پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٣,٦٢٠)

بازدید
١٥,٢٦٣
تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: محکم زدن / پشت سرهم کوبیدن / ضربه زدن با شدت در زبان محاوره ای: زدنش، پشت سرهم کوبیدش، لهش کرد 🔸 تعریف ها: 1. ( خشونت فیزیکی – عا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: زدن و کوبیدن / کتک زدن / با خشونت برخورد کردن در زبان محاوره ای: زدنش، لهش کرد، حسابی کتکش زد 🔸 تعریف ها: 1. ( خشونت فیزیکی – منفی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: کتک زدن / ضرب وشتم کردن / به زور اذیت کردن در زبان محاوره ای: زدنش، حسابی کتکش زدن، با خشونت برخورد کردن 🔸 تعریف ها: 1. ( خشونت ف ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: احیا کردن / بازسازی کردن / جان بخشیدن / زنده کردن 🔸 تعریف: ( عمومی – معنوی / جسمی ) : عملی که باعث بازگرداندن زندگی، انرژی، شادابی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: جبران خسارت / پرداخت غرامت / ترمیم 🔸 تعریف: ( حقوقی – اجتماعی ) : به معنای جبران خسارت یا آسیبی است که به فرد، گروه یا کشور وارد شد ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 تعریف: ( سلامتی – پزشکی / محاوره ای ) : عبارت get well به معنی بهتر شدن وضعیت جسمی یا روحی فرد بعد از بیماری، آسیب یا ناخوشی است. وقتی کسی به کسی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 تعریف: ( روانی – معنوی ) : توصیف فرآیندی که در آن فرد بهبودی، آرامش یا شفا را نه از درمان های بیرونی یا داروها، بلکه از طریق تغییرات داخلی مانند ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 تعریف: ( دندانپزشکی ) : به فرآیندی گفته می شود که طی آن بافت دندان یا کانال ریشه پس از درمان ( مانند عصب کشی یا ترمیم پوسیدگی ) بهبود یافته و سپ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: نجات دادن کسی از بحران / کمک کردن به کسی برای عبور از دوران سخت در زبان محاوره ای: ازش حمایت کرد تا از اون وضعیت در اومد /کمکش کرد ج ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: مراقبت کردن تا بهبود کامل / پرستاری کردن تا سلامتی بازگردد در زبان محاوره ای: ازش مراقبت کرد تا خوب شد، پرستاریش کرد تا جون گرفت، کم ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: چشم لوچ / چشم منحرف / انحراف دید در زبان محاوره ای: چشمش کجه، لوچه، چپ نگاه می کنه، چشماش هماهنگ نیستن 🔸 تعریف ها: ۱. ( پزشکی – چشم ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔸 معادل فارسی: بی ارزش / سطحی / مبتذل / بی کیفیت / زننده در زبان محاوره ای: آشغال طور، جنس بنجل، فیلم سطح پایین، لباس ناجور، رفتار زشت 🔸 تعریف ها: ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: طعنه آمیز / نیش دار / کنایه دار / زیرکانه و تحقیرآمیز / تقلبی در زبان محاوره ای: حرف نیش دار زد، کنایه انداخت، زیرپوستی تحقیر کرد، ج ...

پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: کسی را ناراحت کردن / اعصاب کسی را به هم ریختن / دلخوری ایجاد کردن در زبان محاوره ای: رو اعصابش رفت، حرصش داد، دلخورش کرد، غرورش رو ل ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معنی فارسی: بی اعتبار / مشکوک / قلابی / غیرقابل اعتماد / ناجور در زبان محاوره ای: دست دوم، دوزاری، تقلبی، تابلو، داغون، کلاه بردارانه 🔸 تعریف ها ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

هیگلدی پیگلدی 🔸 معادل فارسی: درهم برهم / بی نظم / قاطی پاتی / شلخته در زبان محاوره ای: همه چی قاطیه، ریخته پاشه، بی سروته، درب وداغونه 🔸 تعریف ها: ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

کَتی وامپِس 🔸 معادل فارسی: کج و معوج / درهم برهم / بی نظم / ناجور در زبان محاوره ای: کج و کوله، قاطی پاتی، به هم ریخته، درب وداغون 🔸 تعریف ها: 1. ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: وقت تلف کردن در چیزی / بی هدف مشغول شدن به چیزی / بازی گرفتن چیزی در زبان محاوره ای: با چیزی ور می ره، جدی نمی گیره، داره وقت تلف می ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: در جایی ماندن / باقی ماندن در مکانی یا حالتی / طول دادن حضور در جایی در زبان محاوره ای: ول نمی کنه، مونده توش، هنوز هست، جا خوش کرده ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

تمرین **Tricep Extension** یا همان "گسترش پشت بازو" یک حرکت ورزشی است که به طور خاص عضلات تریسپس ( عضلات سه سر پشت بازو ) را هدف قرار می دهد و باعث ت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: منتظر ماندن بی هدف / وقت تلف کردن در انتظار / بی کار ایستادن در زبان محاوره ای: واسه خودش وایساده، منتظره، داره وقت تلف می کنه، معطل ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: انگشت گردانی کردن / بی کار نشستن / وقت گذرانی بی هدف در زبان محاوره ای: واسه خودش انگشت می چرخونه، بی کار نشسته، داره وقت تلف می کنه ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: تپل / شکم دار / چاق و گرد در زبان محاوره ای: تپله، شکم داره، یه کم چاقه، بامزه ست 🔸 تعریف ها: 1. ( ظاهر – بدن ) : توصیف کسی که بدن ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: تپل / چاق و گرد / گوشت آلود در زبان محاوره ای: یه کم چاقه، تپله، لپ دار شده، شکم دار شده 🔸 تعریف ها: 1. ( ظاهر – بدن ) : توصیف کسی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: ( صفت ) چاق و تپل / گرد و پر ( فعل ) پف دار کردن / نشستن یا افتادن ناگهانی / انتخاب کردن ( اسم غیررسمی ) فرد تپل یا چاق ( گاهی طنز ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معانی: 1. ( ورزشی – مسابقات ) : شرکت در یک رویداد یا برنامه ی رقابتی مشترک، معمولاً در مسابقات بوکس، MMA یا کُشتی I was on the same card as Conor ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: اسم: موضوع / مشکل / نسخه / نتیجه / خروجی / فرزند فعل: صادر کردن / منتشر کردن / بیرون آمدن / نتیجه دادن 🔸 معانی به عنوان اسم: موضوع ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: سنگین حرکت کردن / با زحمت راه رفتن / بار اضافی دادن/ یواش و سنگین راه رفتن/بار کسی کردن/تحمیل کردن 🔸 تعریف ها: 1. ( حرکتی – فیزیکی ) ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: شکست دادن شدید / کتک زدن / له کردن/زدن و ترکوندن/ با اختلاف بردن 🔸 تعریف ها: 1. ( فیزیکی – قدیمی ) : ضرب و شتم شدید، معمولاً با چوب ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: مهندس رزمی / سرباز مهندس / نیروی تخریب و ساخت/ نیروی مین گذار و مین روب/ سرباز فنی 🔸 تعریف ها: 1. ( نظامی – عمومی ) : سربازی که وظا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: فریلنسر / آزادکار / پیمان کار مستقل/ کسی که برای خودش کار می کنه/ پروژه ای کار فریلنسر کسی ست که به صورت مستقل و پروژه ای برای مشتریا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: نان آور بودن / پول درآوردن برای خانواده / خرج زندگی را تأمین کردن/ خرج خونه رو دادن این اصطلاح به صورت غیررسمی به معنای درآمد داشتن و ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: نان آور بودن / خرج خانواده را دادن / تأمین نیازهای اولیه ( در فارسی محاوره ای: خرج خونه رو دادن، شکم خانواده رو سیر کردن، نان درآورد ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: زحمت کشیدن / تلاش کردن / وقت و انرژی گذاشتن ( در فارسی محاوره ای: جون کندن، کار کردن تا به نتیجه رسیدن، از جون مایه گذاشتن ) 🔸 متر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: شغل داشتن و حفظ کردن آن ( در فارسی محاوره ای: بتونه یه کاری رو نگه داره، ثبات شغلی داشتن ) 🔸 مترادف ها: | keep a job | maintain em ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: نادیده گرفتن / نشنیدن عمدی / بی توجهی کامل/ در زبان محاوره ای: خودش رو زده به ندیدن و نشنیدن، انگار نه انگار، بی خیال همه چی شده ( ت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جوکوس 🔸 معادل فارسی: شوخ طبع / بامزه / خوش مشرب / طنزآمیز در زبان محاوره ای: اهل شوخی، بذله گو، خنده رو 🔸 تعریف ها: 1. ( رفتاری – مثبت ) : توصیف کس ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( مالی – حسابداری ) : سود ناخالص؛ مقدار پولی که شرکت پس از کسر هزینه های مستقیم تولید کالا یا خدمات از درآمد کل، باقی نگه می دارد مثال: Gross profit ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: دارو دادن / بی حس کردن / با مواد مخدر خواب آلود کردن 🔸 تعریف ها: 1. ( پزشکی / قانونی ) : دادن دارو ( مجاز یا غیرمجاز ) به کسی، معمول ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: پایین کشاندن با فریب / وسوسه کردن برای پایین آمدن / به دام کشاندن 🔸 تعریف ها: 1. ( فیزیکی – حرکتی ) : فریب دادن یا وسوسه کردن کسی بر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 مترادف ها: | victim | target | casualty | slain | deceased | The murderee was found in the alley. قربانی قتل در کوچه پیدا شد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 تعریف: 微信号反查询 یعنی تلاش برای通过微信号، اطلاعاتی مثل手机号، 昵称، wxid یا ایمیل فرد رو به دست آوردن. این کار معمولاً در حوزه ی 取证 ( forensics ) ، 渗透测试 ( pen ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

blue ruin 🔸 اسم ( noun ) – اصطلاح عامیانه، امروزه تقریباً منسوخ شده 🔸 معادل فارسی: جین خانگی / نابودی کامل / فلاکت مثال؛ He was drunk on blue ruin ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

tyrannise ( املای بریتانیایی ) tyrannize ( املای آمریکایی ) 🔸 معادل فارسی: ظلم کردن / مستبدانه رفتار کردن / با خشونت حکومت کردن مثال؛ He tyrannised ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: گیج کردن / آشفته کردن /بیرون انداختن / زندانی کردن 🔸 تعریف ها: 1. ( محاوره ای – احساسی ) : باعث سردرگمی، آشفتگی ذهنی یا احساسی کسی ش ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

واژه ی Yughort در واقع شکل نادرست یا قدیمی تر از واژه ی Yogurt / Yoghurt هست.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: فقط داشتم باهات شوخی می کردم / سر به سرت گذاشتم / الکی اذیتت کردم /در زبان محاوره ای: شوخی کردم بابا، سر به سرت گذاشتم، الکی اذیتت کر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: شوخی کردم / فقط داشتم شوخی می کردم / جدی نگیر /در زبان محاوره ای: فقط داشتم سر به سرت می ذاشتم، شوخی بود بابا، الکی گفتم 🔸 تعریف ها: ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: بگذریم از شوخی / شوخی ها کنار / حالا جدی باشیم/ در زبان محاوره ای: شوخی بسه، حالا جدی، �بگذریم از خنده 🔸 تعریف ها: 1. ( انتقالی – گ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: آزار دادن / رنجاندن / اعصاب خرد کردن / ناراحت کردن/ در زبان محاوره ای: رو مخ رفتن، کفر کسی رو درآوردن، اعصاب کسی رو خرد کردن 🔸 تعریف ...