پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٣,٦٢٠)
**کشش آشیل پا** به معنای تمرین یا حرکت کشسان است که برای بهبود انعطافپذیری و کاهش سفتی تاندون آشیل انجام می شود. تاندون آشیل یک رباط قوی در پشت ساق پ ...
یک **اصطلاح پزشکی و ورزشی** است که به معنای **خم شدن بیش از حد یک مفصل** ( معمولاً مفصل آرنج، مچ، یا زانو ) به سمت جلو یا داخل است، فراتر از دامنه طب ...
🔹 معادل فارسی: از پا انداختن / گیج و مبهوت کردن / تکان دادن شدید / فلج کردن ذهنی یا احساسی در زبان محاوره ای: پرتش کرد، گیجش کرد، از تعادل انداخت، ...
🔹 معادل فارسی: به زانو درآوردن / فلج کردن / از پا انداختن / وادار به تسلیم کردن در زبان محاوره ای: شکستش داد، زمین گیرش کرد، از پا انداخت، تسلیمش ک ...
معادل فارسی: نابود کردن – از بین بردن – شکست کامل دادن – سقوط کردن – خسته و بی رمق شدن – واژگون شدن ( در موج سواری یا اسکیت ) 🔁 مترادف ها: destroy, ...
معادل فارسی پیشنهادی: انگشت ها رو به نشانه ی امید یا خوش شانسی ضربدری کردن – دعا کردن برای موفقیت – آرزوی خوب داشتن – چشم انتظار نتیجه ی مثبت بودن 🔁 ...
معادل فارسی پیشنهادی: این آهنگ مورد علاقه مه – این حال و هوای منه – این چیزیه که باهاش حال می کنم – این دقیقا سلیقه ی منه 🔁 مترادف ها: I love this, ...
معادل فارسی پیشنهادی: نوشیدن با امید واهی – مستیِ آرزومندانه – الکل درمانیِ احساسی – نوشیدن برای فرار از واقعیت 🔁 مترادف ها: emotional drinking, esc ...
معادل فارسی: جزیره ای – منزوی – محدودنگر – بسته – دورافتاده – بی ارتباط با دیگران 🔁 مترادف ها: narrow - minded, limited, blinkered, restricted, inwa ...
کْلویستِرِر معادل فارسی: راهب منزوی – گوشه نشین – عزلت گزین – کسی که در صومعه یا دیر زندگی می کند 🔁 مترادف ها: recluse, monk, nun, hermit, contempla ...
معادل فارسی: سرد، بی تفاوت، غیرصمیمی، خوددار، دوری گزین، خشک، رسمی بیش از حد 🧠 مثال ها: She seemed standoffish at first, but she was just shy. اولش ...
🔁 مترادف: isolate – seclude – confiscate – seize – hide away – withdraw – sequestrate – absorb – bind 🧠 مثال ها: The jury was sequestered until a v ...
این - کان - گرو - ای - تی معادل فارسی: ناسازگاری – ناهماهنگی – عدم تطابق – بی ربطی – ناهنجاری – تضاد موقعیتی 🧠 مثال ها: The incongruity of his flesh ...
🔹 معادل فارسی: در حال لرزش لطیف / به وجد آمده / در تپش و هیجان در زبان محاوره ای: دل تپش گرفته، قلبم پرپر می زنه، همه چی توی هواست 🔹 مثال ها: Her ...
🔹 معادل فارسی: مبهوت کردن / گیج و منگ کردن / شوک زده کردن در زبان محاوره ای: خشکت زد، هنگ کردی، مغزت سوت کشید 🔹 مثال ها: She was stupefied when s ...
**کراتین** عبارت است از یک ترکیب نیتروژنه که به صورت طبیعی در بدن انسان و برخی غذاها وجود دارد و نقش مهمی در تولید انرژی و عملکرد عضلات دارد. کراتین ...
می مال پنهان گوشِ جان، می نِه بَهانه بَر کَسان جان رَبِّ خَلِّصنی زَنان، والله که لاغ است ای کیا
🔹 مترادف ها: accomplice, partner in crime, co - conspirator, confederate, associate, collaborator, sidekick, fellow outlaw, fellow villain مثال؛ He ...
کَلِستِنیکس تمرین های وزن بدن یا تمرین های بدون تجهیزات ( در فارسی رایج، گاهی با همان واژه ی �کالستنیکس� شناخته می شود ) به مجموعه ای از تمرین های و ...
🔹 مترادف ها: degrading – humiliating – shaming – mortifying – belittling 🔹 مثال ها: He was forced to do a job that he considered demeaning. مجبور ...
Das Man ( اصطلاح فلسفی – اگزیستانسیال ) 🔸 تعریف ها: ( اگزیستانسیال – هستی شناسی ) : در فلسفه ی هایدگر، Das Man نماد زندگی غیر اصیل است—وقتی فرد به ...
Das Man ( اصطلاح فلسفی – اگزیستانسیال ) 🔸 تعریف ها: ( اگزیستانسیال – هستی شناسی ) : در فلسفه ی هایدگر، Das Man نماد زندگی غیر اصیل است—وقتی فرد ب ...
ری پِرپِسینگ 🔹 معادل فارسی: بازکاربرد / تغییر کاربری / تخصیص مجدد هدف / استفاده ی مجدد با هدفی نو 1. ( عمومی – کاربردی ) : فرآیند استفاده از یک شیء، ...
/rɪlˈmɛnɪˌdiːn/ ریل مِنِدین 🔸 تعریف ها: 1. ( پزشکی – درمانی ) : دارویی که برای درمان فشار خون بالا ( Hypertension ) تجویز می شه؛ با اثرگذاری بر سیست ...
🔹 معادل فارسی: با تحقیر نگاه کردن / از بالا نگاه کردن / بی احترامی کردن در زبان محاوره ای: با نیش خند نگاه کردن، تحقیر کردن، فکر می کنه از بقیه بهت ...
🔹 معادل فارسی: افاده ای / خودبرتر بین / با نگاهی از بالا در زبان محاوره ای: دماغش رو گرفته بالا، خیال می کنه کیه، با کلاس بازی بی جا 🔹 مترادف ها: ...
/ˈhɔːti/ هاتی 🔹 معادل فارسی: مغرور و متکبر / خودبرتر بین / با نگاهی از بالا در زبان محاوره ای: از دماغ فیل افتاده، افاده ای، با ناز و نخوت 🔹 متراد ...
کان دی سِندینگ 🔹 معادل فارسی: تحقیرآمیز / از بالا نگاه کردن / با حس برتری برخورد کردن در زبان محاوره ای: از دماغ فیل افتاده، خودبرتر بین، با نیش خن ...
🔹 معادل فارسی: نازک و پراکنده / سبک و لطیف / رشته رشته و کم پشت در زبان شاعرانه: مثل دود، مثل تار موی کودک، مثل ابری نازک در آسمان 🔹 مترادف ها: th ...
🔹 معادل فارسی: نرم مثل زمزمه / آرام و لطیف / به نرمیِ نفس در زبان محاوره ای: آروم مثل یه پچ پچ، لطیف مثل نسیم، صدایی که انگار نوازشت می کنه 🔹 مترا ...
## 🔹 1. **StackUp – پلتفرم توسعه دهندگان** 🌐 [StackUp. dev] ( https://stackup. dev/ ) یک پلتفرم جهانی برای برنامه نویسان که امکاناتی مثل: - یاد ...
🔹 معادل فارسی: طرح اولیه ی اسکلت بندی / نقشه ی ساده ی رابط کاربری در زبان محاوره ای: طرح خام صفحه، نقشه ی کلی اپ یا سایت، طراحی بدون رنگ و جزئیات � ...
Stack Overflow یک پلتفرم پرسش وپاسخ برای برنامه نویسان حرفه ای و علاقه مند است که بخشی از شبکه ی بزرگ تر Stack Exchange محسوب می شود. هدفش اینه که با ...
🔹 معادل فارسی: همه چیز روبه راهه / همه چی مرتبه / همه چی عالیه در زبان محاوره ای: همه چی اوکیه، همه چی توپ تاپه، همه چی رو غلتکه! 🔹 مترادف ها: fin ...
🔹 معادل فارسی: موهای شانه شده به عقب با حالت صاف و براق در زبان محاوره ای: موهاشو با ژل کشیده عقب، موهاش صاف و مرتب به عقب خوابیده 🔹 مترادف ها: co ...
🔹 معادل فارسی: مخملی / نرم و لطیف / دل نواز و آرام در زبان محاوره ای: نرمه مثل مخمل، لطیفه، صدای آرومی داره، حس خوبی می ده 🔹 مترادف ها: smooth / s ...
🔹 معادل فارسی: اصل موضوعه / فرض بنیادی / اصل پذیرفته شده بدون اثبات در زبان محاوره ای: یه چیزیه که بدون اینکه اثباتش کنیم، قبولش می کنیم تا بقیه ی ...
1. ( استعاری – احساسی ) : این عبارت برای توصیف کسی استفاده می شه که روحیه ی کودکانه، معصومیت، یا بازیگوشی درونی اش تا اعماق وجودش نفوذ کرده؛ یعنی نه ...
( خانوادگی – رسمی ) : در زبان اسپانیایی، به معنای عمو یا دایی است؛ یعنی برادر پدر یا مادر، یا شوهر خاله/عمه. 🔹 مثال ها Mi t�o vive en Barcelona. عم ...
1. نژادی از حیوانات ( مثل سگ یا اسب ) که کمیاب یا کمتر شناخته شده ست. 2. فرد یا چیزی که به خاطر ویژگی های خاص، ارزش ها یا رفتار متفاوت، برجسته و خاص ...
🔸 معادل های فارسی ناهنجار – منحرف از قاعده – غیرعادی – بی قاعده – متفاوت از هنجار – غیرمتعارف – استثنایی 🔹 مترادف ها deviant – deviating – divergen ...
🔸 معادل های فارسی بی نظیر – بی همتا – بی رقیب – بی مانند – یکتا – بی بدیل – بی هم تا در نوع خود 🔹 مترادف ها incomparable – matchless – unrivalled – ...
🔸 معادل های فارسی ناهنجاری – بی قاعدگی – انحراف از قاعده – غیرعادی بودن – استثنا – مورد خاص – تفاوت غیرمنتظره 🔹 مترادف ها oddity – peculiarity – ab ...
🔸 معادل های فارسی: خودویژه پندار، حساس و زودرنج محاوره ای: فکر می کنه با بقیه فرق داره / نازنازی / خاص پندار 🔹 مترادف ها narcissist – drama queen ...
🔸 معادل های فارسی: اشتیاق سوزان، عزم راسخ، انگیزه ی درونی، دل گرمی آتشین محاوره ای: یه آتیش تو دلشه / انگیزه ش ترکونده / جون دار و باانگیزه ست 🔹 م ...
🔹 معادل های فارسی: آماده ی حرکت، در حالت شروع، همه چی ردیفه محاوره ای: آماده ایم بزنیم به دل کار / وقتشه بریم / همه چی آماده ست 🔹 مترادف ها: ready ...
🔹 مترادف ها: Impregnable – Invulnerable – Incontestable – Irrefutable – Bulletproof – Indisputable – Inviolable 🔹 مثال ها: The team has an unassail ...
1. SureFire یک شرکت آمریکاییه که تخصصش در ساخت تجهیزات تاکتیکی مثل چراغ قوه های نظامی، لامپ های اسلحه، صداخفه کن ها، و ابزارهای نوری با عملکرد بالا ه ...
**کاپیتول هیل** به طور اصلی به یک محله تاریخی و مهم در شهر واشینگتن دیسی گفته میشود که اطراف ساختمان کنگره ایالات متحده ( United States Capitol ) واق ...
🔹 معادل فارسی: در رابطه، با در خصوص، با توجه به محاوره ای: راجع به / در مورد / نسبت به 🔹 مترادف ها: regarding / concerning / in relation to / abou ...