پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٣,٦٢٠)

بازدید
١٥,٢٦٣
تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: در رفتن / زود رفتن / جیم زدن / کنار کشیدن / قید چیزی رو زدن 🔸 تعریف ها: 1. ( عامیانه – آمریکایی ) : ترک سریع یک مکان یا موقعیت، معمو ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: در رفتن / زود رفتن / فرار کردن / جیم زدن / پا به فرار گذاشتن 🔸 تعریف ها: 1. ( عامیانه – غیررسمی ) : ترک سریع یک مکان، معمولاً برای ف ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: بی قرار / ناآرام / مضطرب / دل نگران / کج خلق در زبان محاوره ای: نق نقو، بی تاب، زودرنج 🔸 تعریف ها: 1. ( احساسی – رفتاری ) : نشان دا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: ۱. احساس جذاب بودن / تحریک پذیری داشتن ۲. حس جسارت، بازیگوشی یا شور و هیجان ۳. گاهی: احساس تندی یا گرما ( در معنای غذایی ) 🔸 تعریف ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: ۱. روشن شده / فعال شده ۲. تحریک شده ( جنسی یا احساسی ) ۳. علاقه مند یا هیجان زده ۴. حمله ور شدن ( در معنای منفی ) 🔸 تعریف ها: 1. ( ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: ۱. تحریک شدن ( جنسی ) ۲. احساس هیجان یا کشش جنسی داشتن ۳. گاهی: جذب شدن یا علاقه مند شدن ( در معنای قدیمی تر ) 🔸 تعریف ها: 1/ ( احس ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: طفره رفتن / دودلی کردن / مِن مِن کردن / مکث کردن / جواب ندادن در زبان محاوره ای: اِه و اوه کردن، هی مِن مِن کردن، هی بالا پایین کردن ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: محتاط بودن / چیزی را لو ندادن / رازدار بودن / نقشه را رو نکردن در زبان محاوره ای: خودشو لو نمی ده، همه چی رو تو دلش نگه می داره، نقش ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: خراب شدن / از کار افتادن / نابود شدن / داغون شدن در زبان محاوره ای: از کار افتاد، ترکید، پاشید، رفت رو هوا، فنا شد 🔸 تعریف ها: 1. ( ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هاو بی اِت 🔸 معادل فارسی: با این حال / هرچند / اگرچه / علی رغم این / با وجود اینکه در زبان فاخر: لیکن، مع هذا، با این وصف 🔸 تعریف ها: 1. ( قید ) : ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: هم دستی کردن / تبانی داشتن / پشت پرده همکاری کردن / زد و بند داشتن در زبان محاوره ای: با هم ساخت و پاخت کردن، رفیق گرمابه و گلستان ب ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: بازرس / ناظر دقیق / ممیز / تحلیل گر موشکاف در زبان محاوره ای: آدم ریزبین، کسی که همه چیزو زیر ذره بین می ذاره 🔸 تعریف ها: 1. فردی ک ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: فهمیدن / کشف کردن / بو بردن / از زیر چیزی دراومدن در زبان محاوره ای: مچ گیری، پی بردن، قلق گیری 🔸 تعریف ها: 1. فهمیدن یا کشف کردن چ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: به اوج رسیدن / به سقف رسیدن / متوقف شدن در بیشترین حد 🔸 تعریف ها: اقتصادی – عددی: رسیدن به بالاترین مقدار، قیمت، یا سطح و سپس توقف ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: به سقف رسیدن / به بیشینه رسیدن / محدود شدن تا حد مشخص 🔸 تعریف ها: فنی – استعاری: رسیدن به بیشترین حد مجاز یا ظرفیت تعیین شده برای چ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: به پایان رساندن / جمع بندی کردن / نقطه ی اوج دادن 🔸 تعریف ها: استعاری – اصطلاحی: پایان دادن به چیزی، معمولاً به صورت چشمگیر، خاطره ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: لبه ی شیشه ای / پرتگاه شیشه ای / موقعیت بحرانی برای زنان یا اقلیت ها 🔸 تعریف ها: اجتماعی – استعاری: موقعیتی که در آن زنان یا اقلیت ه ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: سقف شیشه ای / مانع نادیدنی / محدودیت نامرئی 🔸 تعریف ها: اجتماعی – استعاری: مانع نادیدنی و غیررسمی که مانع پیشرفت زنان یا اقلیت ها به ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: سقف / حد بالا / سقف مجاز / آستانه ی بیشینه در زبان محاوره ای: سقف اتاق، سقف قیمت، سقف پرواز، حد بالا 🔹 مترادف ها: roof – upper limi ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٤

🔹 معادل فارسی: حد نهایی – نقطه ی توقف – آستانه ی حذف – قطع ارتباط – شلوارک بریده شده ( در مد ) 🔹 مترادف ها: limit – threshold – deadline – disconn ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Kleptocracy 🔹 معادل فارسی: دزدسالاری – حکومت دزدان – یغماسالاری – نظام چپاول گر کلپتوکراسی یا دزدسالاری به نوعی از حکومت گفته می شود که بر پایه غارت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔹 معادل فارسی: سریع جواب بده – فوری پاسخ بده – زود تماس بگیر 🔹 مترادف ها: reply ASAP – hit me back – get back to me – holler back – shoot me a mes ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔹 معادل فارسی: پاسخ دادن به همان شیوه – مقابله به مثل – رفتار متقابل 🔹 مترادف ها: retaliate – reciprocate – reply similarly – mirror – pay back 🔹 ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔹 معادل فارسی: تلافی کردن – جواب دادن – جبران کردن – تماس گرفتن – پول پس دادن 🔹 مترادف ها: retaliate – respond – pay back – get in touch – repay 🔹 ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔹 معادل فارسی: تاوان دادن – تقصیر رو گردن گرفتن – قربانی شدن – بار گناه رو به دوش کشیدن 🔹 مترادف ها: take the blame – be the scapegoat – suffer the ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: نقش قربانی رو بازی کردن – بار گناه رو به دوش گرفتن – سپر بلا شدن – زیر بار اشتباه دیگران رفتن 🔹 مترادف ها: be the scapegoat – take t ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: خودت رو فرسوده کردن – از پا افتادن – جون کندن – بی وقفه تلاش کردن تا خسته شدن 🔹 مترادف ها: exhaust yourself – wear yourself out – bu ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: چیزی رو قربانی کردن – چیزی رو به خدا سپردن – از چیزی گذشتن برای هدفی بالاتر 🔹 مترادف ها: sacrifice – surrender – let go – offer – de ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

Throw someone under the bus 🔹 معادل فارسی: زیرآب کسی رو زدن – کسی رو قربانی کردن – کسی رو لو دادن – پشت کسی رو خالی کردن 🔹 مترادف ها: betray – back ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 مترادف ها: manage without – get by – forego – sacrifice – make do – survive without 🔹 مثال ها: I can’t do without my morning coffee. بدون قهوه ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: ضربه خوردن – آسیب دیدن - لطمه خوردن – ضرر کردن مصرف مواد ( غیررسمی ) : کشیدن یک پک از سیگار، ماری جوانا یا ویپ. 🔹 مترادف ها: suffe ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: مصالحه کردن – یکی رو فدای دیگری کردن – انتخاب بین دو گزینه – معامله ی متقابل در زبان محاوره ای: یه چیز رو می دی تا یه چیز دیگه بگیری ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 مترادف ها: go to the mat – fight fiercely – battle hard – struggle intensely – resist strongly 🔹 مثال ها: She fought tooth and nail to keep her j ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: تا تهش وایسادن – تا آخر جنگیدن – کوتاه نیومدن – خودتو انداختی وسط دعوا در زبان محاوره ای: تا تهش رفتی، جنگیدی تا آخر، ول کن نبودی 🔹 ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: خودتو به خطر انداختن – ریسک کردن – وسط گذاشتن خودت – از بقیه جدا شدن برای حمایت در زبان محاوره ای: رفتی رو شاخه ی نازک، خودتو انداخت ...

پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: خودتو به خطر انداختن – ریسک شخصی کردن – جونتو کف دست گرفتن – خودتو وسط گذاشتن در زبان محاوره ای: خودتو انداختی وسط، جونتو گذاشتی کف ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: گرم و صمیمی – پرانرژی – پرمحبت – قوی – دلچسب در زبان محاوره ای: جون دار، حسابی، توپ، دلی، باحال 🔹 مترادف ها: warm – sincere – robus ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: عضلانی – قوی هیکل – پرزور – تنومند در زبان محاوره ای: هیکل دار، قلدر، سنگین، مردانه 🔹 مترادف ها: muscular – burly – beefy – strappi ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: عضلانی – تنومند – قوی هیکل – پرقدرت در زبان محاوره ای: هیکل دار، گنده، قلدر، سنگین، پرزور 🔹 مترادف ها: muscular – bulky – strong – ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: اشاره وار – کنایه آمیز – پر از ایهام – غیرمستقیم – پر از ارجاع 🔹 مترادف ها: indirect – suggestive – symbolic – metaphorical – ellipt ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 مترادف ها: enchant – charm – mesmerize – captivate – spellbind – fascinate 🔹 مثال ها: She bewitched everyone with her mysterious smile. با لبخن ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 مترادف ها: fascinating – captivating – gripping – absorbing – enthralling 🔹 مثال ها: The documentary was absolutely riveting. مستند واقعاً خیره ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔹 معادل فارسی: جا دادن – مرتب کردن – در تخت خواباندن – با اشتها غذا خوردن 🔹 مترادف ها: fold – arrange – secure – eat heartily – snuggle 🔹 مثال ها: ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔹 معادل فارسی: بسته بندی کردن – مرتب جا دادن – ذخیره کردن – انبار کردن چیزی رو با دقت و نظم در جایی قرار دادن یا ذخیره کردن—معمولاً برای حمل، نگهدا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: همراهی بدون قضاوت / حضور امن در زبان محاوره ای: �کنار کسی بودن بدون اینکه بخوای درستش کنی� �Hold space� یعنی اینکه برای کسی جا باز ک ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: تمرین شکم / دراز و نشست جزئی در زبان محاوره ای: حرکت شکمی، تمرین سیکس پک، کرانچ ( ورزشی – تمرین شکم ) : حرکتی برای تقویت عضلات شکم، ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

حرکت وال پوشآپ ( Wall Push - up ) یک نوع حرکات تمرینی مخصوص مبتدی ها و افراد با تحرک محدود است که عضلات سینه، شانه ها، بازوها و مرکز بدن ( کر ) را تق ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: پناه دادن / جا دادن / مراقبت کردن در زبان محاوره ای: خونه دادن، سرپناه دادن، زیر بال و پر گرفتن در معانی دیگر: فریب دادن / درک کردن ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 مترادف ها: sleep over / crash / spend the night / bunk / lodge 🔹 مثال ها: The kids stayed over at their grandparents’ house. بچه ها شب رو خونه ی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: شب مانی در خانه ی دیگران / سفر با اقامت رایگان در زبان محاوره ای: خونه به خونه خوابیدن، سفر ارزون، پناه گرفتن 🔹 مترادف ها: stay ove ...