پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٣,٥٧٠)

بازدید
١٥,١٤٢
تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔹 واژه: **Sweeping discovery** ( ترکیب اسمی – علمی، حقوقی، رسانه ای، دراماتیک ) 🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) کشف فراگیر / کشف گسترده ( ۲ ) کشف تحول ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نماینده ی قانونی متهم که وظیفه اش دفاع از حقوق اوست—چه در برابر اتهام، چه در روند محاکمه. ممکنه شامل وکیل خصوصی، وکیل تسخیری، یا تیم حقوقی باشه. وکی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

طرفی که متهم را تحت پیگرد قانونی قرار می دهد/ دادستان / تیم پیگرد/ نماینده ی دولت یا شاکی/ وظیفه اش اثبات جرم و درخواست مجازات نماینده ی دولت یا شاکی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) فراخوان عمومی واحدهای پلیس ( ۲ ) اعلام وضعیت اضطراری به همه ی گشت ها ( ۳ ) پیام رادیویی برای بسیج نیروها در زبان محاوره ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) تعیین لحن / مشخص کردن فضای گفت وگو ( ۲ ) شکل دادن به جو / تنظیم حال وهوای کلی ( ۳ ) پایه گذاری سبک ارتباطی یا رفتاری در ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) حداقلش اینه که. . . ( ۲ ) اگر بخوای کم ترینشو بگی. . . ( ۳ ) با کم ترین اغراق. . . ( ۴ ) مؤدبانه بگم. . . ( ۵ ) بخوام ...

پیشنهاد
٠

قانونی بودن ما، اخلاقی بودن ما را تضمین نمی کند. قانونی بودن، اخلاقی بودن نمی آورد. قانون، جای اخلاق را نمی گیرد. آنچه مجاز است، الزاماً درست نیست ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: شرکت کننده / رقابت کننده / داوطلب مسابقه در زبان محاوره ای: اونایی که تو مسابقه ان، شرکت کننده ها، رقابت کننده ها، کسایی که اومدن ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

متد پیلاتس توسط جوزف پیلاتس در اوایل قرن بیستم در آلمان ابداع شد. او که در کودکی بیماری هایی مانند آسم داشت، به ورزش و تحرک روی آورد تا بدن و ذهن قوی ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Wall Pilates یک نوع تمرین پیلاتس است که از دیوار به عنوان تکیه گاه و ابزار کمکی استفاده می کند تا حرکات پیلاتس را با حمایت بیشتر و کنترل بهتر انجام د ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. 👃 ( حسی – محیطی ) : بویی بسیار ناخوشایند، تند یا آزاردهنده که معمولاً ناشی از فساد، آلودگی، یا مواد شیمیاییه مثال: A foul odor was coming from t ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

welfare check یکی از خدماتی است که توسط نیروهای انتظامی یا پلیس انجام می شود تا اطمینان حاصل شود که یک فرد در شرایط ایمن و سالم به سر می برد. این باز ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بارفیکس ( Pull - up ) یک تمرین قدرتی برای عضلات بالاتنه است که شامل آویزان شدن از یک میله و بالا کشیدن بدن با استفاده از قدرت بازوها و عضلات پشت می ش ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

حرکت اسکوات پیستول ( Pistol Squat ) یک تمرین پیشرفته و تک پا است که به تقویت عضلات پا، به خصوص عضلات چهارسر ران، همسترینگ، و عضلات سرینی ( باسن ) کمک ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تورات، در یهودیت، کتاب مقدس و اصلی ترین متن دینی است که به باور یهودیان از حضرت موسی علیه السلام نازل شده است. این کتاب شامل پنج سفر اول کتاب مقدس یه ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

یوم کیپور، به زبان عبری יום כיפור و به معنای روز بخشایش گناهان یا روز آمرزش، یکی از مقدس ترین و مهم ترین اعیاد مذهبی یهودیان است. این روز در دهمین رو ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

/məˈrɔːd/ مِراد ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: غارت کردن / یورش بردن / چپاول کردن در زبان محاوره ای: تاخت وتاز کردن، ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اِی اَند ای ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: اورژانس / بخش فوریت های پزشکی / بخش تصادفات و اتفاقات در زبان محاوره ای: او ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: بازی باز، بازی بازو می شناسه / حرفه ای، حرفه ایو تشخیص می ده / زرنگ، زرنگو می فهمه در زبان محاوره ای: اونی که تو کاره، می فهمه کی ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: کسی رو درس دادن / کسی رو له کردن با مهارت / کسی رو آگاه کردن با قدرت در زبان محاوره ای: حالیش کرد، لهش کرد، نشونش داد کی رئیسِ، یه ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: کسی رو آگاه کردن به واقعیت پشت پرده / کسی رو وارد جریان کردن / کسی رو با بازی آشنا کردن در زبان محاوره ای: طرفو آگاه کرد، حالیش کر ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: مرحله به مرحله راهنمایی کردن / قدم به قدم توضیح دادن / همراهی آموزشی در زبان محاوره ای: یاد بده چجوری انجامش بدم، قدم به قدم نشونم ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) مرحله به مرحله راهنمایی کردن / یه دور کامل برام توضیح بده ( ۲ ) ( دراماتیک ) منو با شمشیر شکافتن / از وسط زدن در زبان محاو ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

How - to ( اسم و صفت – آموزشی، کاربردی، فنی ) 🔸 معادل فارسی: راهنمای انجام کار / آموزش مرحله به مرحله / دستورالعمل در زبان محاوره ای: آموزش فلان ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

Walkthrough ( اسم – کاربردی، فنی، آموزشی ) 🔸 معادل فارسی: راهنمای گام به گام / مرور عملی / آموزش مرحله به مرحله / بررسی قدم به قدم در زبان محاوره ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: باران یخ زده / بارش مخلوط برف و باران / ریزش یخ بار در زبان محاوره ای: بارون یخ زده، برف بارون، بارون تیغ دار، بارونیه که درد داره ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: مه اسکاتلندی / رطوبت پنهان / نم نم غلیظ در زبان محاوره ای: مه ریز و خیس، نم نمِ نامرئی، یه جور بارون که انگار نیست ولی همه جا رو خ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: صدای نم نم باران / تپ تپ ملایم / صدای پاهای کوچک / شرشر لطیف در زبان محاوره ای: تق تق بارون، صدای نم نم، پاهای فسقلی، شرشر آروم _ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: خیس کردن / مرطوب سازی / آب پاشی در زبان محاوره ای: یه کم آب ریختن، خیسش کردن، زمینو نم دار کردن، با آب خوابوندن خاک _____________ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: دوره ی بارانی / چند روز بارونی / دوره ی رطوبت و بارش در زبان محاوره ای: چند روزه داره بارون میاد، یه دوره ی بارونی داریم، هوا گرفت ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: باران با حس مثبت / بارون دل چسب در زبان محاوره ای: بارون باحال، بارونی که حال می ده، آفتابِ خیس، بارونِ خوش حس _________________ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: بارون شدید / بارون سیل آسا / بارون تند و تیز در زبان محاوره ای: بارون داره می کوبه، آسمون داره می ترکه، بارون وحشتناک شده، انگار س ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: رگبار ناگهانی / بارش شدید و ناگهانی / انفجار ابری در زبان محاوره ای: یه هو بارون زد، آسمون ترکید، بارون از همه جا ریخت، انگار ابر ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: پاشیدن / افشاندن / نم نم ریختن / ذره ذره اضافه کردن در زبان محاوره ای: یه کوچولو ریخت، نم نم پاشید، یه ذره چاشنی داد، با احتیاط اض ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: متعادل کردن شرایط / برابر کردن شانس ها / جبران نابرابری / بازی رو مساوی کردن در زبان محاوره ای: شرایطو برابر کرد، بازیو مساوی کرد، ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: ناراضی / ناخشنود / بی رضایت / دل ناخوش در زبان محاوره ای: راضی نیست، دلش خوش نیست، یه چیزی اذیتش می کنه، حس خوبی نداره __________ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: بیات / کهنه / تکراری / بی روح / بی جاذبه در زبان محاوره ای: بیات شده، دیگه نمی گیره، حرفاش تکراریه، جوش مرده، حسش رفته __________ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: پیش پاافتاده / کلیشه ای / بی مزه / تکراری / سطحی در زبان محاوره ای: خیلی تکراریه، حرفاش کلیشه ایه، چیز خاصی نداره، آدمو نمی گیره ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: خواب آور / ضدحال / برنامه ی خسته کننده / چیزی که آدمو خواب می کنه در زبان محاوره ای: یه خواب آور واقعی بود، ضدحال محض، حوصله سَربر ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: چیز خسته کننده / ضدحال / بی مزه / ملال آور در زبان محاوره ای: خیلی ضدحاله، حوصله سَربره، کش دار و بی هیجانه، آدمو خواب می کنه ___ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: اظهار کردن / اعتراف کردن / اعلام داشتن / ابراز کردن در زبان محاوره ای: رک گفت، علناً گفت، اعتراف کرد، گفت که باور داره __________ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: زیاده روی کردن / افراط کردن / بیش ازحد انجام دادن در زبان محاوره ای: زیادی روش مانور داد، شورشو درآورد، زیادی تلاش کرد، از حد گذشت ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: بیش ازحد پر کردن / چپاندن / لبریز کردن / بیش بارگذاری در زبان محاوره ای: تا خرخره پر کردن، زیادی چپوندن، جا نداره دیگه، ترکیده از ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: ماهی ساردین / فشرده مثل ساردین / تنگ و چپیده در زبان محاوره ای: مثل ساردین چپیده بودن، همه رو تو یه جا چپوندن، جا واسه نفس کشیدن ن ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: تا خرخره پر بودن / تا ته خوردن / شکم ترکوندن / لبریز شدن در زبان محاوره ای: تا خرخره خورده، دیگه جا نداره، شکمش ترکیده، لب به آب ن ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: با این توضیح / با این حساب / با این حرف / با این مقدمه در زبان محاوره ای: حالا که اینو گفتیم، با این حرف، خب پس، با این حساب ____ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: دلال / فروشنده ی پرحرف / بازاریاب فریب کار / آدمی که جنس رو با زرنگی می فروشه در زبان محاوره ای: آدمیه که فقط می خواد بندازه بهت، ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: مرتبط / مربوط / وابسته / به جا / مناسب در زبان محاوره ای: ربط داره، بی ربط نیست، حرفش به موضوع می خوره، چیزیه که باید گفته بشه __ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

نورودایورسیتی ( Neurodiverse ) به تنوع و تفاوت های طبیعی در نحوه عملکرد مغز و سیستم عصبی انسان ها اشاره دارد. این مفهوم نشان می دهد که هیچ یک از مغزه ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

اصطلاح نوروتیپیکال ( Neurotypical ) به افرادی گفته می شود که عملکرد مغزی و شناختی شان مطابق با الگوها و معیارهای رایج و معمول جامعه است، یعنی رشد شنا ...