پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٣,٦٢٠)

بازدید
١٥,٢٧٠
تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ور ور کردن / پرت و پلا گفتن / حرف های بی ربط زدن ( در زبان محاوره ای: هی حرف زدن، چرت و پرت گفتن، یه ریز حرف زدن بی هدف ) 🔹 مثال ها: She prattled o ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دقیقاً باب میل بودن / کاملاً مناسب بودن / تو خطِ خودشه ( در زبان محاوره ای: این دقیقاً چیزیه که حال می کنه باهاش، این دقیقاً تخصصشه، این کار خودشه ) ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

همه معیارها رو داشتن / همه چی رو تیک زدن / در همه زمینه ها عالی بودن ( در زبان محاوره ای: �همه چی رو داره�، �بدون نقصه�، �همه گزینه ها رو پوشش داده� ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در حد انتظار بودن / استاندارد بودن / قابل قبول بودن ( در زبان محاوره ای: در حد و اندازه ست، بدک نیست، اون قدرا هم بد نیست ) 🔹 مثال ها: Her presenta ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 بی نقص و هماهنگ / دقیق و به جا / کاملاً مناسب موقعیت ( در زبان محاوره ای: همه چی رو درست زد، دقیقاً همون چیزی بود که باید می بود، بی اشتباه و عالی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وایلد ( نام خانوادگی ) | وحشی | آزاد | سرکش | بی مهار | ناآرام | مترادف ها: wild | untamed | free - spirited | unrestrained | fierce | savage 🔹 مثال ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در دستور کار قرار داشتن | در لیست موضوعات بررسی | روی میز بررسی | در برنامه جلسات رسمی | موضوع مطرح شده 🔹 مثال های کاربردی: The case is on the docke ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دستور | فرمان | درخواست جدی | خواسته | امر | دستورالعمل 🔹 مثال های کاربردی: He acted at the behest of his superiors. او به دستور مقامات بالاتر عمل ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قانون و مقررات را مشخص کردن | خط کشی کردن | مرزبندی کردن | دستور و قانون سخت گرفتن | موضعگیری قاطعانه | شرایط و قواعد را تعیین کردن 🔹 مثال های کاربر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قطعی رفتار کردن | سرسختی نشان دادن | قاطعانه نه گفتن | قانون گذاشتن | وسط حرف زدن و حرف آخر را زدن | به زور قاعدهای را اجرا کردن 🔹 مثال های کاربردی: ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 مثال های کاربردی: He ate up all the food on his plate. او همه غذای روی بشقابش را تمام کرد. The kids just eat up the ice cream on a hot day. بچ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با آغوش باز پذیرفتن | حسابی لذت بردن | از چیزی کیف کردن | از فرصتی استفاده کردن | با اشتیاق پذیرایی کردن مترادف ها: enjoy thoroughly | relish | soak ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باور کردن داستان | قبول کردن حرف کسی | سر حرف یا ادعایی را گرفتن | فریب خوردن از حرفها 🔹 مثال های کاربردی: He told a sad story about why he was late ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گیر افتادن | قلاب را گرفتن | گول خوردن | به دام افتادن | طعمه شدن 🔹 مثال های کاربردی: He tried to warn her, but she bit the hook and trusted him any ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پوچینی – نام خانوادگی آهنگ ساز برجسته ی ایتالیایی ( در زبان فرهنگی: نماد موسیقی عاشقانه، اپراهای احساسی، و ملودی های جاودانه ) ( تاریخی – هنری ) : ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لِک چِرِت 🔹 سخنرانی کوتاه / مینی سخنرانی / ارائه ی مختصر ( در زبان محاوره ای: یه حرف حساب کوتاه، یه ارائه ی جمع وجور، یه مینی سخنرانی ) ( آکادمیک ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یامر ( نام پلتفرم شبکه اجتماعی داخلی شرکتها ) | صحبت بی هدف گروهی | گپ و گفت و شنود سازمانی | پرحرفی کردن، زیاد حرف زدن ( غیررسمی ) مترادف ها: Enter ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مترادف ها: rant | spout off | blabber | yap | talk back 🔹 مثال های کاربردی: Don’t mouth off to your boss, or you might get fired. به رئیست بی ادبی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با آب و تاب نظر دادن، پرحرفی ادعایی، بلندبلند ادعا کردن، اظهار نظر بی پروا، وراجی کردن | مترادف ها: rant | brag | mouth off | sound off | pontificate ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: - زیاد حرف زدن ( مثلاً حرف بیمورد یا بدون توقف ) - پرحرفی کردن - دهنتو باز کردن و حرف زدن ( گاهی با بار منفی: زیاد دهان باز کرد ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 صدای تپ تپ سبک / حرف زدن سریع و پشت سر هم / زبان بازاری یا نمایشی ( در زبان محاوره ای: �پرت و پلا گفتن�، �حرف زدن تند و تپنده�، �صدای بارون� ) 🔹 ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 مثال ها: He prated on about his achievements for hours. ساعت ها درباره ی دستاوردهاش یاوه گویی کرد. Stop prating and get to the point. بس کن از ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 مثال ها: We had a lovely natter over coffee. یه گپ دل چسب سر قهوه زدیم. She’s always nattering on the phone with her sister. همیشه با خواهرش پا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 ورور کردن / حرف کودکانه زدن / پرت و پلا گفتن / حرف زدن بی هدف و بی اهمیت ( در زبان محاوره ای: ور می زنه، داره چرت و پرت می گه، مثل بچه ها حرف می ز ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 وراجی کردن / پرت و پلا گفتن / حرف بی ربط زدن / حرف زدن بی وقفه و بی فکر ( در زبان محاوره ای: داره وراجی می کنه، داره چرت و پرت می گه، دهنش رو نمی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹در خود فرو رفتن / حواس پرت شدن / رفتن به عالم هپروت / قطع ارتباط ذهنی با محیط اطراف ( در زبان محاوره ای: تو خودش بود، رفت تو هپروت، حواسش پرت شد ) ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 بسته / بسته ی غذا / پکیج ( در زبان محاوره ای: غذا رو بسته بندی کردن، یه بسته غذا گرفتن، غذا رو توی پارسل دادن ) 🔹 مثال ها: When you order take ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 خارج از محل سازمان / برون سازمانی / مبتنی بر فضای ابری ( در زبان محاوره ای: �داده ها رو دادن بیرون�، �سیستمشون روی کلوده�، �همه چی رو سپردن به شرک ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: پرت کردن بیرون / دور انداختن / اخراج کردن / بیرون انداختن با بی رحمی ( در زبان محاوره ای: �انداختش بیرون�، �پرتش کرد بیرون�، �انداختش ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: دور ریختن / بیرون انداختن / اخراج کردن / رد کردن / مطرح کردن ( ایده یا نظر ) ( در زبان محاوره ای: �پرتش کرد بیرون�، �انداختش دور�، �ی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: زن تعمیرکار / زن همه فن حریف / زن فنی کار ( در زبان محاوره ای: �خانم زرنگِ کاربلد�، �زنِ آچارفرانسه�، �همه چی بلدِ خونه� ) 🔹 مثال ه ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مالتی فَسِتِد 🔹 معادل فارسی: چندوجهی / چندبُعدی / دارای جنبه های مختلف ( در زبان محاوره ای: �همه فن حریف�، �پر از زاویه�، �یه شخصیت چندلایه� ) 🔹 م ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 تصویر لحظه ای از زمان / برشی از زمان / لحظه ی ثبت شده ( در زبان محاوره ای: یه عکس از اون لحظه، یه فریم از زمان، یه لحظه ی فریز شده ) 🔹 مثال ها: ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 زاویه ی دید / لنزی که ازش نگاه می کنی / چشم انداز ذهنی ( در زبان محاوره ای: �از چه دیدی نگاه می کنی�، �با چه عینکی می بینی�، �از چه لنزی می سنجی� ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: سیلی تو صورت / ضربه ی ناگهانی / توهین مستقیم ( در زبان محاوره ای: �یه سیلی خورد تو صورت�، �ضربه ی بدی بود�، �حرفش مثل سیلی بود� ) 🔹 ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: له کردن بی رحمانه / بی ملاحظه پا گذاشتن روش / احترامش رو لگدمال کردن ( در زبان محاوره ای: �روشو لگد کردی�، �احساسشو له کردی�، �بی رحم ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: از فرسخ ها پیداست / تو چشم می زنه / از صد فرسخی معلومه ( در زبان محاوره ای: �داد می زنه�، �از دور معلومه�، �تو ذوق می زنه� ) 🔹 مثال ...

پیشنهاد
٠

واضح مثل دماغ وسط صورت روشن تر از آفتاب داد می زنه که واضحه اگه دماغتو ببینی، اینم می فهمی! ( طنزآمیز ) 🔹 مثال ها: It’s plain as the nose on you ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گِلِرینگ لی اِویدِنت 🔹به وضوح آشکار / کاملاً مشهود / داد می زنه که واضحه ( در زبان محاوره ای: �تو چشم می زنه�، �واضح تر از این نمی شه�، �همه چی داد ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

**Superannuation** ( که معمولاً به صورت اختصاری **Super** گفته می شود ) یک سیستم پس انداز بازنشستگی اجباری در کشورهایی مانند استرالیا است. این سیستم ...

پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: با نگاهت لو دادنش / چشمات گفتن همه چی رو / از نگاهت معلومه ( در زبان محاوره ای: چشمات خودشون گفتن، نگاهت همه چی رو لو داد، از برق چشم ...

پیشنهاد
١

🔹 احساساتت رو علنی نشون دادن / دل تو کف دست گرفتن / بی پرده احساساتی بودن 🔹 مثال ها: He wears his heart on his sleeve, so you always know how he f ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 از سر و روش پیداست / واضحه که چی تو ذهنشه / تو چهره اش نوشته شده ( در زبان محاوره ای: �رو پیشونیش نوشته شده�، �از قیافه ش معلومه�، �داد می زنه چی ...

پیشنهاد
١

🔹 تو چشم بودن به طرز ناخوشایند / وصله ی ناجور بودن / خیلی تو ذوق زدن ( در زبان محاوره ای: مثل وصله ی ناجور بود، خیلی تو ذوق می زد، اصلاً نمی خورد به ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 برجسته بودن / تو چشم بودن / به چشم آمدن ( در زبان محاوره ای: تو ذوق می زنه، خودشو پرت می کنه بیرون، خیلی تو چشم بود ) 🔹 مثال ها: Her personalit ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: جلوی چشمت بودن / واضح و آشکار بودن / تو صورتت زل زدن ( در زبان محاوره ای: واضحه، داره داد می زنه، همین جلوی چشماته! ) 🔹 مثال ها: T ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: روشن و مشخص / بی ابهام و قطعی / واضح و بدون پیچیدگی ( در زبان محاوره ای: همه چیز معلومه، دیگه جای بحث نیست ) 🔹 مثال ها: The rules ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی : بدفهمی کردن / سوءبرداشت داشتن / اشتباه تفسیر کردن ( در زبان رسمی: برداشت نادرست از معنا یا نیت ) میس کِن سترو 🔹 مثال ها: He misco ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

کان کاکت / کِن کاکت 🔹 مثال ها: She concocted a delicious stew from leftovers. یه خورشت خوشمزه از باقی مانده ها درست کرد. He concocted an elaborat ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 مثال ها: When asked about the scandal, the minister prevaricated for several minutes. وقتی درباره ی رسوایی از وزیر سؤال شد، چند دقیقه طفره رفت. ...