با سرعت حرکت کردن / جلسه ی آنلاین ( در کاربرد نرم افزاری ) در زبان محاوره ای: زوم کردن، سریع رد شدن، جلسه ی ویدیوی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: عرضه کردن / رونمایی کردن / ارائه کردن / گسترش دادن در زبان محاوره ای: راه انداختن، معرفی کردن، شروع کردن، پخش کردن 🔸 تعریف ها: 1. ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 ریشه شناسی: از واژه ی لاتین nocuus به معنای آسیب زننده، که خود از فعل nocēre به معنای آسیب رساندن گرفته شده. این واژه از قرن هفدهم وارد زبان انگل ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 ریشه شناسی: از واژه ی فرانسوی قدیم sege به معنای محاصره، که خود از لاتین sedere به معنای نشستن گرفته شده—اشاره به نشستن و ماندن نیروها در اطراف یک ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: دیوانه شدن / از کنترل خارج شدن / قاطی کردن / هیجان زده شدن در زبان محاوره ای: دیوونه شد، قاطی کرد، ترکوند، از شدت هیجان زد به سرش 🔸 ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: عقلشو از دست دادن / دیوانه شدن / قاطی کردن / گیج شدن در زبان محاوره ای: دیوونه شده، عقلشو از دست داده، قاطی کرده، گیج شده 🔸 تعریف ه ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: بی ادبانه / غیرقابل قبول / بی جا / بی منطق / خارج از عرف در زبان محاوره ای: حرفش خیلی بی جا بود، رفتارش بی ادبانه بود، خیلی بی منطق ب ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: دیوانه شدن / عقلشو از دست دادن / قاطی کردن / غیرمنطقی رفتار کردن در زبان محاوره ای: زد به سرش، عقلشو از دست داد، قاطی کرد، دیوونه شد ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: شدیداً هیجان زده شدن / دیوانه وار عمل کردن / فوق العاده بودن / از کنترل خارج شدن در زبان محاوره ای: ترکوند، دیوونه بازی درآورد، خیلی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 تعریف ها: 1. ( هیجانی – مثبت ) : واکنش شدید احساسی به چیزی هیجان انگیز یا خوشحال کننده مثال: The crowd went bonkers when the band came on stage. ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: با تمام توان تلاش کردن / دیوانه وار عمل کردن / شدیداً وارد عمل شدن در زبان محاوره ای: زد به سیم آخر، رفت تو کارش با تمام قدرت، ترکوند ...