paranoid

/ˈperəˈnɔɪd//ˈpærənɔɪd/

دچار پارانویا، کژپندار، کج خیال، بدگمان، همه دشمن پندار (paranoiac هم می گویند)، وابسته به پارانویا، کژپندارانه، همه دشمن پندارانه (paranoidal هم می گویند)، همهی شاگردان از تو بیزار نیستند!

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: having or exhibiting an unrealistic suspicion and mistrust of others.

- After his accident, he had paranoid thoughts about other drivers wanting to harm him.
[ترجمه رضایی] بعد از حادثه ای که برایش رخ داد افکار بدگمانانه ای درباره رانندگان دیگه ای که می خواستند به او صدمه برسانند داشت .
|
[ترجمه نصیری] بعد از تصادفش؛ افکار منفیش بهش میگفتن که بقیه راننده ها میخوان بهش آسیب بزنن.
|
[ترجمه گوگل] پس از تصادف، او افکار پارانوئیدی در مورد سایر رانندگان داشت که می خواستند به او آسیب برسانند
[ترجمه ترگمان] بعد از تصادف، افکار مشکوکی درباره رانندگان دیگر داشت که می خواستند به او صدمه بزنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Malcolm got really paranoid, deciding that there was a conspiracy out to get him.
[ترجمه گوگل]مالکوم واقعاً پارانوئید شد و تصمیم گرفت که توطئه ای برای دستگیری او وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]مالکوم خیلی توهم زده بود و تصمیم گرفته بود که یه توطئه برای گرفتنش وجود داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She's getting paranoid about what other people think of her.
[ترجمه گوگل]او در مورد اینکه دیگران در مورد او چه فکر می کنند دچار پارانوئید می شود
[ترجمه ترگمان]اون داره درباره چیزی که دیگران بهش فکر می کنن دچار توهم شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I'm not going to get paranoid about it.
[ترجمه Pariya Rahmani] من نمیخوام دربارش بدگمانی کنم
|
[ترجمه گوگل]من قرار نیست در مورد آن پارانوئید شوم
[ترجمه ترگمان]من در این مورد توهم نمی زنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was diagnosed as a paranoid schizophrenic.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک اسکیزوفرنی پارانوئید تشخیص داده شد
[ترجمه ترگمان]او به جنون پارانویایی مبتلا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He started feeling paranoid and was convinced his boss was going to fire him.
[ترجمه Matin] اون احساس بدگمانی و ظن پیدا کرد و مطمئن شد که رئیسش قراره اخراجش کنه
|
[ترجمه گوگل]او شروع به احساس پارانوئید کرد و متقاعد شد که رئیسش او را اخراج خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]اون شروع کرد به احساس paranoid و مطمئن شد که رئیسش داره اخراجش می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was suffering from paranoid delusions and hallucinations.
[ترجمه گوگل]او از توهمات و توهمات پارانوئید رنج می برد
[ترجمه ترگمان]او از توهمات paranoid و توهم رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She's getting really paranoid about what other people say about her.
[ترجمه گوگل]او در مورد آنچه دیگران در مورد او می گویند واقعا پارانوئید شده است
[ترجمه ترگمان]اون داره درباره اون چیزی که مردم راجع بهش می گن paranoid می کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He has always been paranoid about his personal security.
[ترجمه گوگل]او همیشه در مورد امنیت شخصی خود پارانویا بوده است
[ترجمه ترگمان]اون همیشه در مورد امنیت شخصی اون فکر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. My father is paranoid about being robbed.
[ترجمه گوگل]پدرم از دزدی شدن پارانوئید است
[ترجمه ترگمان]پدرم از اینکه ازم دزدی کنه خیالاتی شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He got so paranoid he decided to leg it.
[ترجمه گوگل]او آنقدر پارانوئید شد که تصمیم گرفت آن را پا بگذارد
[ترجمه ترگمان]اونقدر توهم زده بود که تصمیم گرفت پاش رو بگیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And the Colonel was so paranoid about losing control over Presley that he never would let Presley tour without him.
[ترجمه گوگل]و سرهنگ در مورد از دست دادن کنترل پریسلی آنقدر پارانویا بود که هرگز اجازه نمی داد پریسلی بدون او تور کند
[ترجمه ترگمان]سرهنگ در مورد از دست دادن کنترل خود نسبت به پریسلی خیلی بدبین بود و هرگز اجازه نداد که او بدون او به تور ادامه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He accused his estranged wife of being paranoid - but said he felt no ill will toward her.
[ترجمه گوگل]او همسر خود را به پارانوئید بودن متهم کرد - اما گفت که نسبت به او احساس بدی ندارد
[ترجمه ترگمان]او همسر estranged را متهم کرد که خیالاتی شده - اما گفت که احساس بدی نسبت به او نخواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They have told prosecutors Kaczynski may suffer from paranoid schizophrenia, a mental disorder that can cause intricate delusions.
[ترجمه گوگل]آنها به دادستان ها گفته اند که کاچینسکی ممکن است از اسکیزوفرنی پارانوئید رنج می برد، یک اختلال روانی که می تواند باعث هذیان های پیچیده شود
[ترجمه ترگمان]آن ها به prosecutors گفته اند که Kaczynski ممکن است از paranoid شیزوفرنی رنج ببرد، یک اختلال روانی که می تواند منجر به delusions پیچیده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• one who suffers from paranoia, person who suffers from delusions of persecution and distrust of others
of paranoia, characteristic of paranoia
paranoid people are very suspicious, distrustful, and afraid of other people.

پیشنهاد کاربران

بدگمان، بدبین، شکّاک
مشکوک یا مشکوک بودن به چیزی
example: you think I'm paranoid but I tell you there is something going on
to ( feel ) paranoid
● داشتن این حس که دیگران میخوان به شما آسیب بزنن ( یه جور بیماری ذهنی هم هست )
● بدگمان بودن و اعتماد نداشتن در مورد چیزی
دیوانگی
همه خصم اندیش ، همه خصم پندار
Paranoid صفتِ واژه ی Paranoia میباشد
Paranoid : پِرِ نُید
Paranoia : پِرِ نُ یا
تعریف دیکشنری :
noun
[noncount]
🔴 1 medical : a serious mental illness that causes you to falsely believe that other people are trying to harm you
...
[مشاهده متن کامل]

◀️She was diagnosed with delusional paranoia.
🔴 2 : an unreasonable feeling that people are trying to harm you, do not like you, etc.
◀️I had to admit that my fears were just paranoia.

خیال برش داشته
توهم زده
a person who suspect
ترسو بد گمان
توی بازی مافیا هست یعنی کسی که به همه شک داره
شکاک_مشکوک، شدیدآ بدبین و مشکوک به همه چی در زندگی
بدبین
ترسیدن ، شوکه شدن ، دچار panic شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس