nihility


معنی: عدم، پوچی، هیچی
معانی دیگر: هیچ بودن، نیستی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the state of nonexistence or nothingness.

جمله های نمونه

1. Chapter two. The pain of time: Nihility of life.
[ترجمه گوگل]فصل دوم درد زمان: پوچ بودن زندگی
[ترجمه ترگمان]فصل دوم درد زمان: Nihility زندگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The departure, our nihility reservedness, liquor are hit by a cup.
[ترجمه گوگل]خروج، محفوظ بودن پوچ بودن ما، مشروب با یک فنجان برخورد می کند
[ترجمه ترگمان] حرکت، nihility، مشروب با یه فنجون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In her love novels, Fangfang the nihility of love, and the leading characters'despair for love.
[ترجمه گوگل]فانگ فانگ در رمان های عاشقانه اش پوچ بودن عشق و ناامیدی شخصیت های اصلی از عشق است
[ترجمه ترگمان]در رمان های عشقی خود، عشق به عشق، و شخصیت های برجسته عشق را به عشق تبدیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Nihility - faith - social faith - personal God faith, this is the total logic of this paper.
[ترجمه گوگل]پوچي - ايمان - ايمان اجتماعي - ايمان خداي شخصي، اين منطق كلي اين مقاله است
[ترجمه ترگمان]ایمان - ایمان - ایمان اجتماعی - ایمان شخصی، این کل منطق این مقاله است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Skepticism and the sense of life nihility provide psychological hotbed for the spread of terrorist crime.
[ترجمه گوگل]بدبینی و احساس پوچ بودن زندگی، بستر روانی را برای گسترش جنایات تروریستی فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]شکاکیت و احساس حیات می تواند بس تر داغی برای گسترش جرم تروریستی فراهم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The work focuses on the placid aesthetic pursuit. It is full of purity, ethereality and melancholy, mainly exhibits a kind of oriental nihility beauty.
[ترجمه گوگل]این کار بر روی جست و جوی زیباشناختی آرام تمرکز دارد پر از خلوص، اثیری و مالیخولیا است، عمدتاً نوعی زیبایی پوچ شرقی را به نمایش می گذارد
[ترجمه ترگمان]این کار بر پی گیری زیبایی آرام تمرکز دارد این شهر سرشار از خلوص، ethereality و melancholy است و به طور عمده نوعی از زیبایی nihility شرقی را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The deiform Paramitality is the fairyland governed by the hallucination and inscribed in the nihility.
[ترجمه گوگل]Paramitality deiform سرزمین پریان است که توسط توهم اداره می شود و در پوچی حک شده است
[ترجمه ترگمان]The Paramitality the است که توسط hallucination اداره می شود و در the حک شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It emphasizes the absurdity of the world and the nihility of human life.
[ترجمه گوگل]بر پوچ بودن جهان و پوچ بودن زندگی انسان تأکید می کند
[ترجمه ترگمان]آن بر پوچی دنیا و the زندگی بشر تاکید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Xie Jin's movie one has not been the graphic solution history, succumbs to the wind flower harvest moon, or transmission nihility values.
[ترجمه گوگل]یکی از فیلم Xie Jin تاریخچه راه حل گرافیکی نبوده است، تسلیم ماه برداشت گل باد، یا مقادیر پوچ بودن انتقال می شود
[ترجمه ترگمان]فیلم جین جین یک تاریخ راه حل گرافیکی نبوده است که بر روی ماه برداشت می شود و یا مقادیر nihility را انتقال می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He believes that anxiety has not concrete object, for its object is the fontal menace, which is " nihility ", which is the religion anxiety, which comes from"original sin".
[ترجمه گوگل]او معتقد است که اضطراب موضوع عینی ندارد، زیرا مفعول آن همان تهدید اسمی است که همان «پوچی» است که همان اضطراب دینی است که از «گناه اصلی» ناشی می‌شود
[ترجمه ترگمان]وی بر این باور است که اضطراب هدف عینی ندارد، زیرا هدف آن تهدید fontal است که \"nihility\" است، که ناشی از \"گناه اصلی\" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He exposed his soul, despair and struggle. "Houyi" and "Shadow Man" represented his contradiction extreme, with one of them nihility and inferiority and the other vindictiveness .
[ترجمه گوگل]روح، ناامیدی و مبارزه خود را آشکار کرد «هویی» و «مرد سایه» بیانگر تضاد افراطی او بودند که یکی از آنها پوچ و حقارت و دیگری کینه توزانه بود
[ترجمه ترگمان]او روح خود، نومیدی و تقلا را در معرض دید قرار داد، و \"مرد سایه\" تناقضات خود را با یکی از آن ها nihility، حقارت آمیز، و the دیگر نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عدم (اسم)
loss, absence, lack, deficiency, shortage, naught, nullity, inexistence, want, inexistency, nihility, non-availability, nonentity

پوچی (اسم)
absurdity, vanity, futility, frivolity, nullity, inanity, vapidity, inefficacy, inefficacity, nihility, vacuity

هیچی (اسم)
nihility, vacuity

پیشنهاد کاربران

بپرس