disenchanted

/ˌdɪsənˈt͡ʃænt//ˌdɪsɪnˈt͡ʃɑːnt/

(verb transitive) رفع طلسم کردن، (مجازا) از شیفتگی در آوردن

جمله های نمونه

1. she had become disenchanted even with life itself
او حتی از زندگی هم سیر شده بود.

2. By that time I was becoming disenchanted with the whole idea.
[ترجمه گوگل]در آن زمان من از کل ایده ناامید شده بودم
[ترجمه ترگمان]در آن زمان من در حال ناامید شدن از تمام این ایده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Many voters have become disenchanted with the government.
[ترجمه گوگل]بسیاری از رای دهندگان از دولت ناامید شده اند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از رای دهندگان از دولت ناامید شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her arrogance has disenchanted many of her former admirers.
[ترجمه گوگل]غرور او بسیاری از تحسین کنندگان سابقش را افسون کرده است
[ترجمه ترگمان]این گستاخی بسیاری از ستایندگان former را از خود نشان داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her behaviours have disenchanted the whole family.
[ترجمه گوگل]رفتارهای او تمام خانواده را افسون کرده است
[ترجمه ترگمان]رفتار او همه خانواده را از یاد برده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The harshness of recent reality disenchanted her of her idealistic hopes.
[ترجمه گوگل]سختی واقعیت اخیر او را از امیدهای آرمان گرایانه اش ناامید کرد
[ترجمه ترگمان]خشونت واقعیت اخیر، او را از امیدهای idealistic ناامید کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I'm becoming increasingly disenchanted with London.
[ترجمه گوگل]من به طور فزاینده ای از لندن دلسرد می شوم
[ترجمه ترگمان]دارم به طور فزاینده ای از لندن ناامید می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I'm disenchanted with the state of British theatre at the moment.
[ترجمه گوگل]من در حال حاضر از وضعیت تئاتر بریتانیا دلسرد شده ام
[ترجمه ترگمان]من در حال ناامید شدن از وضعیت تئاتر انگلیسی در حال حاضر هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Equally disenchanted with bilingual education is Agustin Mendoza, a father of two who works as a baker in Oakland.
[ترجمه گوگل]آگوستین مندوزا، پدر دو فرزند که به عنوان نانوا در اوکلند کار می کند، به همان اندازه از آموزش دو زبانه دلسرد شده است
[ترجمه ترگمان]به همان اندازه ناامید شده از آموزش دو زبانه، Agustin مندوزا، پدر دو نفر که به عنوان نانوایی در اوکلند عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. After three divorces he must be pretty disenchanted with married life.
[ترجمه گوگل]پس از سه طلاق، او باید از زندگی زناشویی بسیار ناامید شده باشد
[ترجمه ترگمان]پس از سه طلاق، او باید با زندگی زناشویی او را از دست داده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Many grew discouraged or disenchanted and dropped out.
[ترجمه گوگل]بسیاری ناامید یا ناامید شدند و ترک تحصیل کردند
[ترجمه ترگمان]بسیاری دلسرد یا ناامید شدند و رها شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. One can easily become disenchanted with over-professionalized people who are undoubtedly unworthy when subjected to the judgment of more reflective scholars.
[ترجمه گوگل]به راحتی می توان از افراد بیش از حد حرفه ای دلسرد شد که بدون شک در معرض قضاوت دانشمندان متفکرتر قرار می گیرند
[ترجمه ترگمان]فرد می تواند به راحتی افراد حرفه ای را ناامید کند که بدون شک در معرض قضاوت محققان فکری بیشتری قرار گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Desperate and disenchanted, she flees to Tulsa where she works as a department store elevator operator.
[ترجمه گوگل]او ناامید و سرخورده به تولسا می گریزد و در آنجا به عنوان اپراتور آسانسور در فروشگاه بزرگ کار می کند
[ترجمه ترگمان]او مایوسانه و ناامید به تولسا می گریزد و در آنجا به عنوان یک اپراتور آسانسور کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They are the specialists who are disenchanted with the simulated thrills of performing circus routines.
[ترجمه گوگل]آنها متخصصانی هستند که از هیجانات شبیه سازی شده اجرای برنامه های سیرک دلسرد شده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها متخصصانی هستند که از ارتعاشات شبیه سازی شده اجرای برنامه سیرک ناامید شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• freed from enchantment; freed from illusion
if you are disenchanted with something, you no longer think that it is good or worthwhile.

پیشنهاد کاربران

سر خورده کردن
نا امید شدن _کم علاقه شدن نسبت به چیزی _
people are getting disenchanted with voting
مردم دارن نسبت به رای دادن علاقشون رو از دست میدن
خالی از جذبه
Disenchanted with
مایوس از
ناامید از
ناراضی از
ناکام از
افسون زدایی شده

بپرس