پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٣,٦٩٦)

بازدید
١٥,٣٨٠
تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: کسی را با فشار وادار به کاری کردن / با اصرار متقاعد کردن / با چرب زبانی یا فشار، کسی را راضی کردن 🔹 مثال ها: I didn’t want ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: حرف زدن غیرمستقیم درباره ی موضوعی / طفره رفتن از اصل مطلب / دور زدن موضوع اصلی با صحبت 🔹 مثال ها: They spent an hour talki ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 مثال ها: She talked me into going to the party, even though I was tired. منو راضی کرد که به مهمونی برم، با اینکه خسته بودم. Don’t let them talk ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: نقشک / نقش خرد / کاراکتر کم نقش 🔹 مثال ها: I only had an actlet in the movie — just two lines, but I nailed it! فقط یه نقش ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: دلیر و مصمم / با اراده ی قوی / شجاع و نترس 🔹 مثال ها: He was a stouthearted man who never backed down from a challenge. مر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: پررنگ ( در چاپ ) / بی شرمانه و گستاخانه ( در رفتار ) / برجسته و بی پرده ( فرهنگی – اصطلاحی ) : گاهی به افراد مشهور یا نام ه ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

بسیار محکم گرفتن یا چنگ زدن به چیزی به خاطر ترس، ناامیدی یا خطر قریب الوقوع؛ به گونه ای که انگار جان خود را در خطر می بینی و فقط با تمام توان در حال ...

پیشنهاد
٠

استفاده یا انتخاب چیزی از بدترین یا کم ارزش ترین گزینه ها وقتی دیگر گزینه های بهتر وجود ندارند. معمولاً به معنای ناچار شدن به قبول کیفیت پایین یا افر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( معنای اصلی – تلاش ناامیدانه ) : عبارت grasp at straws یعنی تلاش کردن به شکل ناامیدانه و بی فایده برای پیدا کردن راه حلی یا فرصتی وقتی احتمال موفقیت ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: زندگی در لبه ی خطر / زندگی پرریسک و هیجانی / در مرز سقوط یا شکوفایی زندگی کردن ( فضای شخصیتی ) : این اصطلاح معمولاً برای آد ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: با سختی و حداقل ها زندگی کردن / به زور ادامه دادن زندگی / با ته مونده ها گذران کردن 🔹 مثال ها: They scraped along on one s ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: در وضعیت مالی بسیار شکننده بودن / لب مرز سقوط اقتصادی بودن / در خطر فروپاشی مالی قرار داشتن 🔹 مثال ها: The company is on t ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: زندگی را به زور گذراندن / با کم ترین منابع دوام آوردن / ته مونده ی زندگی را چسبیدن 🔹 مثال ها: He ekes out a living by sell ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 مثال ها: We have to ride out the storm and stay hopeful. She rode out the storm of losing her job with strength and grace. با قدرت و وقار بحران ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: به زور زندگی را گذراندن / با کمترین امکانات دوام آوردن / با ته مونده ی منابع، ادامه دادن 🔹 مثال ها: We’re scraping by unti ...

پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: مثل بندباز روی طناب مالی حرکت کردن / با احتیاط شدید دخل و خرج را کنترل کردن / در شرایط مالی شکننده و متزلزل زندگی کردن 🔹 مث ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: تقلا برای باقی ماندن در شرایط سخت / جنگیدن برای دوام آوردن / با زحمت روی آب ماندن ( در زندگی یا کسب وکار ) ( کاربردهای رای ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: با بودجه ی بسیار محدود زندگی کردن / زندگی با ته مونده ی پول / خرج کردن با احتیاط و صرفه جویی شدید ( فضای فرهنگی ) : اصطلاحی ...

پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: دست و پا زدن برای تأمین هزینه ها / زحمت زیاد برای گذران زندگی / به سختی دخل و خرج را جور کردن 🔹 مثال ها: “Even with a ful ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1 - ( طنز اجتماعی ) : وقتی کسی در شرایط مالی محدود قرار داره و حتی برای چیزهای کوچیک باید دنبال کم ترین واحدهای پولی بگرده. 2 - ( فضای استعاری ) : ...

پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: تحت فشار مالی بودن / گیر افتادن در تنگنای اقتصادی / حس کردن بار مالی 🔹 مثال ها: Many families are feeling the financial sq ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: خبرنگار تیزهوش و کاردرست / ژورنالیست نخبه و برجسته / روزنامه نگار زرنگ و حرفه ای 🔹 مثال ها: She’s a real crackerjack journ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: ته کشیدن / تموم شدن یه چیز به تازگی / الان دیگه نداریم 🔸 تعریف ها: 1 - ( محاوره ای – آمریکایی ) : یعنی چیزی همین الآن تموم ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: یادآوری / خاطره / بازخوانی ذهنی 🔸 تعریف ها: 1 - ( معنای عمومی ) : بازآوردن یا یاد کردن چیزی از گذشته، چه آگاهانه و چه ناگها ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1 - ( جغرافیا و سیاست ) : Limitrophe به معنای دارای مرز مشترک با یک کشور، منطقه یا قلمرو دیگر است. یعنی یک کشور، ایالت یا ناحیه ای که در کنار یا در م ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1 - ( اصطلاح اینترنتی و فرهنگی – معنی اصلی امروزی ) : Fanum tax اصطلاحی است که به معنی برداشتن بخشی از غذای یک دوست یا همراه به شکل شوخی و طنز است. ا ...

پیشنهاد
٠

1 - ( جغرافیایی و مکانی ) : عبارت cut off from civilization به معنای جدایی یا دور بودن شدید از امکانات، خدمات، یا ارتباطات شهری و مدرن است. یعنی جایی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1 - ( کنترل محدودیت ها در سیستم ها ) : اصطلاح limit check به معنای فرآیند بررسی یا کنترل اینکه پارامترها، داده ها یا عملکرد یک سیستم از حد یا مقدار ت ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1 - ( رفتار و شخصیت ) : این صفت معمولاً برای توصیف رفتار یا ظاهر کسی به کار می رود که بی بند و بار، هرزه صفت، یا فاقد وقار و شرم باشد. معمولاً بار مع ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اثر اسلاوتسکی ( Slutsky Effect ) در اقتصاد خرد به مفهوم تجزیه تغییر تقاضا به دو بخش است: اثر جانشینی ( substitution effect ) و اثر درآمدی ( income ef ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: سطح کار را بالا بردن / شدت چیزی را افزایش دادن / یک درجه بهتر یا قوی تر کردن / ارتقاء دادن یک وضعیت 🔹 مثال ها: This sauce i ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1 - تعیین تعهد قوی تر به یک تصمیم یا باور، به ویژه هنگام مواجهه با مشکلات یا انتقادها: یعنی وقتی فردی به جای عقب نشینی یا تغییر نظر، بر تصمیم یا عقید ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عبارت Golden Goose به معنای شخص، چیز یا سازمانی است که توانایی دارد برای مدت طولانی درآمد یا سود زیاد تولید کند. این اصطلاح برگرفته از داستان قدیمی غ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 چاشنی مخفی / عنصر پنهان / راز خوشمزگی / ادویه ی جادویی 1 - ( آشپزی ) : ماده ای خاص یا غیرمنتظره که به غذا طعم منحصربه فرد یا حس خاصی می ده، ولی مع ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: لذت بردن زیاد از / ذوق کردن / سر کیف آمدن با / خیلی خوش آمدن از 🔹 مثال ها: Kids get a kick out of playing in the mud. کودک ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: کم کم علاقه مند شدن به / آرام آرام پذیرفتن / گرم گرفتن با کسی یا چیزی / به تدریج با موضوعی کنار آمدن oppose 🔹 نمونه جملات: ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1 - علاقه مند شدن یا شروع به دوست داشتن چیزی یا کسی: وقتی می گوییم کسی take to چیزی، یعنی آن شخص به سرعت آن را دوست دارد یا به آن علاقه مند می شود. م ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: همگام شدن با شرایط / سازگار شدن / انعطاف نشان دادن / جریان را پذیرفتن / همراه شدن با کسی یا چیزی ( عدم مقاومت و انعطاف پذیر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: طرفدار بودنِ / حمایت کردن از / در مخالفت با چیزی بودن ( بسته به زمینه ) / دچار شدن به ( در برخی کاربردهای دیگر ) 🔹 مثال ها ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( افسردگی یا ناراحتی ) : گاهی در قالب get someone down به معنای افسرده یا ناامید کردن کسی به کار می رود. Don’t let the bad news get you down. نگذار ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: تعویض کانال / کوک شدن روی موج دیگر / سوئیچ کردن روی فرکانس دیگر / روی چیزی جدید تنظیم شدن 🔹 مثال ها: Please tune over to c ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: کاهش دادن شدت / ساکت کردن / ملایم تر کردن / کوک پایین تر ( برای ساز موسیقی ) 🔹 مثال ها: Can you please tune down your voi ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: آگاه شدن / پی بردن / دریافت اطلاعات مهم درباره چیزی 🔹 مثال ها: He finally clued into what was really going on at work. او ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: به تدریج در چیزی محو شدن / تدریجاً به داخل رفتن / غرق شدن در / کم رنگ شدن در ( استعاری – در زندگی یا تجربه های شخصی ) : می ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: بی توجه شدن / گوش ندادن / حواس پرت شدن / ترک کردن تمرکز 🔹 مثال ها: He tuned out during the meeting because he found the to ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: تمرکز کردن / دقیق شدن روی چیزی / متمرکز شدن 🔹 مثال ها: The sniper zoned in on his target with perfect accuracy. تک تیراند ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: متعهد شدن به / چسبیدن به / تمرکز کامل بر / گرو گرفتن/قفل کردن روی 🔹 مثال ها: We need to lock into a plan before moving for ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: دریافت درست / ارتباط برقرار کردن با / ورود به چیزی با فهم و دقت / هم راستا شدن با ( کاربرد در روانشناسی و روابط انسانی ) : ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: علاقه مند شدن به / جذب شدن به / رو آوردن به / شروع کردن به علاقه مند شدن به چیزی 🔹 مثال ها: She really turned on to jazz m ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: طرف بازنده بودن / بدبختی نصیب کسی شدن / اجحاف دیدن / ظلم کشیدن 🔹 مثال ها: He got the short end of the stick in the busines ...