پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٣,٦٩٦)

بازدید
١٥,٣٨٠
تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی : بپر بالا و سوار شو، سریع سوار شدن به وسیله ای، به چیزی یا فعالیتی ملحق شدن ( غیررسمی و سریع ) 🔹 مثال ها: Let’s hop on the bus bef ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : سوار شدن ( به وسیله نقلیه ) ، پیوستن به گروه یا سازمانی، عضو شدن در تیم یا پروژه ای 🔹 مثال ها: The train can’t leave until everyon ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : به صف کسی یا گروهی پیوستن، عضو جمعی شدن، وارد طبقه یا دسته ای خاص شدن 🔹 مثال ها: After years of hard work, he finally joined the r ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : وصل شدن به، اتصال پیدا کردن به منبع یا سیستم، درگیر شدن با چیزی، دسترسی پیدا کردن به اطلاعات یا جامعه ای خاص 🔹 مثال ها: Grab a spa ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : در جمع حل شدن، با دیگران قاطی شدن، در فضای اجتماعی وارد شدن و تعامل کردن 🔹 مثال ها: He mingled in with the crowd and disappeared. ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 مثال ها: The elderly couple linked arms and walked slowly down the street. زوج سالخورده بازو در بازوی هم انداختند و آرام در خیابان قدم زدند. St ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : سوار شدن ( به وسیله نقلیه ) ، بالا رفتن و وارد شدن، پیوستن به سفر یا ماجراجویی 🔹 مثال ها: All aboard! The ship is leaving. همه سوا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : هم پیمان شدن با کسی یا گروهی، هم دست شدن، هم جهت شدن با جریان یا حزب خاص، 🔹 مثال ها: After much thought, she decided to throw in ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی : سوار شدن رایگان به ماشین کسی / درخواست همراهی در مسیر / کَروَن گرفتن / با ماشین دیگران سفر کردن 🔹 مثال ها: I missed the bus, so I ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : اگه استفاده نکنی، از دستش می دی / مهارت یا توانایی بدون تمرین از بین می ره / تمرین نکردن یعنی فراموشی یا تحلیل رفتن 🔹 مثال ها: You ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

**استراتژی های متقاعدسازی** به روش های آگاهانه و برنامه ریزی شده ای گفته می شود که برای قانع کردن دیگران به پذیرش یک باور، نگرش یا انجام یک اقدام خاص ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

**Coercive tactics** به روش ها و اقداماتی گفته می شود که با هدف فشار آوردن، مجبور کردن یا تحت کنترل گذاشتن فرد یا گروهی به کار می روند تا آنها کاری ر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

**Underhanded tactics** به معنای �تاکتیک های زیرکانه، مخفیانه و غیرصادقانه� است که در زمینه جنگ روانی و استراتژی های نفوذ به کار می رود. این روش ها ش ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

**Sneaky maneuvers** اشاره دارد به رفتارها و تاکتیک های زیرکانه، پنهان کارانه و گاه فریبکارانه که با هدف نفوذ، دستکاری، یا تحت تأثیر قرار دادن یک رقی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

**Sly tactics** در زمینه جنگ روانی و رفتارهای استراتژیک به تکنیک ها و روش های زیرکانه و فریبکارانه اشاره دارد که با هدف نفوذ، دستکاری، یا تحت تاثیر ق ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

**Front organization** در زمینه جنگ روانی و تاکتیک های اغواگرانه به معنای **سازمانی است که به ظاهر مستقل و مشروع به نظر می رسد اما در واقع تحت کنترل ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

**تاکتیک های اغواگرانه** به روش ها و اقداماتی گفته می شود که با هدف تضعیف یا سرنگونی حکومت، نهادها، نظام ها یا باورهای مستقر از درون و به صورت غیرمست ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

**Strategic coercion** به معنای استفاده هدفمند و عمدی از تهدیدات آشکار یا فشارهایی است که با هدف و برنامه ریزی شده برای تحت تأثیر قرار دادن تصمیم ها، ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 تعریف ها: 1. ( حقوقی – کیفری ) : Entrapment به عملی گفته می شه که در اون مأمور قانون یا نماینده ی دولت، فردی رو با فریب یا تحریک به ارتکاب جرم واد ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

**سوءاستفاده عاطفی** که گاهی با عنوان **آزار عاطفی** یا **آزار روانی** نیز شناخته می شود، نوعی رفتار مضر غیر فیزیکی است که در آن یک فرد با به کارگیری ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

**جنگ روانی** به معنای استفاده استراتژیک از ابزارهای ارتباطی و تکنیک های روان شناختی برای تأثیرگذاری بر افکار، احساسات، نگرش ها و رفتارهای دشمن یا گر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : تحریف حقیقت / وارونه جلوه دادن واقعیت / دستکاری اطلاعات برای فریب / تغییر جهت روایت به نفع خود 🔹 مثال ها: He twisted the truth to ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی : گیر انداختن کسی در اشتباه / لغزش گرفتن از کسی / پرت کردن تمرکز برای افشاگری / سؤال پیچ کردن 🔹 مثال ها: The journalist tried to tri ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : غرق کردن کسی در کار یا فشار / زیر بار بردن / درگیر کردن بیش ازحد / دفن کردن در حجم زیاد 🔹 مثال ها: The manager swamped the team wi ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : گیج کردن کسی / از مسیر ذهنی منحرف کردن / تمرکز کسی رو به هم زدن / فریب دادن یا گمراه کردن 🔹 مثال ها: The sudden question threw me ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : زیر بار بردن کسی / غرق کردن در کار یا مسئولیت / فشار آوردن بیش ازحد / دفن کردن زیر کوهی از وظایف 🔹 مثال ها: I’ve been snowed under ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : حرکت فریب دهنده / جا زدن دروغین / وانمود کردن برای گمراهی / فریب دادن با حرکت ساختگی 🔹 مثال ها: He faked me out with that crossove ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : انرژی دادن به کسی / شارژ روحی یا جسمی کردن / هیجان زده کردن ( در برخی موارد: مست کردن یا دارو زدن برای تقویت عملکرد ) 🔹 مثال ها: ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : بنزین زدن / سوخت گیری کردن ( در معنای عامیانه: باد کردن غرور کسی / چاخان کردن برای تقویت اعتماد به نفس ) 🔹 مثال ها: Let’s gas up ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : سه گانه ی تاریک شخصیت / مثلث تاریک روان شناختی / سه گانه ی فریب، خودشیفتگی و بی رحمی 🔸 تعریف ها: ( روان شناسی شخصیت ) : Dark Triad ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

/ماکیاوِلی اِن/ 🔹 معادل فارسی : ماکیاولی وار / فریب کارانه و بی رحمانه / قدرت طلبانه ی بی اخلاق / سیاست مدارانه ی بی پروا 🔹 مثال ها: Her Machiavel ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : گول زدن برای انجام کاری / خر کردن برای مشارکت / فریب دادن برای ورود به موقعیت خاص 🔹 مثال ها: He suckered me into buying that usele ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : ترفند زدن به کسی / بازی دادن با نیت فریب / حقه بازی کردن / با نقشه کسی رو پیچوندن 🔹 مثال ها: She ran a game on him, pretending to ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 مثال ها: He was led astray by his friends and got involved in illegal activities. توسط دوستانش گمراه شد و وارد فعالیت های غیرقانونی شد. The cha ...

پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی : مثل ساز کوک کردن کسی / با مهارت کسی رو بازی دادن / خر کردن با ظرافت / کنترل زیرکانه ی احساسی 🔹 مثال ها: She played him like a fidd ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : ضربه ی روانی زدن / فریب دادن با مهارت / خر کردن / تأثیر منفی یا اغواگرانه گذاشتن 🔹 مثال ها: He really worked a number on me—I beli ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 مثال ها: He sweet - talked the manager into giving him a discount. با چرب زبونی مدیر رو راضی کرد که تخفیف بده. Don’t fall for his sweet talk—he ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی : نینجا / جاسوس جنگی ژاپنی / رزمی کار مخفی کار 🔹 مثال ها: The ninja infiltrated the enemy camp under the cover of darkness. نینجا در ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی : تتر / دلار دیجیتال پایدار / استیبل کوین متصل به دلار 🔹 مثال ها: During the market crash, investors moved their assets into Tether ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔹 معادل فارسی: کند ذهن / نفهم / دیرگیر / بی خبر / ( در لحن ملایم تر ) ساده دل 🔹 مثال های کاربردی: Don’t be so dense—it’s obvious she likes you! این ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: شیفت کاری انجام دادن / سرِ کار رفتن برای یک نوبت کاری / یک شیفت کار کردن 🔹 مثال های کاربردی: I have to pull a shift at the restauran ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: بی وقفه تلاش کردن / پشتکار داشتن / روی موضوعی پافشاری کردن / مدام تکرار کردن برای تأثیرگذاری ( ضربه های فیزیکی مکرر ) : زدن ضربه های ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 مثال های کاربردی: She hammered away at her thesis for months. ماه ها بی وقفه روی پایان نامه اش کار کرد. The coach kept hammering away at the nee ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: زحمت کشیدن بی وقفه / تلاش کردن مستمر برای رسیدن به هدف / کار کردن با پشتکار و تعهد / سرمایه گذاری سخت کوشانه 🔹 مثال های کاربردی: If ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: شروع به تلاش سخت کردن / افتادن روی دور کار و تلاش / وارد فاز جدی شدن برای رسیدن به هدف / افتادن در مسیر زحمت و پشتکار 🔹 مثال های کار ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 مثال های کاربردی: I feel like I’m stuck in a rut—every day feels the same. حس می کنم توی یه چرخه ی تکراری گیر افتادم—هر روز مثل روز قبله. After ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: آستین بالا زدن و وارد عمل شدن / کار سخت و فیزیکی انجام دادن / درگیر شدن در کارهای ناپسند یا غیرقانونی / کثیف کردن دست خود ( به صورت ا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 مثال های کاربردی: He posited that emotions are socially constructed. او فرض کرد که احساسات ساختار اجتماعی دارند. The theory posits a link betwee ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 مثال های کاربردی: The president set forth his vision for the future in a televised speech. رئیس جمهور دیدگاهش برای آینده را در یک سخنرانی تلویزیون ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: پیشنهاد کردن محترمانه / ارائه دادن برای پذیرش / پیش نهاد رسمی یا مودبانه / پیشنهاد اولیه در مذاکره ( حقوقی – توافق اولیه ) : در حقوق ...