پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٥,٣٦٢)

بازدید
١٨,٢٩١
تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

**Slab** – Concrete Slab – Structural Slab 🔸 معادل محاوره ای فارسی: صفحه ی بتنی، تخته ی کف، سقف بتنی، قطعه ی صاف و ضخیم _________________________ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: تخته / قطعه ی صاف و ضخیم / دال بتنی / صفحه ی سنگی در زبان محاوره ای: یه تیکه صاف و سنگین، دال، تخته ی بتنی، صفحه ی ضخیم _________ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 تعریف ها: 1. ** ( اجتماعی – جغرافیایی ) :** فردی که در شهر زندگی می کنه یا به سبک زندگی شهری عادت داره مثال: Urbanites often prefer fast - pace ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: استفراغ خیابونی / بالا آوردن روی آسفالت / پیتزای کف خیابون در زبان محاوره ای: بالا آوردن وسط خیابون، تهوع کف آسفالت، پیتزای حال به ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: طلای خاکستری / بتنِ ارزشمند / سرمایه ی خاکستری در زبان محاوره ای: بتنِ پول ساز، طلای ساختمون سازی، خاکستریِ باارزش ______________ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: فیلم برداری تموم شده / آماده ی انتشار / ضبط شده در زبان محاوره ای: کارش تمومه، ضبطش تموم شد، رفت تو آرشیو، آماده ست برای پخش ____ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: ادای احترام / اشاره ی تقدیر / تشکر نمادین در زبان محاوره ای: دمش گرم، یه تشکر کوچولو، یه اشاره ی احترام، یه ادای دین ____________ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: حامی / پشتیبان / سرمایه گذار / طرفدار در زبان محاوره ای: پشتشه، ساپورتش می کنه، پولشو داده، طرفدارشه ____________________________ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: گپ زدن / حرف زدن خودمونی / پرحرفی دوستانه در زبان محاوره ای: یه دل سیر حرف زدن، نشستیم کلی حرف زدیم، گپ وگفت خودمونی ____________ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: رک و راست حرف زدن / نظر واقعی خود را گفتن / بی پرده صحبت کردن در زبان محاوره ای: رک گفت، حرف دلشو زد، بی پرده گفت، بدون تعارف گفت ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: از بین رفتن تدریجی / کم شدن اثر / فروکش کردن در زبان محاوره ای: اثر داره می پره، داره می خوابه، آروم آروم داره می ره، دیگه نمی گیر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: افسرده / ناامید / دل مرده / بی انگیزه در زبان محاوره ای: دلش گرفته، ناامیده، حالش خوب نیست، انگار ته خطه ________________________ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: چپاندن / با عجله جا دادن / فشرده کردن در زبان محاوره ای: همه چی رو تو یه تایم چپوند، با زور جا داد، یهویی همه چی رو ریخت تو برنامه ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: چپاندن / با زور وارد کردن / هل دادن داخل در زبان محاوره ای: چپوند توش، با زور جا داد، هل داد تو، یهویی انداخت وسط _______________ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: ریختن / چپاندن / پرت کردن داخل / بی هوا وارد کردن در زبان محاوره ای: یهویی ریخت توش، همه چی رو چپوند، بی فکر انداخت وسط، ریخت و رف ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: اضافه کردن / انداختن / پرت کردن داخل / قاطی کردن در زبان محاوره ای: یه چیزی هم انداخت وسط، یه چیزی هم چپوند، یهویی اضافه کرد، قاطی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرکز گذری کاهش آسیب، که به آن دی آی سی ( به انگلیسی: DIC، مخفف drop - in center ) نیز گفته می شود، مرکزی است که به طور موقت و برای کاهش آسیب های اجتم ...

پیشنهاد
٠

مرکز گذری کاهش آسیب، که به آن دی آی سی ( به انگلیسی: DIC، مخفف drop - in center ) نیز گفته می شود، مرکزی است که به طور موقت و برای کاهش آسیب های اجتم ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در حوزه مواد مخدر، "Drop - in Center" به مکانی گفته می شود که افراد معتاد یا کسانی که در معرض خطر اعتیاد هستند، بدون نیاز به وقت قبلی یا برنامه ریزی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: سازگار / منعطف / همه فن حریف / قابل انطباق در زبان محاوره ای: همه جا خودش رو وفق می ده، زود جا می افته، تو هر شرایطی راهشو پیدا می ...

پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: دست از تلاش برنداشتن / با قدرت ادامه دادن / سرعت رو حفظ کردن در زبان محاوره ای: تا تهش برو، ولش نکن، پاتو از رو گاز برندار، ادامه ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: هوشیار و آماده بودن / حواس جمع بودن / کنترل داشتن در زبان محاوره ای: حواسش جمعه، همیشه آماده ست، از چیزی جا نمی مونه، همیشه تو باز ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: وارد حالت تمرکز شدن / رفتن تو مود / رسیدن به نقطه ی اوج ذهنی در زبان محاوره ای: افتاد تو خط، رفت تو مود، تمرکزش صد شد، دیگه کسی جل ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تمرین برای جلب توجه دخترا / جلو بازو زدن واسه پز دادن / باشگاه رفتن برای دیده شدن در زبان محاوره ای: جلو بازو واسه دلبری، تمرین وا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: جون کندن / سخت کار کردن / بی وقفه تلاش کردن در زبان محاوره ای: جونش دراومد، له شد از کار، بی نفس کار کرد، تا ته زورش رو زد ______ ...

پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: بهترین خودت رو نشون بده / با قدرت ظاهر شو / خودت رو خوب ارائه بده در زبان محاوره ای: خودتو جمع وجور کن، بدرخش، قوی ظاهر شو، بهترین ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: اوضاع رو تحت کنترل داشتن / از همه چی باخبر بودن / مدیریت کردن امور در زبان محاوره ای: همه چی دستشه، حواسش به همه چی هست، اوضاع از ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی ( فعلی ) : بند آوردن / متوقف کردن ( جریان مایع، به ویژه خون ) در زبان محاوره ای: خون رو بند آورد، جلوی نشت رو گرفت، جریان رو قطع کر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: ساکن اتاقک اداری / کارمند پشت میز / آدم اداره ای در زبان محاوره ای: اونایی که تو اتاقک های کوچیک کار می کنن، پشت میزنشین، کارمند م ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: نوکر شرکت / آدم دست به سینه / زیردست بی اختیار / مهره ی بی ارزش در زبان محاوره ای: نوکر حلقه به گوش شرکت، اون که فقط دستور اجرا می ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: کارمند اداری / کارمند روزمره / کارمند ۹ تا ۵ در زبان محاوره ای: اونایی که صبح تا عصر پشت میز کارن، کارمند معمولی، آدم اداره ای، از ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: سراشیبی خطرناک / مسیر لغزنده / سراشیبی سقوط در زبان محاوره ای: اگه پا بذاری توش، دیگه نمی تونی جلوشو بگیری؛ یه قدم اشتباه، همه چی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کام پَتری اِت ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: هم وطن / هم میهن / هم کشوری در زبان محاوره ای: بچه ی کشور خودمون، هم وطن ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: داداش / رفیق / برو / رفیق فاب / هم پای در زبان محاوره ای: داداش، رفیق جون جون، پایه ای، هواتو دارم، رفیق قدیمی __________________ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔸 معادل فارسی: خیلی وقته با هم ایم / سابقه ی طولانی داشتن / از قدیم با هم بودن در زبان محاوره ای: ما از اون قدیمیا با هم ایم، رفیق قدیمی ان، از ب ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: رفیق / هم پای / هم کار / یار / رفیق خاکی در زبان محاوره ای: داداش، رفیق قدیمی، هم پای، اون که همیشه پایه ست، رفیق جون جون _______ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: نزدیک شدن / فرا رسیدن / نزدیک آمدن در زبان محاوره ای: داره نزدیک می شه، وقتشه، داره می رسه، کم کم داره میاد _____________________ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: به پایان رساندن / نتیجه گیری کردن / تصمیم گرفتن / توافق کردن در زبان محاوره ای: تمومش کرد، جمع بندی کرد، به نتیجه رسید، توافق کردن ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: بسته / در خود / گارد گرفته / بسته ی احساسی در زبان محاوره ای: تو خودش ه، دلش قفل شده، حرف نمی زنه، نمی ذاره کسی بهش نزدیک شه، گارد ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: خیلی صمیمی / رازدار هم / رفیق گرمابه و گلستان در زبان محاوره ای: مثل دوتا دزد با هم ان، همه چی رو به هم می گن، خیلی با هم جور شدن ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: مثل سایه دنبال هم بودن / همیشه با هم بودن / چسبیده به هم در زبان محاوره ای: همه جا با هم ان، از هم جدا نمی شن، مثل دوقلوها، یه لحظ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

کانفیدانت ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: محرم راز / دوست صمیمی / هم دل / رازدار در زبان محاوره ای: اون کسی که همه چی ر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کان فرِر ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: هم صنف / هم کار / هم پیشه / هم قطار در زبان محاوره ای: رفیق کاری، هم حرفه ای، ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: صمیمی / رفیق مآب / خودمانی / گرم و دوستانه در زبان محاوره ای: رفیق بازی، با هم حال می کنن، خیلی با هم جور شدن، مثل دوتا رفیق قدیمی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: آرایش مو / مدل مو / حالت مو در زبان محاوره ای: مدل مو، موهاشو چه خوشگل درست کرده، اون شینیون خاص، اون حالت مو باحال _____________ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژه "وات" در زمین شناسی و گویش محلی به معنای یک پایاب در یک رودخانه است. یعنی جایی که آب رودخانه به آرامی جریان دارد و معمولاً بخش پایانی رود است که ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پلاکت غنی شده پلاسمایی ( Platelet - rich plasma یا PRP ) یک نوع درمان پزشکی است که از خون خود فرد استخراج می شود. این درمان شامل غلظت بالایی از پلاکت ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پلاکت غنی شده پلاسمایی ( Platelet - rich plasma یا PRP ) یک نوع درمان پزشکی است که از خون خود فرد استخراج می شود. این درمان شامل غلظت بالایی از پلاکت ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: ورق زدن / سریع نگاه انداختن / مرور سطحی در زبان محاوره ای: یه نگاهی انداخت، سرسری ورق زد، فقط رد شد ازش، یه دور زد رو مطالب _____ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ای دال گو ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: نجیب زاده ی اسپانیایی / اشراف زاده ی بی زمین / طبقه ی پایین تر اشراف در زبان م ...