structure
/ˈstrəkt͡ʃər//ˈstrʌkt͡ʃə/
معنی: ترکیب، ساختمان، بناء، سازمان، ساخت، ساختار، تشکیلات دادن
معانی دیگر: بنا، عمارت، ساختن، سازه، سبک، پی ریزی کردن
بررسی کلمه
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a thing consisting of a number of elements joined together in a certain way.
• مترادف: construction
• مشابه: complex
• مترادف: construction
• مشابه: complex
- A human cell is a complicated structure.
[ترجمه عباس] سلول انسان ساختار پیچیده ای است ( دارد )|
[ترجمه امیر] سلول یک انسان یک ساختار پیچیده است|
[ترجمه B] سلول انسان ساختار پیچیده ای است|
[ترجمه امین] این جمله برای برنامه ی وورد هستش|
[ترجمه ب گنج جو] پیچیده ترین ترکیب و ساختار در سلول انسانی دیده می شود.|
[ترجمه گوگل] سلول انسانی یک ساختار پیچیده است[ترجمه ترگمان] یک سلول انسان یک ساختار پیچیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the way in which such a thing is joined together.
• مترادف: composition, configuration, conformation, construction, form, makeup, organization
• مشابه: architecture, frame, lay, layout, pattern
• مترادف: composition, configuration, conformation, construction, form, makeup, organization
• مشابه: architecture, frame, lay, layout, pattern
- We're studying the structure of atoms in chemistry class.
[ترجمه گوگل] ما در حال مطالعه ساختار اتم ها در کلاس شیمی هستیم
[ترجمه ترگمان] ما ساختار اتم ها را در کلاس شیمی بررسی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما ساختار اتم ها را در کلاس شیمی بررسی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: anything, esp. a building, that has been constructed.
• مترادف: construction
• مشابه: building
• مترادف: construction
• مشابه: building
- They've finished building the new structure for the playground.
[ترجمه گوگل] آنها ساخت سازه جدید زمین بازی را به پایان رسانده اند
[ترجمه ترگمان] آن ها ساختمان جدید زمین بازی را به پایان رسانده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها ساختمان جدید زمین بازی را به پایان رسانده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: the relationship between and among the parts of a relatively complex process or entity.
• مترادف: composition, configuration, conformation
• مشابه: architecture, shape
• مترادف: composition, configuration, conformation
• مشابه: architecture, shape
- On our first day at the job, we learned about the structure of the organization.
[ترجمه گوگل] در اولین روز کارمان با ساختار سازمان آشنا شدیم
[ترجمه ترگمان] در اولین روز ما در این شغل، ما در مورد ساختار سازمان یاد گرفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در اولین روز ما در این شغل، ما در مورد ساختار سازمان یاد گرفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: a planned way of proceeding that imposes some degree of discipline and places limits on individual choice.
- Some children can work independently, but others require more structure so that they can concentrate on their task.
[ترجمه گوگل] برخی از کودکان می توانند به طور مستقل کار کنند، اما برخی دیگر به ساختار بیشتری نیاز دارند تا بتوانند روی کار خود تمرکز کنند
[ترجمه ترگمان] برخی از کودکان به طور مستقل کار می کنند، اما برخی دیگر به ساختار بیشتری نیاز دارند تا بتوانند بر روی وظیفه خود تمرکز کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برخی از کودکان به طور مستقل کار می کنند، اما برخی دیگر به ساختار بیشتری نیاز دارند تا بتوانند بر روی وظیفه خود تمرکز کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: structures, structuring, structured
حالات: structures, structuring, structured
• : تعریف: to give organization to; arrange.
• مترادف: arrange, organize
• مشابه: design, engineer, map out, plan, weave
• مترادف: arrange, organize
• مشابه: design, engineer, map out, plan, weave
- You structured your essay very logically.
[ترجمه گوگل] شما ساختار مقاله خود را بسیار منطقی ساختید
[ترجمه ترگمان] شما مقاله تان را به طور منطقی ساختار بندی کرده اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شما مقاله تان را به طور منطقی ساختار بندی کرده اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. constituent structure
ساخت سازه ای،ساختار سازه ای
2. internal structure
ساختمان درونی
3. straight-chain structure
ساختار راست زنجیر
4. the structure of an atom
ساختار یک اتم
5. a bony structure covers its legs
پاهای آن (جانور) از یک ساختار استخوانی پوشیده شده است.
6. a solid structure
سازه ی محکم
7. japan's social structure can never be identical with china's
ساختار اجتماعی ژاپن هرگز مانند (ساختار اجتماعی) چین نخواهد بود.
8. the cyclic structure of gasoline molecules
ساختمان حلقوی مولکول های بنزین
9. the external structure of a cell
ساختار بیرونی یک یاخته
10. the interior structure of a cell
ساختمان درونی یاخته
11. the intimate structure of the atom
ساختار درونی اتم
12. the intricate structure of a computer chip
ساختار ریزآراسته ی یک تراشه ی کامپیوتر
13. the organic structure of animals and plants
ساختار اندامی حیوانات و گیاهان
14. this is a structure which, of course, will collapse
این بنائیست که البته خلل خواهد یافت
15. the city's most important governmental structure
مهمترین ساختمان دولتی شهر
16. the complexity of this computer's structure
پیچیدگی ساختمان این کامپیوتر
17. the warp of the economic structure is agriculture
بخش اساسی ساختار اقتصادی کشاورزی است.
18. this motor has a very elaborate structure
این موتور ساختمان بسیار پیچیده ای دارد.
19. they dissect an animal or plant in order to study its structure
آنان جانور یا گیاه را به منظور بررسی ساختار آن تشریح می کنند.
20. The proposed new structure is notable not only for its height, but for its shape.
[ترجمه گوگل]ساختار جدید پیشنهادی نه تنها به دلیل ارتفاع، بلکه به دلیل شکل آن قابل توجه است
[ترجمه ترگمان]ساختار جدید پیشنهادی نه تنها برای ارتفاع آن، بلکه برای شکل آن قابل توجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ساختار جدید پیشنهادی نه تنها برای ارتفاع آن، بلکه برای شکل آن قابل توجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
21. The origins of this ancient structure are lost in antiquity.
[ترجمه گوگل]خاستگاه این سازه باستانی در دوران باستان گم شده است
[ترجمه ترگمان]ریشه های این ساختار باستانی در عهد باستان از دست رفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ریشه های این ساختار باستانی در عهد باستان از دست رفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
22. A flower has quite a complicated structure.
[ترجمه گوگل]یک گل ساختار کاملاً پیچیده ای دارد
[ترجمه ترگمان]یک گل ساختار پیچیده ای دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]یک گل ساختار پیچیده ای دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
23. A new management structure has been introduced.
[ترجمه گوگل]ساختار مدیریتی جدیدی معرفی شده است
[ترجمه ترگمان]یک ساختار مدیریتی جدید معرفی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]یک ساختار مدیریتی جدید معرفی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
24. Headings and sub-headings further clarify the structure of the article.
[ترجمه گوگل]سرفصل ها و عنوان های فرعی ساختار مقاله را بیشتر روشن می کند
[ترجمه ترگمان]Headings و sub بیشتر ساختار مقاله را روشن می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]Headings و sub بیشتر ساختار مقاله را روشن می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
25. Draw a simple diagram of the leaf structure.
[ترجمه گوگل]یک نمودار ساده از ساختار برگ رسم کنید
[ترجمه ترگمان]یک نمودار ساده از ساختار برگ رسم کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]یک نمودار ساده از ساختار برگ رسم کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
26. The flimsy structure of the vehicle could not withstand even mild impacts.
[ترجمه گوگل]ساختار سست خودرو حتی در برابر ضربات خفیف هم مقاومت نمی کرد
[ترجمه ترگمان]ساختار سست وسیله نقلیه نمی تواند در برابر تاثیرات ملایم مقاومت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ساختار سست وسیله نقلیه نمی تواند در برابر تاثیرات ملایم مقاومت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
27. Geologists study the structure of the rocks.
[ترجمه گوگل]زمین شناسان ساختار سنگ ها را مطالعه می کنند
[ترجمه ترگمان]زمین شناسان ساختار سنگ ها را مورد مطالعه قرار می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]زمین شناسان ساختار سنگ ها را مورد مطالعه قرار می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
28. The model is an odd-looking structure of balls and rods.
[ترجمه گوگل]این مدل ساختاری عجیب از توپ ها و میله ها است
[ترجمه ترگمان]این مدل یک ساختار عجیب و غریب از توپ و میله است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این مدل یک ساختار عجیب و غریب از توپ و میله است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
ترکیب (اسم)
consolidation, conjugation, conformation, synthesis, blend, admixture, combination, composition, syntax, mixture, compound, melange, confection, structure, physique, form, feature, commixture, concoction, making, contexture, zygosis, makeup
ساختمان (اسم)
make, frame, anatomy, building, construction, structure, erection, skeleton, formation, making, mechanism, standing
بناء (اسم)
base, building, structure, mason, establishment, masonry
سازمان (اسم)
conformation, structure, infrastructure, formation, establishment, organization, regime
ساخت (اسم)
make, performance, operation, work, job, construction, structure, workmanship, manufacture, making, manufacturing, craftsmanship, production, fabrication, framing, yielding, throughput
ساختار (اسم)
structure
تشکیلات دادن (فعل)
structure, organize
تخصصی
[شیمی] ساختار
[عمران و معماری] سازه - ساختمان - ساختار - ساخت - بنا
[کامپیوتر] ساختار
[برق و الکترونیک] ساختار، سازه
[مهندسی گاز] ساخت، ساختمان، سازمان
[زمین شناسی] ساختار
[صنعت] ساختار، ساخت، بنا، تشکیلات، اسکلت، استراکچر
[نساجی] سلختمان - ساختار
[ریاضیات] ساختار
[معدن] ساخت (سنگ شناسی)
[خاک شناسی] ساختمان
[پلیمر] ساختار، سازه، ساختمان، اسکلت
[آمار] ساختار
[آب و خاک] سازه
[عمران و معماری] سازه - ساختمان - ساختار - ساخت - بنا
[کامپیوتر] ساختار
[برق و الکترونیک] ساختار، سازه
[مهندسی گاز] ساخت، ساختمان، سازمان
[زمین شناسی] ساختار
[صنعت] ساختار، ساخت، بنا، تشکیلات، اسکلت، استراکچر
[نساجی] سلختمان - ساختار
[ریاضیات] ساختار
[معدن] ساخت (سنگ شناسی)
[خاک شناسی] ساختمان
[پلیمر] ساختار، سازه، ساختمان، اسکلت
[آمار] ساختار
[آب و خاک] سازه
به انگلیسی
• building; something created from a number of interconnecting parts; manner in which something is constructed
organize, arrange, give form to
the structure of something is the way in which it is made, built, or organized.
a structure is something that has been formed or arranged in a particular way; used especially in discussing chemistry, physics, or geometry.
a structure is also something that has been built or constructed.
a system or activity that has structure is well organized and efficient.
if you structure something, you arrange it in an organized pattern or system.
organize, arrange, give form to
the structure of something is the way in which it is made, built, or organized.
a structure is something that has been formed or arranged in a particular way; used especially in discussing chemistry, physics, or geometry.
a structure is also something that has been built or constructed.
a system or activity that has structure is well organized and efficient.
if you structure something, you arrange it in an organized pattern or system.
پیشنهاد کاربران
پیکربندی
پیکربندی کردن، تشکیل دادن
ساختار ، ساختمان ، بنا ، سازه ، بافت
ساختار_بنا
ساختمان ( به معنای ساختار )
Data Structure ساختمان داده ها
Data Structure ساختمان داده ها
Market forces will inevitably bring about changes in the structure of the wholesale sector.
نیروهای بازار به ناچار تغییراتی در ساختار بخش عمده فروشی ایجاد می کنند.
نیروهای بازار به ناچار تغییراتی در ساختار بخش عمده فروشی ایجاد می کنند.
سازه
سر و سامان
فضا
construction
invent
concoct
ساختار
در نقش فعل: ساختار دادن، ساختار بخشیدن، چارچوب دادن
ساختمند شدن، ساختمند کردن، دارای ساخت شدن، دارای ساخت کردن، دارای الگوی نسبتاً پایدار روابط بین افراد یا اشیاء شدن یا کردن
در پزشکی و آناتومی به معنای اندام و بافت هم میشه
سازه ، بنا 😺
اساس
structure ( زبانشناسی )
واژه مصوب: ساخت 2
تعریف: توالی قاعدهمند واحدهای زبانی
واژه مصوب: ساخت 2
تعریف: توالی قاعدهمند واحدهای زبانی
teach
from 4000essential words
from 4000essential words
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : structure
✅️ اسم ( noun ) : structure / structuralism / structuralist
✅️ صفت ( adjective ) : structural / structuralist
✅️ قید ( adverb ) : structurally
✅ فعل ( verb ) : structure
✅️ اسم ( noun ) : structure / structuralism / structuralist
✅️ صفت ( adjective ) : structural / structuralist
✅️ قید ( adverb ) : structurally