bereft

/bɪˈreft//bɪˈreft/

بررسی کلمه

( verb )
• : تعریف: past participle of bereave.

- The war had bereft them of their homes and their hope.
[ترجمه گوگل] جنگ خانه و امیدشان را از دست داده بود
[ترجمه ترگمان] جنگ آن ها را از خانه های خود و امیدشان محروم کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
(1) تعریف: deprived or stripped of something.

- The flood left them bereft of all their possessions.
[ترجمه گوگل] سیل آنها را از تمام دارایی های خود بی بهره گذاشت
[ترجمه ترگمان] سیل آن ها را از همه their محروم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He slunk off the stage, bereft of his former confidence.
[ترجمه گوگل] او بدون اعتماد به نفس قبلی خود از صحنه خارج شد
[ترجمه ترگمان] او در حالی که از اعتماد قبلی خود محروم مانده بود، از صحنه خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She felt somewhat bereft when her youngest child went off to college.
[ترجمه محمد سلطان] وقتی که جوانترن فرزندش به دانشگاه رفت، احساس حزن او را فراگرفت.
|
[ترجمه گوگل] وقتی کوچکترین فرزندش به کالج رفت، او تا حدودی احساس ناتوانی کرد
[ترجمه ترگمان] وقتی که بچه کوچک تر به کالج می رفت، احساس ناراحتی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: completely lacking something needed or expected.

- The old theater was now bereft of seats.
[ترجمه گوگل] تئاتر قدیمی اکنون خالی از صندلی بود
[ترجمه ترگمان] در این موقع سالن تئاتر قدیمی دیگر اشغال نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: suffering the death of a loved one.

- The bereft widower felt as if his life had ended.
[ترجمه گوگل] بیوه بیوه احساس می کرد که زندگی اش به پایان رسیده است
[ترجمه ترگمان] bereft مرده احساس می کرد که زندگی او به پایان رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. bereft of his company
محروم از مصاحبت او

2. she was bereft of hope or happiness
او از امید یا خوشی بی بهره بود.

3. The team now seems bereft of inspiration.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد تیم اکنون از الهام گرفته شده است
[ترجمه ترگمان]این تیم در حال حاضر فاقد الهام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Alone now and almost penniless, he was bereft of hope.
[ترجمه گوگل]او اکنون تنها و تقریباً بی پول، بی امید بود
[ترجمه ترگمان]اکنون تنها و تقریبا بی پول بود، دیگر امیدی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His death in 1990 left her completely bereft.
[ترجمه گوگل]مرگ او در سال 1990 او را کاملاً بی‌حال کرد
[ترجمه ترگمان]مرگ او در سال ۱۹۹۰ او را کاملا محروم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was utterly bereft when his wife died.
[ترجمه گوگل]وقتی همسرش فوت کرد، او کاملاً بی حال بود
[ترجمه ترگمان]وقتی زنش مرد او کاملا از دست رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Indignation bereft him of speech.
[ترجمه گوگل]خشم او را از گفتار محروم کرد
[ترجمه ترگمان]خشم و غضب او را از سخن گفتن باز می داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The refugees arrived bereft of their possessions.
[ترجمه گوگل]پناهندگان بدون دارایی وارد شدند
[ترجمه ترگمان]پناهندگان از دارایی خود محروم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Now bereft of roofs and windows, its sightless eyes command a superb view of the Swale far below.
[ترجمه گوگل]اکنون بدون سقف و پنجره، چشمان بی‌دور آن منظره فوق‌العاده‌ای از Swale را در پایین‌تر نشان می‌دهد
[ترجمه ترگمان]اکنون دیگر از بام ها و پنجره ها محروم مانده بود و چشم های روشنش دیده بود که از the بسیار دور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Bereft of hope So far so realistic.
[ترجمه گوگل]بی امید تا اینجا بسیار واقع بینانه است
[ترجمه ترگمان]Bereft از امید تا این حد واقع بینانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Anger bereft him of words.
[ترجمه گوگل]عصبانیت او را از کلمات دور کرد
[ترجمه ترگمان]خشم بر او چیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It finds itself bereft of the financial wherewithal or the collective will to break free of its traditional habits.
[ترجمه گوگل]خود را از امکانات مالی یا اراده جمعی برای رهایی از عادات سنتی خود بی بهره می بیند
[ترجمه ترگمان]این کشور خود را از منابع مالی مالی یا جمعی محروم می کند تا از عادات سنتی خود محروم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. And she had been left bereft, broken-hearted.
[ترجمه گوگل]و او ناتوان و دل شکسته مانده بود
[ترجمه ترگمان]قلب شکسته و قلب شکسته او را رها کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Thus was the contrary proved: the party was bereft of new ideas altogether.
[ترجمه گوگل]بنابراین خلاف آن ثابت شد: حزب به طور کلی از ایده های جدید بی بهره بود
[ترجمه ترگمان]از این رو ثابت شد که این حزب در مجموع از ایده های جدید محروم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I do not own a farthing - - bereft in a shipwreck of all but my wedding-ring.
[ترجمه گوگل]من صاحب یک فرتینگ نیستم - در یک کشتی غرق شده همه چیز به جز حلقه ازدواجم بی نصیب مانده ام
[ترجمه ترگمان]من حتی یک شاهی پول ندارم که در یک کشتی غرق در غرق شدن از همه چیز بجز حلقه ازدواج من محروم مانده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• deprived of the possession or use of something
if a person or thing is bereft of something, they no longer have it; a literary word.

پیشنهاد کاربران

خالی
محروم
محروم, داغدیده
نا امید ، سرخورده
نداشتن چیزی، بدونِ
Breft= lack
مأیوس، ناامید، غریب، ناتوان، عاجز.
bereft of: محروم از / فاقدِ. . .
بی بهره

بپرس